اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
92072 |
نام:
علی
شهر:
شیراز
تاریخ:
7/8/2012 2:39:29 PM
کاربر مهمان
|
بسمالله الرحمن الرحیم-خاطره از جبهه-کنار شخصیت بزرگواری بودم به ایشان گفتم اینفردی مداوم بقول ارتشی ها متر میکند قیافه اش نمیخورد وهمه کار هم به ایشان ندهید- ایشان گفت ایشان فردمورد تائید است ومنهم بعدا علامتی دیدم که دلم ارام شد ایشان تعریف کرد- زمانی میخواستیم که کسی رابرای متر کردن انتخاب کنیم ومن از خداوند استعانت کردم وبچه ها در چادر جمع بودن فردی امد وگفت جناب من نمیتوانم این شغل راخوب اداره کنم مثلا صابون تقسیم کنم- بچه ها گفتن همین فرد ومن مخالفت کردم هرچه گفتم قبول نکردند- هرروز برای ان فرد مسئله جور میشد وایشان میگفت فلان نقطه برای فلان کار ومن میگفتم نیم کیلومتر پائین تر- بقدری این مسئله دراتش حاد شده ب.د که بهیچ وجه به بسیجی اعتماد نمیکردند واگر اعتمادکند سخت دژم بودند وتمام مقرارت دراین باب را اجرامیکردند ماشیها کیلمترنیاندازند ودرطول راه به کسی کیلومتر نگویند و حیله های لازم میزدندوغیره-ایشان ادامه داد پس از مدتی ایشان امد وگفت به من یکمرخصی بدهید وان فرد شهراش بسیار دور بود ومن هم یک مرخصی دادم تاریخ رابرای یکماه اینده گذاشتم وگفتن بعدا از شهر خودت برو- بچه هاامدند وگفتند فلانی نیست وگفتند خدا کند بیشاز دوهفته نداده باشی ومن جریانرا گفتم مدت زیادی گذشت یک دفعه از اندیمشک مدام به من اطلاعات دادند شخصی سپاهی باشما کار دارد وایشان با موتور سیکلت امد ونشست وگفت یک خانواده من را دیوانه کرده است وکویا ایشان دراین حوالی مدتی مشغول بوده است وخانواده ایشان میخواهند هر اطلاعاتی که دارید برای ایشان بنویسید ومن طبق گفته ایشان درحدود یک کیلومتر ونیمی میشود من همه جا رفتم جز چند جا حال تصمیمگرفتم چند جا بروم ببینم ومن به ایشان گفتم فامیلی اش چه بود ایشان یک فامیلی گفت ومن گفتم صحیح اش این است ولطفا سویچ موتورات رابده ومن ان سویچ درجائی بیرون مخفی کردم ومن جریان راگفتم وایشان گفت مندچند صفحه مارک دار میدهم وبعد کسی میاید از شما تحویل میگرید ولطفا سویج منرابدهید من کار زیاد دارم ومنهم گفتم تابچه هانیامدند شما مهمهان ماهستید وهرچه کرد ومن اجازه ندادم وسپس رفت درشب حمله که بچهه مثلا درکانال هستندو رفتن به کانال واماده برای حمله شدند درنظام ارتش بسیار پیچیده است ودرسنگر قرار گرفتند هیج کس حق انکه سرش بالکند واگر کرد پائین بکشند ودادگاهی شود ممکناست علامت دهد واگر فاصله داشت بلافاصله با کلت بیصدا باید زد- ایشان به من گفت شما کاری به اینکه فردی بلند میشودویانمیشود نداشته باشد اوعلامت را میدهد ولی فردعراقی برعکس میبیند واین بارها اتفاق است وکم کم شما متوجه ان خواهیدشد
|
|
92071 |
نام:
صاعقه
شهر:
دل
تاریخ:
7/8/2012 2:29:26 PM
کاربر مهمان
|
...بسم رب المهدی...
آه می کشم تو را , با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا , ای کرامت بهار
در رهت به انتظار , صف به صف نشسته اند
کاروانی از شهید , کاروانی از بهار
ای بهار مهربان , در مسیر کاروان
گل بپاش و گل بپاش , گل بکار و گل بکار
بر سرم نمی کشی , دست مهر اگر , مکش
تشنه محبتند , لاله های داغ دار
دسته دسته گم شدند , مهره های بی نشان
تشنه تشنه سوختند , نخل های روزه دار
می رسد بهار و من , بی شکوفه ام هنوز
آفتاب من , بتاب ! مهربان من , ببار !
اللهم ارزقنا رویت قائم ال محمد
التماس دعا...یامهدی*
|
|
92070 |
نام:
فاطمه زين العا بدين پور
شهر:
گرگان
تاریخ:
7/8/2012 1:51:45 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقا
دلم برات تنگ شده يه نظر به حال من كن عزيز دل زهرا
هنوز حال و هوايي كه داشتم دارم
به سینه سوز و نوایی كه داشتم دارم
برای درک حضور توای گل نرگس
هنوزسعی وصفایی كه داشتم دارم
به سمت خیمه ی سبزت نمازمی خوانم
هنوز قبله نمایی كه داشتم دارم
خداکند که بگویی به پیش توآقا
هنوز قدر وبهایی كه داشتم دارم
دوای درد دل من امید وصلت بود
به درد خویش دوایی كه داشتم دارم
میان روضه ی جد ت خدارا شکر
هنوز حال بکایی كه داشتم دارم
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
|
|
92069 |
نام:
امیدوار به رحمت خدا
شهر:
همدان
تاریخ:
7/8/2012 1:38:31 PM
کاربر مهمان
|
بسم الرب المهدی
اول سلام به همه دوستان و اهالی اهل دل
دوم اینکه اگه دوستانه قدیمی یادشون بیاد پارسال با همت شخص بسیار اهل دلی به نام مجنون الحسین ما سحر های ماه مبارک رمضان ختمی داشتیم ختم ۱۳۳مرتبه یا کاشف الکرب عن وجه الحسین)ع(بود که اهل دلیها می دونند این ختم بسیار مجرب هستش و بنده به شخصه اون زمان خاجت خودم رو گرفتم. خواستم دوستانه اهل دل اگه تمایل دارند امسال هم به نیت فرج حضرت صاحب زمان و همچنین حاجت روا شدن دوستان این ختم رو شروع کنیم:
طریقه ختم ۱۳۳مرتبه ذکر شریف یا کاشف الکرب عن وجه الحسین)ع(اکشف کربنا بحق اخیک احسین )ع(به نیت حروف ابجد ساقی دشته نینوا ،ابوفاضل، حضرت عیاس هست
که تا ۴۰ روز باید ادامه داشته باشد هرچند دوستانی بودند که در عرض ۲۳ روز یا....حاجت روا شدن
ان شاالله همگی با حضور در محضرش حاجت روا بشویم
التماس دعای مخصوص برایه این حقیر فراموش نشه
اللهم عجل لولیک الفرج
|
|
92068 |
نام:
زینب
شهر:
تهران
تاریخ:
7/8/2012 12:45:23 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه ی حرف دلی ها
نیمه شعبان با هزار التماس بالاخره مادرم اجازه دادو رفتم دیدنش برای اولین بار بود که تنها میرفتم بعد از شش ماه رفتم دلم براش پر می کشید کلی حرف باهاش داشتم دلم خیلی پر بود همه ی بلاهایی که تو این شش ماه سرم اومده بود و تقصیر اون میدونستم نه اینکه اون مسببش باشه مسبب اصلیش منه بنده ی گناهکار بودم ولی میدونستم به خاطر این بود که دعای خیرشو ازم برداشته بود کلی گله کردم اشک ریختم این بار خیلی باهاش راحت تر از قبل بودم شاید به خاطر این بود که اولین بار بود که با هم تنها بودیم شایدم به خاطر این بود که این بار بدبخت تر از قبل بودم نمیدونم ولی هرچی بود سبک شدم دعا کردم دوباره زود زود برم پیشش شما ها هم برام دعا کنید اخه فقط پیش اونه که ارامش می گیرم راستی سوء تفاهم نشه دوست من یه شهید گمنامه مزارش نزدیک شهید پلارکه ...
دعا کنید بازم مامانم بهم اجازه بده برم هر صد سال یه بار از این اتفاقا می افته...
التماس دعا
|
|
92067 |
نام:
جامانده از راه خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
7/8/2012 12:31:05 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند یکتا
سلام
به تک تک دوستان بامحبت حرف دل
جنگجوی کوچک خدا
حتی اگر بسیار نحیف و ناتوانی، باز هم می توانی درهای بهشت را باز کنی .
حتی اگر بی نهایت کوچک و ناچیزی ، باز هم می توانی به ملکوت آسمان برسی .
حتی اگر فقط یک روز فرصت داشته باشی، باز هم می توانی کاری بزرگ کنی ، آنقدر بزرگ که هرگز کسی فراموشش نکند .
اینها را پشه ای می گفت که روی برگی سبز بر بلندترین شاخه درختی در بهشت نشسته بود .
پشه می گفت : آدم ها فکر می کنند تنها آنها می توانند به بهشت بیایند .
اما اشتباه می کنند و نمی دانند که مورچه ها هم می توانند به بهشت بیایند . نهنگ های غول پیکر و کلاغ های سیاه ، گوسفندها و گرگ ها هم همینطور .
یک عصای قدیمی، یک چاقوی زنگ زده ، یک قالیچه نخ نما هم می تواند به بهشت بیاید ، به شرط آنکه کاری کند ، به شرط آنکه خدا را در چیزی یاری کند .
پشه ها زود به دنیا می آیند و زود از دنیا می روند . مهلت بودن شان خیلی کم است . من ولی دلم می خواست در همین مهلت کوتاه با همین بال های نازک و کوچک تا جاودانگی پر بزنم . این محال بود و من به محال ایمان داشتم .
سه روز از زندگی ام گذشته بود و من کاری نکرده بودم . دلم می خواست پشه ای باشم ، مثل همه پشه ها . دلم نمی خواست دور آدم ها بچرخم و آواز بخوانم و از کلافگی شان لذت ببرم . دلم نمی خواست شب ها شبیخون بزنم و خواب را از چشم ها بگیرم . هرگز کسی را نیش نزدم و هرگز خونی را نخوردم و هرگز ...
دلم می خواست کاری کنم ، به کسی کمکی کنم ، جهان را بهتر کنم . اما همه به من می خندیدند ، بادهای تند و تیز به من می خندیدند .
تنها خدا بود که به من نمی خندید.
و من دعا می کردم و تنها او را صدا می کردم .
تا آن روز که خدا جوابم را داد و گفت : درود بر تو ، پشه پرهیزگارم . می خواهی کاری کنی، باشد ، بیا و به پیامبرم کمک کن . نامش ابراهیم است .
گفتم : خدایا !! کاش می توانستم کمکش کنم . ولی ببین چقدر کوچکم ، زوری ندارم . اما ... اما چقدر دلم می خواست می توانستم روزی روی آستین پیامبرت بنشینم .
خدا گفت : تو می توانی کمکش کنی . تو سلحشور ظریف ملکوتی . جنگجوی کوچک خداوند .
و آن وقت خدا از نمرود برایم گفت و نشانی قصرش را به من داد.
من به آنجا رفتم و کوچکتر از آن بودم که نگهبانان مانع رفتنم شوند . ضعیف تر از آن بودم که سربازان به رویم شمشیر بکشند و ناچیزتر از آنکه هیچ جاسوسی آمدنم را گزارش کند.
آدم ها هرگز گمان نمی کنند که پیشه ای بتواند مامور خدا باشد و دستیار پیامبر .
نمرود را دیدم ، بی خیال بود و سرگرم . چنان تیز بر او تاختم و چنان تند بر سوراخ بینی اش وارد شدم که فرصت نکرد دستش را حتی بجنباند .
سه روز و سه شب یک نفس در آن حفره تاریک جنگیدم . با همه تاب و توانم ، برای خدا و پیامبری که ندیده بودمش .
و می شنیدم که نمرود نعره می زد و کمک می خواست . و می شنیدم که بیرون همهمه بود و غوغا بود . و می دانستم که هیچ کس نمی تواند به او کمک کند. و آن زمان که آرام گرفتم ، نه بالی داشتم و نه تنی و نه نیشی .
و نمرود ساعت ها بود که از پای درآمده بود.
من مرده بودم و دیدم که فرشته ای برای بردنم آمد.
فرشته مرا در دست های لطیفش گذاشت و گفت : تو را به بهشت می بریم ، ای پشه پارسا. تو جنگجوی کوچک خدا بودی ، سلحشور ظریف ملکوت .
و حالا قرن هاست که من در بهشتم . و پاداشم این است که هر وقت بخواهم می توانم بر آستین پیامبر خدا
|
|
92066 |
نام:
گمنام
شهر:
مدینه
تاریخ:
7/8/2012 12:26:34 PM
کاربر مهمان
|
اللهم صل علی فاطمه و ابیها وبعلها وبنیها بعدد احاط بهی علمک
یا زهرا (س)
گمنامان حضرت زهرا(س)
|
|
92065 |
نام:
تک سوارغریب
شهر:
تبریز
تاریخ:
7/8/2012 12:23:37 PM
کاربر مهمان
|
بنام خالق خوبیها خدایا....سراپااشک و آهم بازکن در/شبی دوراز پگاهم بازکن در/مرا راندند یاران ازدرخویش/توای تنهاپناهم بازکن در
|
|
92064 |
نام:
گمنام
شهر:
مدینه
تاریخ:
7/8/2012 12:19:38 PM
کاربر مهمان
|
اللهم صل علی فاطمه و ابیها وبعلها وبنیها وسر مستودع فیها بعدد ما احاط بهی علمک یا زهرا (س)
گمنامان حضرت زهرا(س)
|
|
92063 |
نام:
سحر
شهر:
کرج (محمدشهر)
تاریخ:
7/8/2012 12:15:18 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان و رفقا ممنون که هیچکسی اینجا یادی از ما نمیکنه من همیشه دعاتون می کنم شما هم منو دعا کنید .دعا کنید در ایام ماه مبارک رمضان خدا توفیق بده که روزه ی واقعی بگیرم. و دعا کنید امسال عید فطر خدا بهم عیدی خوب بده و انشالله که مثل پارسال خرابش نکنم...
|
|