اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
94382 |
نام:
باران
شهر:
مشهد
تاریخ:
8/27/2012 12:44:10 PM
کاربر مهمان
|
سلام
بي نهايت دلم گرفته و ميخوام داد بزنم، از همه چيز خسته شدم،برام دعا كنيدكه همون كاري رو انجام بدم كه مورد رضاي خداست.حالا هرچقدر هم سختي داشته باشه اگه بدونم خدا راضيه تحمل ميكنم.
از همسرم كه قبل ازدواج متوجه نشدم و آدم خلافكاري بود و چندين سابقه زندان داشت و من در طول زندگيم همشه تنها بودم و يا زندان بود يا دنبال رفيق بازي چند ماهي است جدا شدم ولي دست از سرم برنميداره مدام مزاحمم ميشه تهديدم ميكنه كه يا برگردم باهاش زندگي كنم يا من و خانوادمو ميكشه ، تا كنون هم كه تحمل كردم به خاطر همين ترسم بوده و به خاطر بچه هام و حالا كه به جرم حمل مواد 10 سال محكوميت دارد در نبودش يكطرفه جداشدم،نميذاره نفس راحت بكشم و هربار مرخصي مياد خون من و خانوادمو تو شيشه ميكنه،من خيلي آروم باهاش برخورد ميكنم چون اصلا منطقي نيست و حالت غيرطبيعي و جنون داره،ولي به خاطر بچه هام هميشه باهاش كنار ميومدم.ولي ديگه نميتونم تحملش كنم،سه روزه دخترمو كه شش سالشه نديدم در حاليكه حضانتش با منه برده منزل مادرش و من چون نميخوام پيش دخترم سرو صدايي بشه دارم دوريشو تحمل ميكنم.
هرچي هم استخاره ميگيرم كه علي رقم ميل باطنيم به خاطر دخترم برگردم و باز تحمل كنم استخاره خيلي بد مياد.برام خيلي دعا كنين.دعا كنين خدا كمكم كنه كه از دست اين مرد ظالم و خدانشناس كه نه نمازي ميخونه و نه عبادتي به جا مياره و اعتياد هم داره نجات پيدا كنم.
من از خانواده مذهبي هستم و اين چند سال مدام تلاش كردم اونو اصلاحش كنم ولي نشد.
ازهمه عزيزان اهل دل عاجزانه تقاضاي دعاي خير دارم.دز پناه حق باشيد
|
|
94381 |
نام:
سحر
شهر:
تهران
تاریخ:
8/27/2012 12:39:18 PM
کاربر مهمان
|
سلام.
بچه ها من ۱حماقت بزرگی کردم.خیییییییلییییی بد.
۱کار بد در حق خودم. ۱گناه . توبه کردم. ایا خدا میبخشه و ابرومو حفظ میکنه؟؟؟؟؟؟
لطفا جوابمو بدید. ممنون
|
|
94380 |
نام:
اسماعيل محمدي
شهر:
رفسنجان
تاریخ:
8/27/2012 12:10:33 PM
کاربر مهمان
|
خديا براي اسلام هميشه بايد جان فداهايي باشند تا خونشان را نثار دين كنند تا اسلام محمدي بماند خدايا من از دنيا هيچ ندارم جز چند قطره خون- آنهم نثار دين اسلام باشد- خدايا مرگ هر جا باشم مي آيد ولي لذتي بالاتر از اين نيست كه چون برونسي نامه شهادتم را از دست فاطمه زهرا بگيرم- تا از دنيا آزاد شوم- خدايا خسته شدم تا كي بايد منتظر آمدن خبر وصال باشم - اي مرگ سراغي از ما نمي گيري شايد من بي بها شده ام يا لياقت ندارم-بياكه منتظر وصل به معبودم
|
|
94379 |
نام:
عبد الله
شهر:
بیرق ولایت فقیه
تاریخ:
8/27/2012 11:55:36 AM
کاربر مهمان
|
سلام رفقا ببخشید که اینقدر دیر به دیر خدمتتان میرسم.
به بهانه این روزها:
نقش شهید دوران در عدم برگزاری اجلاس سران جنبش عدم تعهد.
لطفا جهت مطالعه لینک مربوط مطلب بالا سرچ شود.
|
|
94378 |
نام:
نوید
شهر:
کابل
تاریخ:
8/27/2012 11:49:00 AM
کاربر مهمان
|
از محیط کاری و همکارانم هیج خوشم نمیاید و کار را از دست دادن هم برایم بدتر از آنست نمیدانم چه کنم؟؟؟؟
|
|
94377 |
نام:
جا مانده از راه خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
8/27/2012 11:32:03 AM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند مهربان و آمرزنده تمامی خطاها
سلام
به تک تک دوستان قدیمی و جدید حرف حرف دل
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت .
ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند .
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد !!
داروساز گفت : اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود ، همه به او شک خواهند برد ، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند .
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد .
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس ، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد .
تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت : آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم .
حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت : دخترم ، نگران نباش .
آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است .
|
|
94376 |
نام:
عاشق شهدا
شهر:
شهدا
تاریخ:
8/27/2012 11:16:46 AM
کاربر مهمان
|
بنام رب المهدی (عج)
دوست عزیز خسته از تهران کوچکتر از اون هستم که بخوام راهنمایی کنم
ولی تنها راه تو برای فراموش کردن اون پسر البته که گفتی پسر با خداییست واقعا اینجوری نیست آدم با خدا چه طوری وجدانش اجازه میده که با یک دختر رابطه داشته باشه اصلا به نظر من وجدان نداشته آدم با خدا تنها خدا رو داره و بس به سمت این کارهای بیهوده نمیره دوست خوبم تنها راه تو برای رسیدن به آرامش نماز ، قران و یاد خدا بازم میگم یاد خداست الا بذکرالله تطمئن القلوب
شما الان به یک محبت باطل مبتلا شدی
علت این محبت باطل این است که حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) فرمودند : هر قلبی که از ذکر خدا خالی باشد حق تعالی محبت غیر خودش را به آن میچشاند . دوست خوبم میتونی به راحتی اونو فراموش کنی وقتی که به خودت بگی خدا رو دارم غم ندارم
امیدوارم که راهنماییهای بجه های حرف دل هر کدوم مرحمی بشه برای دردهای تو حق یارت
|
|
94375 |
نام:
مریم مغموم
شهر:
رشت
تاریخ:
8/27/2012 10:59:06 AM
کاربر مهمان
|
کفش هم اگر تنگ باشد اذیت میکند چه برسد به دل....خدایا جای سوره ای بنام عشق درقرانت خالیست
وقسم به روزی که همگان دلت رامیشکنند وهیچ مرهمی جز خدایت نداری...
|
|
94374 |
نام:
تنها
شهر:
کرمانشاه
تاریخ:
8/27/2012 10:37:01 AM
کاربر مهمان
|
من خیلی بد بختم هیچکی دوستم نداره وقتی دلم میخواد با کسی دوست بشم و یا وقتی عاشق میشم بعد از دوروز طرف منو ول میکنه و میره با یکی دیگه هرچی با خودم عهد میبندم که دیگه عاشق نشم نمیشه
|
|
94373 |
نام:
محمدی مهدی مرادی
شهر:
karaj
تاریخ:
8/27/2012 10:36:11 AM
کاربر مهمان
|
ای کاش منم مثل خیلی های دیگه شب میخابیدم و صبح دیگه مرده بودم
نمیدونم من چه گناهی به درگاه خدا کردم که باید اینقدر عذاب بکشم
چرا خدا یه سری رو پولدار آفریده چرا به یه سری استعداد داده چرا خیلی ها راحت زندگی میکنن و ....
و یه سری هم مثل من باید تا میتونن عذاب این دنیا رو بکشن مگه آخه ما چه گناهی کردیم و جالب این هست که میگن خدا گفته به همون اندازه ای که بهت دادیم ازت میخاهیم
به به بابا دم شما گرم
خدا کنه که دیگه امروز آخرین روز زندگیم باشه دیگه خسته شدم ایقدر که تلاش کردم و به نتیجه نرسیدم
اینم از این ریسگم که اومدم سهام خریدم و ماشالله هروز گه تر از دیروز شد
|
|