شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
94742
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 9/5/2012 10:03:31 AM
کاربر مهمان
  سلام و هزاران سلام به تمام اهالی حرف دل



بعد از حدود نه ماه اومدم .دلم واسه همگی تنگ شده بود اما هیچ یکی از بچه ها رو فراموش نکرده بودم.حالا امیررضای من حدود هشت ماه داره.از همه اونایی که دعا کردن ممنونم.

التماس دعا

التماس دعا

التماس دعا

در پناه خدا
94741
نام: غریب
شهر: تنهایی
تاریخ: 9/5/2012 9:54:56 AM
کاربر مهمان
  سلام دوروز پیش داداش کوچکم روم دست بلند کردو هر چی به دهن مبارکش اومد نثارم کرد بدون اینکه مادر گرانقدرم ازم دفاع کنه
هنوز در عوض من گفتم چرا خجالت نمیکشی احترام بزرگتر کوچکتر رو نداری من هر چی چیزی نمیگم ملاحظه منو نمی کنی که مادرم شروع کرد سروصدا کردن که خجالت بکش مگه چی گفت بهت دیگه دوران احترام کوچکتری بزرگتری تموم شد
گفتم چطور از اون موقع که او چیزی میگفت به من تماشا میکردی وساکت بودی اگر خودمو کنار نمیکشیدم با مشت میزد به سرم که باز بنا کرد به سروصدا باهام داشتم دق میکردم
وقتی این رفتارشو دیدم رفتم توی حموم وتصمیم گرفتم خودکشی کنم ولی دلم سوخت نه برای مادرم نه پدرم نه برادرام (کار من برعکسه همه وقتی میخوان خودکشی کنند دلشون برای اینا میسوزه ولی من نه اصلا عین خیالم نیست)برای خدا که نگه چه بنده کم صبری دارم ولی خداییش تا کی صبر کنم برای خواهرم وبرای بچه خواهرم که خیلی بهم وابسته است نمیدونم چکار کنم دفاع میکنم از خودم سرم داد میزنندو میگن پررویی دفاع نمیکنم هر چی به دهنشون میرسه میگن و دست روم بلند میکنند به کی درد دلمو بگم چه هیزم خیسی بهشون فروختم که این طوری مجازاتم میکنن نه از حالا از زمانی که یادمه این وضعمه خدایا خودت کمکم کن
94740
نام: -
شهر: -
تاریخ: 9/5/2012 9:23:20 AM
کاربر مهمان
  یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

94739
نام: مريم ميربيگ
شهر: كردستان-بيجار
تاریخ: 9/5/2012 8:49:58 AM
کاربر مهمان
  مراقب افكارت باش كه گفتارت ميشود.

مراقب گفتارت باش كه رفتارت ميشود.

مراقب رفتارت باش كه عادتت ميشود.

مراقب عادتت باش كه شخصيتت ميشود.

مراقب شخصيتت باش كه سرنوشتت ميشود.حضرت علي (ع)

94738
نام: مریم
شهر: اصفهان
تاریخ: 9/5/2012 4:02:11 AM
کاربر مهمان
  سلام از همه التماس دعا دارم شوهرم مریض،جولوی چشمام داره آب میشه تنهام یه عالمه موشگل دارم از مالی گرفته تا روحی داغونم،به رحمان و رحیم بودن خدا شکی ندارم موندم حکمت این بازیها با زندگی قشنگمن جیه جرا داره ان طور نابود میشه و خیلی راحت نگاه میکنه ظالم این قدر بزرگ بشه و راحت نابود بکنه ، من هیچی چرا شوهرم کههمیشه طرف حق بوده همیشه دستش به خیر بوده زحمت کشیده درس خونده مقام علمی آورده دل رحمتر از این یدم ندیدم چرا چرا خدا اگر امتحانه بسه دارم کم میارم به خدا اگر چیزیش بشه میمیرم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخدا کجایییییییییییی نجاتم بده خدا کمکم کن دستم بگی خدا یا دیووننه میشم اگر طوریش بشه خدا یا چطور دلت میاد همچین بندهی نازنینتو بشینی ببینی داره نابود میشه

شما را به همین خدایی که می پرستید قسم میدم دعام کنید به همین خدا قسم تنهای تنهایم هرچی صداس میزنم جواب نمیده چیکار کنم
94737
نام: سیدرضا
شهر: انارک
تاریخ: 9/5/2012 3:34:52 AM
کاربر مهمان
  شهدا شرمنده ایم
94736
نام: مصطفی جلیلی
شهر: تهران
تاریخ: 9/5/2012 2:52:32 AM
کاربر مهمان
  ای شهیدان عیش هاتان نوش باد

در جهان راهتان پر نور باد

ای شهیدان فصل عشقبازی گذشت

فصل جانبازی و سرداری گذشت

ای شهیدان فصل آوینی و آوینی ها گذشت

فصل عاصمی ها و باکری ها هم گذشت

ای شهیدان آمده فصل نفاق و فصل نار

فصل طنازی دنیا.فصل مقام

ای شهیدان اینک اما عده ای عاشق شدند

پا در پای شما رفته و قائم شدند

ای شهیدان اینک اما عده ای کاتب شدند

عده ای کاسب شدند و عده ای کامل شدند

ای شهیدان اینک اما عده ای سارق شدند

دین مردم بردند و کاسب شدند

ای شهیدان اینک اما عده ای غنیمت خار شدند

خون ملت شیشه کرده قدار شدند

ای شهیدان خوش به حال راهتان و خوش به حال جایتان

خوش به حال شورتان و خوش به حال رویتان

ای شهیدان شما که شاهد گشته اید

روزگاری در زمان دنبال صاحب گشته اید

ای شهیدان شما که پرواته شدید

ز پیله برون جسته و هم خانه شدید

مااینجا مانده ایم بی دست و پا و جشم به راه

در این فصل سکوت و حرص و آه



{از طرف مصطفی جلیلی تقدیم به روح شهید آوینی و تمام شهیدان

راستش امشب دلم گرفته بود این شعر رو گفتم

اگه از این شعر خوشتون اومد و به کارتون اومد می تونین استفاده کنید ذکر منبع هم بنویسید یکی از مریدان شهدا

در ضمن من خیلی دوست دارم که این شعر به دست آقای ده نمکی برسه

اگه ممکنه به ایمیلم جواب بفرستید دعاتون میکنم اخه ۷ سال با موتور به من زدند و نخایی شدم و ۷ ساله رنگ بیرون از خونه رو ندیدم البته خوشحالم چون به خدا نزدیک شدم چون ارزوم بود.

یا علی . اللهم عجل لولیک الفرج

*********************
مدیریت حرف دل

باسلام و تشکر از شعر زیبای شما
با اجازه شما این شعر به کمک دوستان شاعر سایت کمی ویرایش وزنی شده و سپس بر روی سایت قرار می گیرد.
همچنین سعی می کنیم به دست آقای ده نمکی نیز برسانیم.

ومن الله التوفیق
94735
نام: سرگشته
شهر: غم
تاریخ: 9/5/2012 2:28:10 AM
کاربر مهمان
  خدایا دیگه خسته شدم دلم نمیاد نفرینش کنم یعنی حاضرم بمیرم اما دلش ازم نگیره خدا قربونت برم چرا باید ما اینطور زندگی کنیم بابام بخدا انقد بداخلاقه که حد نداره به قرآن قسم هر روز آرزوی مرگ میکنم
یه روز خوبه یک سال بجاش عذابمون میده مادرمو کتک میزنه هزار تا تهمت به آدم میزنه میگه خدارو در نظر بگیر هروقت میرم بیرون انگار میخوام برم گناهو خیانت بکنم
مگه نمیگن بد اخلاق جاش جهنمه پس بابام چرا اینطور رفتار میکنه تا مواد برسه بهش یه چند لحظه ای مهربونه اما امون از خماریش داد فحش بدوبیجا هرچی که از دهنش در میاد میگه تو ماه رمضون روزه بودیم بابامم روزه گرفت ما افطار خوردیم خوابیده بود گفتم بیا یه چیزی بخور بخدا مثل همیشه دادش در اومدیه عالمه فحشم داد چرا؟چون گفتم یه چیزی بخور این حرف گناهه بابا یکی نیست بگه مثلا روزه ای یکی بهم بگه تورو به امام زمان ما تا کی باید تحمل کنیم مامان بیچارمو که داغ پدرو مادرو دو برادر شهید دیده باید اینطور عذاب بده

باید روزی صد بار اهانت کنه به پدرو مادرش یه چیز دیگه ام بذارید براتون بگم ۳تا دایی دارم که ناتنی ان تو قانون بابام به من نامحرمن بابا کی گفته نامحرمن خدا؟ نه والاه وقتی میان من نباید بشینم پیش اونا عید به عید حق ندارم باهاشون حتی دست بدم چه برسه به رو بوسی اما در عوض پسر عموم بهم محرمه با این همه از خدا میخوام هیچوقت تا زندم اون نمیره

اما خدا به حق علی واولادش به منو مادر و داداشم صبر بده صبر زیااااد خدایا کاری کن تا زندم بهش بی احترامی نکنم همین برام دعا کنید شرمنده از همه که پرحرفی کردم
94734
نام: کویرنشین
شهر: زیرآسمان خدا
تاریخ: 9/5/2012 2:21:21 AM
کاربر مهمان
  خدااااااااااااااااااااااااا!

تنهام گذاشت رفت
94733
نام: دل شکسته
شهر: تهران
تاریخ: 9/5/2012 2:12:45 AM
کاربر مهمان
  حالم از خودم بهم میخوره کاش منم یه ذره دین وایمان داشتم حیف که اصلا نمیتونم درک کنم کاش خدا منو ببخشه

کاش یه روز بشه که من نماز بخونم

کاش...
<<ابتدا <قبلی 9480 9479 9478 9477 9476 9475 9474 9473 9472 9471 9470 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved