شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
91342
نام: مسافر
شهر: اسلام
تاریخ: 6/15/2012 1:27:38 PM
کاربر مهمان
  سلام...
تنها بازمانده یك كشتی شكسته توسط جریان آب به یك جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از كمك بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسایل اندكش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین كنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یك كشتی كه به جزیره نزدیك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید كه من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»
91341
نام: مسافر
شهر: اسلام
تاریخ: 6/15/2012 1:05:36 PM
کاربر مهمان
  روزی مردی داخل چاله ای افتاد و کمک خواست ...!!!

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!
91340
نام: فاطمه
شهر: همین جا
تاریخ: 6/15/2012 10:39:41 AM
کاربر مهمان
  به نام خدا
سلام


کسی منتظر نیست...؟
وقتی میخواهم تاریخ بالای صفحه را بنویسم؛گوشه اش طوری که فقط خودم ببینم می نویسم: جمعه و او نیامد!

همکلاسی ام از گوشه ی عینکش نگاهش را قل می دهد روی دفترم. نگاهش را می اندازم روی دفتر خودش، دفترم را مثل بچه های کوچکی که می خواهند کسی از رویشان تقلب نکند تا می کنم.

همکلاسی ام چشم غره می رود و نگاهش را می گذارد روی تخته ی کلاس. معلم همکلاسی کنار دستم را صدا می زند و او می رود. گوشه تاریخ دفترش طوری که فقط خودش ببیند می نویسم: جمعه و او نیاد! بر می گردم و پشت سرم را نگاه می کنم. هیچ کدام از بچه هایی که پشت سرم نشسته اند حواسشان به من نیست.

روی دفتر هر دویشان بزرگ می نویسم: جمعه. هر دو بر سرم فریاد می زنند. معلم به سمت میز من می آید. نگاهش را به نگاهم گره می زند. یک گره کور.می گوید : خودکار نو خریدی؟ روی دفتر خودت امتحانش کن. کلاس غرق خنده می شود.

معلم می گوید: بفرمایید بیرون. حس می کنم دنیا بر سرم خراب شده است، از جایم بلند می شوم و راهروی میان نیمکت هارا طی میکنم. نزدیک تخته میرسم... گچ را بر می دارم و روی تمام فرمول های شیمی و مسئله های فیزیک و اتحاد های ریاضی و تاریخ های ادبیات و اشعار کی و کی و کی بزرگ می نویسم : " امروز جمعه است...کسی منتظر نیست...؟"

برمیگردم و پشت سرم را نظری می اندازم. کلاس غرق در شده است. و جمله ی خودم صدها بار جلوی چشمانم می رود و می آید.

معلم به سمت تخته می آید. همه ی اعداد و فرمول ها و جملات را پاک می کند و با خط درشت می نویسد: درس امروز، درس انتظار...

و بچه هاکنار تاریخ بالای صفحه شان طوری که فقط خودشان ببینند می نویسند: جمعه و او نیامد! اما معلم گوشه ی تخته کنار تاریخ طوری که همه ببینند، می نویسد: تا جمعه دگر انتظار ها باقی است...!

*
مدیریت محترم حرف دل با سلام و خسته نباشید
می خواستم بپرسم که می تونم کتاب هایی درباره ی شهدا و مسائل مربوط را با ذکر نام کتاب،نویسنده و انتشارات آن، به دوستان حرف دلی معرفی کنم تا بهره ببرند؟


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج

التماس دعا

یا حق
91339
نام: كوير
شهر: غم
تاریخ: 6/15/2012 10:31:27 AM
کاربر مهمان
  الهم عجل الوفاتي
91338
نام: بنده خدا
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 6/15/2012 10:14:44 AM
کاربر مهمان
  سلام حرف دلی ها
به خداتون بگین دیگه نمی خوامش بگین دیگه ازش خیلی دورم بگین اون منو یادش شد منم یاد میره که خدایی دارم.بهش بگین اون می دونست پاکیم خیلی مهم بود اما اون صدای گریه هامو نشنید.....خیلی خسته ام می خوام بخوابم و دیگه هیچ وقت چشمامو باز نکن.خدای شما خیلی بی رحمه.....
91337
نام: امیدوار به رحمت خدا
شهر: همدان
تاریخ: 6/15/2012 8:59:29 AM
کاربر مهمان
  فرناز خانوم از تهران این صحبت ها رو فقط یه مشاور مجرب می دونه درمان کنه اونه که می تونه خوب راهنماییت کنه
حتما پیشه مشاور مومن و مجرب برو خیلی هم به دید مثبت به اون اقا نگاه نکن شاید خواسته با این دلایل توری تو رو قانع کنه که ازت جدا بشه و دوستیتون تموم بشه طوری که دلت نشکنه و با منطق ازش جدا بشی
خوب دقت کن
91336
نام: خدا دور نیست
شهر: ایروان
تاریخ: 6/15/2012 8:54:06 AM
کاربر مهمان
  یه روز یه کسی یه چیزی بهم گفت که تا یه هفته ذهنمو مشغول کرد یا نمی دونم شاید بیشتر ..... اما حرفش خوب یادم هست................................ بچه بودم وطبیعتا بازیگوش مامانم چند روزه رفته بود مسافرت با بابام رفته بودیم پارک خسته شودم ورفتم نشستم .... کنارم یه زن نشسته بود بعد از چند دقیقه شروع کرد به صحبت داشت حرف دل منو میزد بدون این که من بهش چیزی بگم در اخر بدون رودربایسی بهم گفت
-خدا دور نیست وقتی دلت واقعا تنگ شد بدون که خدا بهت لطف کرده وبدون که این لطف شامل هر کسی نمیشه پس قدر بدون و از ته ته دلت با خدا صحبت کن چون خدا به حرفای اون موقعی ادما با دقت گوش میده واگه به صلاح ادم باشه ارزو شو بر اورده میکنه
و خداحافظی کردو بدون این که من بشناسمش رفت الان هر موقع احساس دل تنگی می کنم حرفای اون زنه رو اجرا میکنم وبا این روش به خیلی جا ها رسیدم



یاحق
91335
نام: خالق
شهر: یاسوج
تاریخ: 6/15/2012 7:38:47 AM
کاربر مهمان
  ای خدای مهربون هیچ وقت دلم نمیخوادکاری کنم که رضای تودران نیست ونخواستم کسی ازم ناراحت بشه امابعضی وقتااشتباهی میکنم وفورا پشیمان میشم چکارکنم کمکم کن
91334
نام: mohammad
شهر: saveh
تاریخ: 6/15/2012 7:22:31 AM
کاربر مهمان
  باسلام لطفا در صورت امکان در نرم افزار اوقات شرعی نام ساوه و شهر صنعتی کاوه از شهر های استان مرکزی را نیز قرار دهید با تشکر
91333
نام: طاها
شهر: گرما
تاریخ: 6/15/2012 6:35:29 AM
کاربر مهمان
  قال في كتابه الكريم:ادعوني استجب لكم (مرا بخوانید اجابت می کنم)
برادر و خواهر من دستتو به جز به سوي خدا به هيچ كس دراز نكن
صلاح مصلحت خويش را اوس كريم داند و بس
التماس دعا براي فرج آل طاها
<<ابتدا <قبلی 9140 9139 9138 9137 9136 9135 9134 9133 9132 9131 9130 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved