شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
92342
نام: زهرا
شهر: تهرات
تاریخ: 7/15/2012 11:54:27 AM
کاربر مهمان
  دل تنگم مي گويد خدا مرا دوست دارد يا دارد مرا امتحان ميكندديگه از تمام امتحان هايش خسته شدم وديگراززندگي نااميد شده ام ۰خدايا كمكم كن.
92341
نام: محدثه
شهر: مشهد
تاریخ: 7/15/2012 11:18:54 AM
کاربر مهمان
  چه کارکنم؟رفته دیگه
92340
نام: خسته
شهر: بهشهر
تاریخ: 7/15/2012 10:16:39 AM
کاربر مهمان
  ۲۲ سالمه.يه مشكل خيلي خيلي خيلي بزرگ دارم. دردمم اينه كه به هيچكي نميتونم بگم. نميدونم بايد چيكار كنم.خسته شدم.كم آوردم.انقدر كم آوردم كه بارها به اينكه خودمو بكشم فكر كردم ولي فكر آبروي پدرم مانعم ميشه.
92339
نام: اسیر سرنوشت
شهر: شیراز
تاریخ: 7/15/2012 9:36:36 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه دلسوختگان دنیا.

من حرف دلم اینه که هرکس گفت دوست دارم باور نکند بذار یه مدتی بگذره از دوست داشتنشون که احساسشو نسبتی که به تو داره ثابت کنه.

من دارم الان میسوزم اون نسبت به من خیلی علاقه نشون میداد الان مدتی از دوستیمون میگذره و خیلی رفتارش سرد شده.

نمیدونم چیکار کنم خیلی بهش وابسته شدم دارم دارم دیونه میشم.
به نظر شما من چیکار کنم که اون علاقشو مثل روز اول داشته باشه تو را خدا رهنمایی کنید؟
. .
92338
نام: علی رضا حقدادی
شهر: مشهد
تاریخ: 7/15/2012 8:55:48 AM
کاربر مهمان
  دلم خون هست از خانواده دنیا و هر کسی که به طریقی سوء استفاده کرده از من برای رسیدن به هدفشان. به ۲۸ رسیدم. یک لاقبا بیش نیستم .
92337
نام: nasim
شهر: بجنورد
تاریخ: 7/15/2012 8:51:24 AM
کاربر مهمان
  سلام
راستش زیاد اهل حرف زدن نیستم
ولی می تونم بگم خیلی تنهام در خلا خود همیشه تنهام هیچ چیزو هیچ حرفی بهم خوش نمیاد
لطفا بهم بگین چطور از تنهایی در بیام با اطرافیانم چطور برخورد کنم.

خیلی دوست دارم در سکوت فقط از طریق نوشتن صحبت کنم.
دوستتون دارم
92336
نام: محمد
شهر: ...
تاریخ: 7/15/2012 8:25:36 AM
کاربر مهمان
  سلام به دوستان اهل دلی عزیز
یه سوال داشتم اگه کسی از دوستان بدونه یا منبعی برای مطالعه معرفی کنه ممنون میشم
شاید شنیده باشید و واستون اتفاق افتاده باشه که تو عالم رویا هوشیار بشید و کنترل روی خواب هاتون داشته باشید
می خواستم بدونم عالم رویا چی هست دقیقا آیا شیاطین به این عالم راه دارند و میتونند به انسان آسیب برسانند
آیا در خواب ما در دنیای درونی خودمون هستیم یا خیر
ممنون از دوستان
در ضمن دلاتون شاد و تن تون سالم و سلامت
یا حق
92335
نام: شهاب
شهر: تهران
تاریخ: 7/15/2012 7:58:35 AM
کاربر مهمان
  سلام دوستان اگر کسی سوالی دارد در خدمتم بفرمائید؟؟؟؟؟
92334
نام: مینا
شهر: بوشهر
تاریخ: 7/15/2012 1:36:40 PM
کاربر مهمان
  سلام خوبین برام دعا کنید که به گناه کشیده نشم دوست دارم ازدواج کنم ولی شرایطش پیش نمیاد برام دعا کنید.
92333
نام: جامانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 7/15/2012 1:30:20 PM
کاربر مهمان
  به نام خالق یکتا و مهربان

سلام
دوستان خوبم در حرف دل

خانم معلم ریاضی که به یک پسر هفت ساله بنام آرنو ریاضی یاد می داد .
ازش پرسید : آرنو اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت ؟؟
بعد از چند ثانیه آرنو با اطمینان گفت : چهار تا !!
معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح وآسان رو داشت .
خانم معلم ناامید شده بود. او فکر کرد ، شاید بچه خوب گوش نکرده است .
او تکرار کرد آرنو : خوب گوش کن آن خیلی ساده است تو می تونی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی . اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت ؟؟
آرنو که در قیافهء معلمش ناامیدی می دید دوباره شروع کرد به حساب کردن با انگشتانش در حالیکه تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند. برای همین با تامل پاسخ داد : ( چهار ) .
نومیدی در صورت معلم باقی ماند . به یادش اومد که آرنو توت فرنگی رو دوست دارد. او فکر کرد شاید آرنو سیب رو دوست ندارد و برای همین نمی تونه تمرکز داشته باشه .
در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشمهای برق زده پرسید : آرنو اگرمن به تو یک توت فرنگی و یکی دیگه و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت آرنو؟؟
معلم خوشحال بنظر می رسید آرنو با انگشتانش دوباره حساب کرد . هیچ فشاری در آرنو وجود نداشت.
ولی یک کم درخانم معلم بود. او موفقیت جدیدی برای آرنو می خواست .
آرنو با تامل جواب داد : ( سه ) !!
حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه داشت . برای نزدیک شدن به موفقیتش او خواست به خودش تبریک بگه ولی یه چیزی مونده بود او دوباره از آرنو پرسید : اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی دیگه بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت ؟؟
آرنو فوری جواب داد : ( چهار )! !
خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطو آرنو چطور ؟؟
آرنو با صدای کم و با تامل پاسخ داد : برای اینکه من قبلا یک سیب در کیفم داشتم !!!!
همواره در نظر داشته باشید : اگر کسی جواب غیر قابل انتظاری به سوال ما داد ضرورتا آن جواب اشتباه نیست شاید یه بعدی از آن را ابداً نفهمیدیم !!!!

در پناه خدا باشید

یاحق
<<ابتدا <قبلی 9240 9239 9238 9237 9236 9235 9234 9233 9232 9231 9230 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved