اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
91332 |
نام:
صبا
شهر:
یزد
تاریخ:
6/14/2012 10:11:17 PM
کاربر مهمان
|
سلام بر انسیه من هم با ختم نهج البلاغه موافقم
اگربشه خیلی خوبه
عطیه جان ترو خدا اگه پیاممو خوندی ازطرف من هم نایب ازیاره باش خیلی برام دعا کن............................
بهش بگو دلم براش تنگ شده منتظر دعوتنامه اش هستم........................
|
|
91331 |
نام:
فرناز
شهر:
تهران
تاریخ:
6/14/2012 9:52:25 PM
کاربر مهمان
|
دوستان سلام
نمی دونم از کجا شروع کنم.حدود 10 ماه پیش با پسری آشنا شدم که اوایل فقط دوست بودیم.بعد از یک ماه اون به من ابراز علاقه کرد بطور دیوانه وار و شدید عاشق من شد.به من چندبار پیشنهاد ازدواج داد اما من بهش جواب درستی نمی دادم.اما بعد از دو سه ماه دیدم خیلی بهش وابسته شدم و نمی تونم بهش فکر نکنم.خیلی عقلانی فکر کردم دیدم از خیلی جهات باهاش تناسب روحی و فکری دارم و حتی از لحاظ خانوادگی تناسب داریم.خلاصه من هم بعد از یه مدتی به او دلبسته شدم و از اونجا که اون پسر خیلی دوستم داشت من که اوایل مخالف هرگونه خواستگاری بودم گفتم باشه بیا خواستگاریم اما بذار بیشتر باهم آشنا بشیم.
الان حدود 11 ماه از دوستی و آشنایی ما می گذره و ما هر روز به هم وابسته تر می شیم.حدود یه ماه پیش یه روز بهم زنگ زد و گفت باید بهت حقیقتی رو بگم.گفتم چه حقیقتی؟گفت تو باید بدونی که من دوتا مشکل جسمی دارم.یکی پام که مادرزادی یه کم مشکل داره و یکی اینکه من هیچ وقت پدر نخواهم شد.بهش گفتم یعنی چی؟مگه میشه؟اصلا تو ازکجا فهمیدی که هیچ وقت پدر نمی شی؟ تو داری دروغ می گی.....
خلاصه گفت من بدنم این مشکلات رو داره و اگه بخوای پرونده ی پزشکیم رو میارم ببینی.گفت می دونم بهت بد کردم که حقیقت رو نگفتم و یا زودتر نگفتم ولی بدون که بخدا نمی خواستم از دستت بدم.
حالا از اون روز کار من شده غصه و گریه.
دوستان من دوسش دارم و نمی دونم که چیکار کنم.داره غصه آبم می کنه.خدایی من هیچ بدی از او ندیدم که بخوام ولش کنم .
تو رو خدا کمکم کنید چه کار کنم؟دارم دیوونه می شم
|
|
91330 |
نام:
صبا
شهر:
یزد
تاریخ:
6/14/2012 9:46:07 PM
کاربر مهمان
|
سلام به حرف دلیها
امشب حال خوشی ندارم هفته ی سختی رو گذروندم.سرم شلوغه وکم میتونم به اینجاسربرنم....
احساس خوبی ندارم.
خسته ام...................................................................................................................................
صمیمیترین دوستم باباشوازدست داد.
مردخوبی بود.................
برای شادی روحش فاتحه ای بخونید
|
|
91329 |
نام:
خسته
شهر:
ناامیدی
تاریخ:
6/14/2012 8:41:06 PM
کاربر مهمان
|
از اینکه همواره آرزوی مرگ میکنم از حضرت زهرا(س) خجالت میکشم چون غصه هایم خیلی کمتر از آن بانوی دو عالم است ولی دعای قنوت من هم مدتی است اللهم عجل وفاتی شده. دعایی که آن حضرت اواخر عمرش میکردند
بخدا دیگه از این زندگی بی حاصل خسته شده ام...
حتی از خدا هم دارم دور میشم...
ولی شما رو قسم به حضرت زهرا امید هیچ کسی رو ازش نگیرید...
|
|
91328 |
نام:
فاطمه
شهر:
همین جا
تاریخ:
6/14/2012 8:03:56 PM
کاربر مهمان
|
به نام خدا
سلام
و بازهم دلتنگی... گاهی دلتنگ روزهایی می شوم که تو هستی... روز های بهاری که از جنس عشق است... آقا بیا. شاید همه منتظر نباشند اما برای دلتنگی های عاشقان بیا...
*
دوستان عزیز اگه مطالبی درباره ی شرایط امر به معروف و نهی از منکر دارید یا منبعی می شناسید به منم معرفی کنین.ممنون
*
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا به خصوص برای ظهور آقا
یا حق
|
|
91327 |
نام:
homan
شهر:
خرم اباد
تاریخ:
6/14/2012 7:26:47 PM
کاربر مهمان
|
عشق
|
|
91326 |
نام:
خیلی تنهام
شهر:
آخه تا کی صبر
تاریخ:
6/14/2012 7:12:02 PM
کاربر مهمان
|
آیا دعای خاصی و مجرب برای گشایش بخت وجود دارد هرکس میدونه بگه خواهشا
|
|
91325 |
نام:
باران
شهر:
تهران
تاریخ:
6/14/2012 6:11:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام. ما که از این دنیا چیزی نفهمیدیم. دل نمی بندی سرد و یخ و بی مزه می شی. تا دل می بندی همچین خدا میذاره تو کاست... ازت می گیردش،دلت به یه اعتکاف و خلوت با خدا خوشه اونم میشه ممنوع.همش در تلاطم دریغ از آرامش... . کاش خدا نزدیکتر از رگ گردن بود. کاش می شد بی دست غیب همکلاممان می شد... خدایا دریاب این دل تنگ ما را...
|
|
91324 |
نام:
رها
شهر:
گرگان
تاریخ:
6/14/2012 6:01:29 PM
کاربر مهمان
|
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلیاش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
|
|
91323 |
نام:
امیدوار به رحمت خدا
شهر:
همدان
تاریخ:
6/14/2012 5:38:56 PM
کاربر مهمان
|
جناب امبدوار از میدونم میشه
خیلی قشنگ بود این یعنی توکل
خیلی زیبا بود به منم یاداوری کردی
ممنونم!
سلام خداجون میخام باهات راجع به یه چیزی حرف بزنم امروز بچه ها گفتن ترم پیش کسایی که با استاد حرف زده بودن یا به عبارتی خودشیرینی کرده بودن نمره ی خوبی از درس اون استاد گرفتن منم بنا را بر این گذاشتم که امروز بعد امتحان برم خود شیرینی آخه همین جور که میدونی معدلم برام مهمه ومیخوام هجده و نیم به بالا بشم که انشاله با عنایت شما میشم اما یادم اومد که بخدا توکل کردم و همونجا از پنجره یه نگاهی به آسمون انداختم وگفتم خدایا من نه برای استاد خود شیرینی میکنم و نه ایمیل بهش میزنم فقط میخوام خودت هرچی کرمت هست به دلش بندازی نمره ی خوب بهم بده آخه هر چی شما بخوای میشه من رو سیاه هم از خودت میخوام راستش جسارته و پررویی من در حد بیست تو برگم ننوشتم اما امیدم اینه که نظر لطف خدا شامل حالم بشه و بیست ۲۰ بگیرم خدایا تو که میتونی اینکارو برام بکنی عاجزانه ازت کمک میخوام تنها امیدم به خودته خدایا ابرو داری کن که معدلم ۱۸ ونیم به بالا بشه من به دریای لطفت امیدوارم.
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم.
الهی و ربی من لی غیرک.
خداجونم عاشقتم کمک کن.
|
|