اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
91702 |
نام:
روح الله
شهر:
تاریخ:
6/29/2012 3:16:19 PM
کاربر مهمان
|
خدایا اگر ما را بنده خود میدانی پس رحم کن !
|
|
91701 |
نام:
هستی
شهر:
بی کسی
تاریخ:
6/29/2012 12:14:40 PM
کاربر مهمان
|
سلام جناب امر به معروف و نهی از منکر من ی مشکلی دارم اونم اینکه نمی تونم دعا را از ته دل بکنم تو زبون میگم ولی از ته دل به شک می افتم شاید خدا دعایم را مستجاب نکنه حالا من موندم چیکار کنم واقعا از ته دل دعا کنم
|
|
91700 |
نام:
شاپرک
شهر:
ازنا
تاریخ:
6/29/2012 12:06:25 PM
کاربر مهمان
|
سلام بچه ها خوبید
صبا خانم انشاالله که قسمتت میشه و میری جمکران حال و هوات عوض میشه اونجا ماها رو هم یادت نره خیلی دعاکن
دردمند از مشهدمقدس حرم امام رضامیری نائب الزیاره باش انشالله که هرمشکلی داری بحق این ماه عزیز حل بشه نگران نباش امام رضا خودش کمکت میکنه
مهین خانم انشاالله که به سلامتی بری و برگردی کربلا مارو زیاد دعااااااااااکن خوش بسعادتت سفارش ماروبه امام حسین(ع) کن پیشاپیش زیارتت قبول باشه
|
|
91699 |
نام:
بی برگ
شهر:
زاهدان
تاریخ:
6/29/2012 11:35:08 AM
کاربر مهمان
|
لحظه ای که چشمم به پیکر بی جانت افتاد جمله آخ بمیرم تنها چیزی بود که به ذهنم اومد
چند ثانیه بعد اشک چشمانم سرازیر شد تو دلم گفتم کاش لجظه ای که این عکس گرفته شده اونجا بودم سرتو بغلم میگرفتمو صورتتو می بوسیدمو تا جائیکه امکانش بود ریشتو بو میکردم پیرهنمو در می آوردمو رو پاهات مینداختم، میدونی که کدوم عکسو میگم همونی که پای قطع شدت هم تو کادره، اگه با کاش گفتن کاری میشد انجام داد آرزو میکردم کاش اون انفجار به جای پای استوار تو سر ناآگاه منو قطع میکرد.
پدر عزیزم ببخشید که بدون احوالپرسی دلنوشتمو آغاز کردم قبل از همه چیز سلام.
پدرجونم نمیدونم چم شده نمیتونم اشکامو کنترل کنم نمیدونم چرا این حرفارو واست تایپ میکنم تو مرد بودی مردونه بدون ترس و دلهره پا به سرزمین جهاد گذاشتی ولی من مردنمائی بیش نیستم تو بی انصافی کردی تنهایی رفتی به شهدای بدر احدو حنین ملحق شدی من سیاه رو رو جا گذاشتی
پدرجان بذار خودمونی تر شیم نورعلی شوشتری رو که میشناسی حتما الان پیش توئه چن روزی قبل از اینکه بیاد پیشت همراه یک بیمارستان صحرائی اومده بود روستای ما لحظه ای که از هلیکوپتر پیاده شد داشت می اومد طرف ما نتونستم منتظر بمونم رفتم جلو و بهش دست دادم داشت می خندید و به بچه های دانش آموزی که اونجا بودن میگفت: بچه ها نمیخواین بیاین دست بدین این مطلبو به این خاطر بهت گفتم که اگه اونجا شوشتری شهید میشد خیلی خوب بود آخه احتمالش زیاد بود که من گنهکار همراش بیام پیشت اما من احساس میکنم خدا منو لایق شهادت نمیدونه خیلی دلم گرفته خیلی کم احتمال میدم که بتونم ببینمت میترسم بعد از مرگم عوض اینکه الله سبحانه و تعالی چشممو به جمال شما بندگان صالح روشن کنه بفرستتم پیش فرعونو نمرودو ابن ملجم مرادی ودیگر بدنامان تاریخ.
دوس داشتم الان سر مزارت بودمو این حرفارو از نزدیک تو گوشت زمزمه میکردم میدونی الان که دارم باهات درد دل میکنم گوشیمو خاموش کردم که یه وقت کسی مزاحم خلوتمون نشه، پدر عزیزم سلام منو به همرزمانت برسون به مصطفی چمران بگو رفتم دهلاویه و محل شهادتشو از نزدیک دیدم به همون اندازه ای که الان اینجا دارم اشک میریزم اونجا هم اشک ریختم، به سردار شوشتری و سردار محمد زاده بگو لحظه ای که خبر شهادتشونو شنیدم داشتم از یه ساندویچی واسه خودمو دوستم که اونم مث خودم شاگرد اتوبوسه ساندویچ میگرفتم و تلویزیونی که اونجا روشن بوده خبرو پخش کرده، یادمه صاحب اتوبوس به اون یکی شاگرد گفته بود به فلانی بگو اگه فامیل نزدیکشون واسش اتفاقی افتاده میتونه بره خونه، بگو خلاصه دلم به حال خودم سوخت که چرا منو با خودت نبردی.
پدر جان لحظه ای که تو قدم به دروازه شهادت گذاشتی من شش سالو خورده ای سن داشتم شاید در آنزمان من فارسی حرف زدنو هم بلد نبودم آخه پدرو مادرم بلوچن چون تا قبل از اینکه برم مدرسه بجز زبان مادری هیچ زبان زنده دیگه ای حتی بگوشم نخورده بود
سال ۹۰ ناخواسته با یکی از کاروانهای موسوم به راهیان نور به قدمگاه تو مشرف شدم وقتی پا به شلمچه گذاشتم صداتو شنیدم فک کردم خواب می بینم اما چن لحظه بعد متوجه شدم صدات داره از بلندگوههایی که داخل سنگرها جهت حس حضور واقعی دادن در جبهه به زائران گذاشته بودند پخش میشه اما هرگز چهره نورانیت به چشم ناپاکم نیومد، شاید همون حوالی بودیو بخاطر اینکه مرز پاکی خودتو با ما ناپاکان حقظ کنی خودتو نشون ندادی.
من با پرروئی پدرجان صدات میکنم مطمئنم لیاقت اینو هم ندارم.
پس بذار بخاطر اینکه ازم دلگیر نشی حاج مرتضی آوینی صدات کنم.
|
|
91698 |
نام:
شاهد
شهر:
تنهایی
تاریخ:
6/29/2012 11:18:52 AM
کاربر مهمان
|
سلام رها از گرگان...
به خداتوکل کن کارات درست میشن انشاالله...
|
|
91697 |
نام:
شاهد
شهر:
تنهایی
تاریخ:
6/29/2012 11:07:56 AM
کاربر مهمان
|
سلام اینو بخونیدقشنگه...
از کسانی که ازمن متنفرند ممنونم آنان مرا قوی تر می کنند...
از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم آنان قلب مرا بزرگتر می کنند...
از کسانی که مرا ترک می کنند ممنونم آنان به من یاد آوری می کنند که هیچ چیز ماندنی نیست...
از کسانی که با من می مانند ممنونم آنان مفهوم دوست داشتن واقعی را به من می آموزند...
|
|
91696 |
نام:
شاهد
شهر:
مکه
تاریخ:
6/29/2012 10:54:33 AM
کاربر مهمان
|
سلام واسه همتون دعا میکنم...
|
|
91695 |
نام:
دل شکسته
شهر:
اسمان خدا
تاریخ:
6/29/2012 9:53:56 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان امروز طی قرارمون دوباره به سایت سر زدم باورتون شاید نشه چقدر از خوندن حرف دلاتون و اینکه دوستایی مثل شماها دارم خوشحالم,تو را خدا برام دعا کنید.
سالهاست گرفتار یک عشق یطرفه شدم خیلی دوستش دارم اما از انجایی که ی عشقی پاک و دور از هر هوسی بهش نثار میکنم و علیرغم دوست داشتن زیادم دوست ندارم که به آبرویم یا شخصیتم خدشه ای وارد بشه از ابراز کردن آن عاجزم اما دیگه تحملم تمام شده و روزهای سختی را بدون او پشت سر میذارم, همه چیزو به خدا سپردم اما احساس میکنم دعاهام مستجاب نمیشه خواهش میکنم علاوه بر دعای زیاد برای رسیدن به معشوقم لطف کنید مرا راهنمایی کنید.منتظرتون هستم ...
|
|
91694 |
نام:
شاپرک
شهر:
قم لرستان
تاریخ:
6/29/2012 9:29:47 AM
کاربر مهمان
|
سلام جامانده از راه خدا
منم توی طرح قشنگت شرکت میکنم،من شبامسجدمیرم ولی نمیدونم ساعت ۹سرنمازباشم یا نه اگه توی مسجدمشغول خواندن نمازمغرب بودیم و با۵دقیقه تاخیرخونیدم اشکالی نداره؟
بنظرمن حقیراگه یه ساعتی بذارید که همه خونه باشند بهتره ولی من پیامتو منتشر میکنم .
انشاالله که موفق باشی
از خدامیخوام بهترین چیزهارو برات رقم بزنه
منوخیلی دعاکن
|
|
91693 |
نام:
صبا
شهر:
یزد
تاریخ:
6/29/2012 9:10:59 AM
کاربر مهمان
|
سلام جناب جامانده از راه اسم من حقیر هم بنویس
خیلی خیلی ملتمس دعایم اصلا حال خوبی ندارم
این روزا کمتر وقت می کنم به اینجا سر بزنم
بازم مثل همیشه دلم گرفته
قرار هفته آینده برم جمکران .بچه ها واسم دعا کنید از همه لحاظ جور بشه وموانع از سر راه برداشته بشه من به این سفر نیاز دارم
التماس دعا
|
|