شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
91762
نام: مهم نیست
شهر: مهم نیست
تاریخ: 7/1/2012 9:56:14 AM
کاربر مهمان
  مهم نیست ، باز هم مهم نیست که من چقدر دوستت دارم ، هر روز بیتشر از دیروز،نمی دونم کجا به بازیگوشی مشغولی اما یک روز هم گذشت و من عاشق تر شدم....
91761
نام: اوا
شهر: شیراز
تاریخ: 7/1/2012 9:01:40 AM
کاربر مهمان
  خیلی دلم شکسته نمیدونم این روزا کی قرار تمام بشه عزیزترین فرد زندگیم بد جور شکستم توروخدا دعا کنید که برگرده دعا کنید پشیمون شه کاش بابام زنده بودوراهنمایم میکرد کاش یکی باهام حرف میزد
91760
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 7/1/2012 7:47:19 AM
کاربر مهمان
  تام به خط شروع مسابقه رفت و هواپیماش رو پرواز داد .. بد نبود ... از حد نرمال بهتر پرواز کرد ..

اگه جف حتی میتونست همین قدر هم هواپیماش رو پرواز بده بازم جای شکرش باقی بود و میشدند جزو رقبای جدی برای بقیه

============ =====

جف به خط مسابقه نزدیک شد در حالی که کاغذش رو پشتش قایم کرده بود، بعدش کاغذ صاف و دست نخورده اش رو مث یه شاهکار نشون داد، همه کلاس شروع کردن به مسخره کردن

============ =====
ببخشید نتیجه اش مهم بود که بعلت طولانی بودن وعدم توجه این جانب به ادامه داستان نظرتون راجلب می کنم .

جف کاغذش رو مث یه توپ مچاله کرد واونو بسیار دورتر و جلوتر از هواپیماهای بقیه پرتاب کرد...

============ =====

هواپیمایی که جف ساخته بود از همه دورتر رفت و طرز تفکر معلم و بقیه همکلاسی هاش رو تغییر داد و شاید هم شما رو

============ =====

و این که برای موفقیت باید تمام امکانات و راه ها رو در نظر گرفت ............ ......... ... ..


91759
نام: فاطمه
شهر: مشهد
تاریخ: 7/1/2012 7:44:13 AM
کاربر مهمان
  درآساني ها خدارا بخوان تا در سختي ها صدايت برايش آشنا باشد.
سلام دوستان :
اينقدر دلم ميخواد شوخي كنم و بهتون انرژي بدم و اميد اما اينجاهمه دلشون گرفته. و حرف دل شهيد آويني شده سنگ صبوره همه.الهي كه خدا صداي هممون اگه به صلاحمون هست بشنوه.موفق باشيد
91758
نام: رز
شهر: اردبیل
تاریخ: 7/1/2012 7:43:56 AM
کاربر مهمان
  با سلام و عرض ادب
خیلی وقت سعادت اومدن به این سایت ندارم خوبین خوشین چه خبرا؟

پیشاپیش نیمه شعبان رو به همه شما عزیزان تبریک میگم و امیدوارم ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارین خوشحالم از اینکه خدا امروز این سعادت رو نصیب من کرد تا بهتون سر بزنم راستی عطیه خانم نیستی ستاره سهیل شدی؟

سوگند خانم شما هم که کم پیدایین ؟ باران عزیز نمیدونم چرا دیشب بدجوری اومده بودی تو ذهنم خدا به حق امام آخر دعای همه عزیزان رو مستجاب کنه ما هم بین اونا میدونین دعایی که آدم در حق دیگران میکنه چقد زود برآورده میشه و خودمونم به خواسته هامون نزدیک تر میکنه منکه فکر کنم دردم درمان نداشته باشه ولی باز توکلم بخداست دعا یادتون نره یا علی
91757
نام: بهاره
شهر: اهواز
تاریخ: 7/1/2012 7:32:16 AM
کاربر مهمان
  این چند روزیه دلم خیلی گرفته این دو ماه است که کسی را که دوست دارم را ندیده ام ان ها قرار است بار کنند ولی حالا نمیدانم بار کردند یا نه دلم برایش خیلی تنگ شده است
91756
نام: مرتضي
شهر: بيرجند
تاریخ: 7/1/2012 7:29:28 AM
کاربر مهمان
  (بسم رب الشهدا والصديقين)
سلام و درود فراوان بر رهبر معظم انقلاب وشهيدان انقلاب

91755
نام: حیدر شهابی
شهر: گلپایگان-گوگد
تاریخ: 7/1/2012 7:11:00 AM
کاربر مهمان
  خدایا ظهوراقاامام زمان رانزدیک بگردان امین یا رب العالمین
91754
نام: ملیحه
شهر: تهران
تاریخ: 7/1/2012 6:26:35 AM
کاربر مهمان
  با سلام و خسته نباشید
من ۴۲ ساله هستم که ساکن تهران می باشم . که در طبقه چهارم از آپارتمان خانه پدریم زندگی میکنم. ودر طبقه اول مادرم به اتفاق برادرم که متارکه کرده و حاصل ازدواج آنان دختری ۱۱ ساله می باشدو این دختربا لجبازی هایی که می کند دچار مشکلات برای اطرافیان میکند به طوری که گاهی اوقات من از کوره در می روم و حرفهایی به آن می زنم یکی از این حرفها که خودم هم می دانم حرف ریبائی نیست و مدام تکرارش می کنم ( بی مادر بودن است ) و بعد از گفتن این حرف ناراحت می شوم و پشیمان می شوم . و همش خودم را سرزنش می کنم بطوری که از خدای خودم می خواهم که صبری به من اعطا فرماید که دیگر آن را تکرار نکنم . چون همش نگران انعکاس این حرف در آینده هستم . و از شما به عنوان یک مشاور می خواهم که چطور خودم را کنترل کنم خواهش می کنم مرا رهنمایی کنید .
91753
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 7/1/2012 6:10:36 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد
درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل

هواپیمای کاغذی

خانم هکت به مدت یک هفته بود درس آیرو دینامیک رو در کلاس ششم تدریس میکرد، برای تکمیل تدریس مسابقه ای برای ساختن هواپیماهای کاغذی برای دانش آموزان ترتیب داد ..

هر دو دانش آموز با همکاری یکدیگر هواپیمایی کاغذی بسازند به طوری که هر هواپیمایی که مسافت بیشتری را طی کند برنده مسابقه باشد ..تام از جف در خواست کرد که با او همکاری کند

============ ========= ====

خانم هکت گفت :کتاباتون رو باز کنین تا قسمت ایرو دینامیک رو دوره کنیم وقتی تموم شد ما همکار هامون رو برای ساختن هواپیمای کاغدی برای مسابقه انتخاب کردیم

خانم هکت تمام هفته گذشته رو به تدریس نیرویی که باعث پرواز میشه گذرونده بود

============ =====

تام از جف خواست که همکارش در این مسابقه باشه، جف خیلی باهوش و تیز بود ولی در دروسش خیلی موفق نبود و شاگرد زرنگی نبود، عده ای به اون لقب دلقک کلاس رو داده بودن و عده ای دیگر به نطرشون اون یه آدم سر به هوا یی بود که تو رویا سیر میکرد، اما تام این جوری فکر نمیکرد بلکه به نظرش جف نه تنها دوست خوبی بود بلکه عاشق پیروز شدن بود و این دلیل دیگری بود که تام ترغیب شده بود که جف رو به عنوان شریک انتخاب کند

============ =====

معلم گفت: خوب .. بیاین و هر کدوم یه کاغذ بردارین ..15 دقیقه وقت دارین تا هواپیمای کاغذی بسازین، بعدش میریم بیرون و اونها رو پرواز میدیم، اون تیمی که هواپیماش دورتر بره برنده مسابقه هست

============ =====

تام به جف گفت:چه جور هواپیمایی میخوای بسازی؟؟؟

جف پاسخ داد :هنوز نمیدونم

تام گفت:من که میخوام تیزترین چیزی که میتونه هوا رو بشکافه و بره جلو رو بسازم

============ =====

تام هواپیماش رو ساخت و علامتی که نشون میداد آماده هست رو با خودش داشت ..ولی جف هنوز داشت فکر میکرد

============ =====

هواپیمای یکی از بچه ها جوری بود که میگفتی هر لحظه امکان داره سقوط کنه و یکی دیگه به نظر میومد که اگه باد مساعد بوزه می تونه یه مایل جلو بره، ولی جف هنوز یه تا هم به کاغذش نزده بود،

تام دیگه مطمئن بود که اونا تو مسابقه آخر خواهند شد..

============ =====

خانم هکت اعلام کرد : هر کس با تیمش بره تو یه خط بایسته. میخواهیم هواپیماها تون رو آزمایش کنیم ..

============ =====

برای داشتن فرصت بیشتر تام از خانم معلم خواست که اونا نفر آخر باشن .. و خانوم هکت هم موافقت کرد

============ =====

تام به جف گفت : یالا بجنب ..یه کاری بکن ..

============ =====

مسابقه جالبی بود ..بعضی از هواپیماها به زور 1.5 متر میرفتن بعضیها هم خوب پرواز میکردن، ولی یه چیزی مشخص بود که وقت تنگ بود و جف هنوز کاغذ صافش تو دستش بود و هنوز هیچ کاری باهاش نکرده بود

============ =====

تام از دوستش خیلی عصبانی و نا امید شده بود جوری که میخواست بزاره و بره .. که یک دفعه خانوم هکت گفت ..تام و..جف .. نوبت بعدی شما هستین ..

============ =====

تام به خط شروع مسابقه رفت و هواپیماش رو پرواز داد .. بد نبود ... از حد نرمال بهتر پرواز کرد ..

اگه جف حتی میتونست همین قدر هم هواپیماش رو پرواز بده بازم جای شکرش باقی بود و میشدند جزو رقبای جدی برای بقیه <
<<ابتدا <قبلی 9182 9181 9180 9179 9178 9177 9176 9175 9174 9173 9172 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved