شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
90792
نام: كيميا
شهر: اهواز
تاریخ: 6/1/2012 2:05:55 PM
کاربر مهمان
  سلام به دوست خوبم ازهامبورك المان:
من باشما كاملا موافقم همينه ظاهرمذهبي داشتن دليل مومن بودن وخالص بودن تام نيست....افرادي در همين لينك هستند كه حرف شمارو خوب ميفهمن يكيشون خود من...من يقين دارم كه شما بنده ي پاك خدا هستي كه اين الهامات به شما ميشود..
من يه جايي خوندم كه بهتر است اين خوابهاي الهي گفته نشه....تنها كمكي كه ميتونم بهتون كنم اينه كه ارامشتون روحفظ كنيد وبدونيد كه همه اينها بخاطر باكي وصاف بودن شماست...درمسايل ديگه هم روي ما حساب كنيد....
90791
نام: فیض الله رحیمی
شهر: ونک
تاریخ: 6/1/2012 1:16:20 PM
کاربر مهمان
  امشب بغض سکوتم را ناله شهیدی شکسته است
ناله اش همچو شهدی به پایم پیچیده است
نگاهش حالم گرفته و تاب توانم از کف ربوده
گوییا گله دارد
که یادش در گلستان مانده و وصیتش در پاکت خفته
90790
نام: فاطمه
شهر: زیر همین آسمون
تاریخ: 6/1/2012 12:54:53 PM
کاربر مهمان
  هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات نخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
90789
نام: یوسف ص
شهر: تهران
تاریخ: 6/1/2012 12:51:28 PM
کاربر مهمان
  اباصالح(عج) تو می آیی

چه سلاخ سیه قلبی چه قلب مردمش پر آز
برای خون تار سنگ به خون دکان زده بزاز
به خون کودک معصوم قلم مو می زند نقاش
چه دنیای پر از نقشی به یمن کلک نیرنگ باز
غروب جمعه آمد باز و مشرق همچنان خاموش
سوار بی سپاه من ندارد هم چنان سرباز
سوار بی شکست من غریب افتاده در موطن
الهی غربتش بر گیر و دوش دشمنش انداز
خروش حیدری آید همین امروز یا فردا
به دستش ذوالفقار و بر جبینش ماهتاب راز
ز بن بر می کند آنگاه درخت سرخ شیطانی
به جایش بر زمین کارد محبت سایبان انداز
نه دست کودکی آه است نه گوش مادری گریه
پدر بی غصه می خندد به دستش نان دارد باز
به جای لوله رگبار قناری سینه پر کرده
به جای زوزه آتش محبت می زند آواز
تو می آیی تو می آیی اگر یک شب فقط مانده
اگر پایان شروع گردد ز نو سر می زند آغاز
اگرچه لشکر عشقت نمی خواهد سیاهی را
یکی نقطه سیاه دارد هوای دار سر افراز
90788
نام: امیدوار به رحمت خدا
شهر: همدان
تاریخ: 6/1/2012 12:50:47 PM
کاربر مهمان
  سلام اقای پزواک از المان این خوابتون رو برید پیش اقای سید حسین یعقوبی قانعی در مشهد بیان کنید ایشان اهل دل هستند و بسیار با درایت در این مسائل و عالم
مطمئن باشید جوابهاتون رو خواهید گرفت
90787
نام: صاعقه
شهر: دل
تاریخ: 6/1/2012 12:29:22 PM
کاربر مهمان
  ...بسم رب المهدی...

خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آن که با خبر شود عاشق شد. اکنون سالیانی است که لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، و شاید نام دیگر انسان واقعی !!!!
لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ ،گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند، توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها بی تابی کردند، انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد ، اینجا بود که مجنون به لیلی اش رسید.
در همین هنگام خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد.
خدا انگاه ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش.
شیطان که طاقت دیدنه عاشق و معشوقی را نداشت گفت: لیلی شدن ، تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.
آنان که سخن شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد ...
خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویشتن است
شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش.
خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن.
خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملک کردن
خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس است
شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است ...
و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیک لحظه ای.
خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر



چون سخن خدا بدینجا رسید ، لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود.
مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد. لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.
لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است.
خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را...
خدا به مجنون می گفت نرود و مجنون نیز به حرف خدا گوش می داد.
خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.
عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند.
سایه اش خنکی زمین شد، مردم خنکی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند.
لیلی هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت لیلی باز هم ریشه می کند.
خدا درخت ریشه دار را آب می دهد.
مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا که درخت باز هم ریشه می خواهد.
لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود.
خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد ،لیلی! قصه ات را عوض کن.
لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ هم به مردن لیلی خو گرفته بود.
خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد.
لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است.
لیلی! زندگی کن
90786
نام: سحر
شهر: کرج
تاریخ: 6/1/2012 11:52:55 AM
کاربر مهمان
  سلام اقای پژواک.فکر کنم شما منظور منو بد متوجه شدید .من نگفتم شما ادعا دارید .بعدشم اون ویژگی هایی که ذکر کردید از شرایط سربازی امام زمان نیست.خیلی از ادما اون ویژگی هایی که شما گفتید به ظاهر دارند اما در باطن. . . بگذریم من با خیلی هاشون برخورد داشتم.کسانی که وقتی به ظاهرشون نگاه میکنی فکر میکنی اینا نماز شبشون ترک نمیشه . . . غافل از اینکه نماز صبح شون رو زوج و فرد کردن.پیشانی پینه بسته نشانه سربازی امام زمان نیست.من که خودم همچین لیاقتی ندارم ولی همیشه پیش خودم میگم واسه هرکاری که میخوام انجام بدم باید در نظر بگیرم که امام زمانم راضی هست یا نه.بهترین کار انجام واجبات و ترک محرمات است.اگه واقعا رعایت بشه انشالله میشه که از سربازای امام زمان باشیم.نیت ها باید خالص باشد.و در اخر میگم:
مهدیا شرمنده لحظاتی هستم که تو پیش خدا برای گناه من گریه میکنی...!
90785
نام: آزاده افتخاری شجاعی
شهر: کرمانشاه
تاریخ: 6/1/2012 11:27:07 AM
کاربر مهمان
  سلام
بابایی نامه مقصدنداره،دلتنگی ام دیگه حدنداره،غم غریبی وغربتم تاهمیشه ادامه داره،دلم بی نهایت ازآدماودنیاش گله داره،راستی باباچرادلشکستگی یتیما،درده ولی مرحم نداره،دلم به اندازه تمام دنیانگفته داره؛خیلی دلم گرفته...
90784
نام: محمد حیدری
شهر: بهشتی شهر کردستان
تاریخ: 6/1/2012 11:02:57 AM
کاربر مهمان
  با سلام
آیا میدانید اولین شهید کردستان کیست و در کجا به مقام شهادت رسیده است؟

جواب در وبلاگ صدایار می باشد.
http://sedayar.blogfa.com/
90783
نام: حسن
شهر: اصفهان
تاریخ: 6/1/2012 10:04:02 AM
کاربر مهمان
  سلام.
همش .....از خدا میخوام..
خدایا ...انی منو بحال خودم رها نکن..
همش دلم برا اقام تنگه..
این دلتنگیها روزگار منو سیاه کرده...
اما..
یقین دارم هنوز زوده.
....راستش من مکه رفتن رو دوست ندارم...
بقول مرحوم اقاسی...
بجای انکه هر سال مکه روید
سری هم سوی فکه روید..........
<<ابتدا <قبلی 9085 9084 9083 9082 9081 9080 9079 9078 9077 9076 9075 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved