اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
90152 |
نام:
حسین
شهر:
.
تاریخ:
5/16/2012 9:43:23 AM
کاربر مهمان
|
خدایا توان رفتنم نیست اگر تو یاریم نکنی ، شیطان پیوسته راه را بر من سخت می کند و من چه زود تو را فراموش می کنم
خدایا یاریم کن
|
|
90151 |
نام:
حمیده
شهر:
انار
تاریخ:
5/16/2012 9:20:58 AM
کاربر مهمان
|
با عرض سلام و خسته نیاشید،راستش نمیدونم چرا تصمیم گرفتم حرف دلمو اینجا بگم اما ته دلم امیدی هست شاید کمکم باشه .من روزی به خدا خیلی نزدیک بودم روز و شب برام قشنگ بود شاید شما درکم کنید درک کنید که چی میگم نمازم با اشک بود ذکرم صلوات همیشه وضو داشتم طی الارض بودم عبادت برام قشنگ بود میدونم اولین راه قدم گذاشتن در این راه توبه ارادهی محکم و دوری از گناهه اما از دستش دادم هر کاری میکنم که اون روزارو داشته باشم هیچ لذتی بالاتر از با خدا بودن نیست چون سر کار میرم نمیتونم نماز اول وقت برم امکانش نیست وقتی میرم خونه حس نماز خوندن نیست خسته ای چیکار کنم اولین قدممو چطور بردارم وقتی امکانش نیست من همیشه دوست داشتم کسی تو زندگیم باشه که راهنمام باشه یه آدم اومد شاید خودش اهل دل نبود اما با حرفاش منو به این راه برد هدفم اینه که در اینده بتونم به این راه که سعدته برسم اگه خدا بخواد نمیدونم میتونم راز دلمو اینجا بگم من با یکی آشنا شدم در محیط مجازی خودم به خیلی چیزا اهمیت میدادم البته محیطه مجازی و برای آشنایی انتخاب نکردم برای یادگیریه درسم برام سوال بود این همه ادم اینجا چیکار میکنن جواباشون برام جالب بود نمیدونم اتفاق بود یا نه با پسری آشنا شدم که از خانواده ای مذهبی بودحرفاش بهم کمک می کرد من اهله مسجد و اصلا اهل بیرون رفتن نبودم چشمو گوشم بسته شاید از عالم دنیا پاک بود بهم اصرار کرد که با هم اشناشیم من صحبت کردن رو هم درست نمیدونستم اون گفت سوال کرده و گفته تا جایی که طرفین به گناه نیفتن اشکالی نداره نمی خواستم بدون اطلاع خانواده کاری کنم با خانوادم برای ازدواج صحبت کرد اما اونا مخالفت کردن از رابطه تلفنیمون خبر داشتن در حد شما گفتن به هم اجازه نمیدادیم بیشتر از این باشه بعد از 4 سال با خانواده اومدن اما جواب خانواده ما منفی بود خواهر بزرگتر از خودم داشتم نمیدونستم این قسمته یا نه اما هدفم این بود با وارد شدن به اون خانواده به محبوبه واقعی برسم نمیدونم قسمت این بود یا حکمت یا کارم از اول اشتباه ضربه سنگینی خوردم نتونستم به خواستگار بعدی جواب بدم چون خواهرم گفته بود حق نداری تا من هستم به کسی فکر کنی از ازدواج بیزار شدم الان دیگه هیچ کس نمیاد ارزو داشتم زود ازدواج میکردم بلکه گناهام کمتر بود از خودم بیزارم هر چی دعا میکنم انگار خدا صدامو نمیشنوه نمیدونم چرا اینقدر امتحان کمکم کنید.ممنون این راز برای کسی که این متنو میخونه باقی بمونه اگر بتونید کمکم کنید یه دنیا ممنونتون بهم ایمیل بدین نمیدونم کجا جوابشو بخونم اولین باره میام به این سایت اما برنامتونو همیشه سهی میکنمببینم .التماس دعای زیاد
|
|
90150 |
نام:
نسرين
شهر:
مرند
تاریخ:
5/16/2012 8:45:44 AM
کاربر مهمان
|
چه گويم از كدامين ...
|
|
90149 |
نام:
محمدی
شهر:
شهر زیبایی ها
تاریخ:
5/16/2012 8:28:36 AM
کاربر مهمان
|
سلامی پر از ذکر دوست
پراز حمد اووپراز یاد دوست
مهدی گرامی از مشهد
برای مشکلتون بهتره بایه مشاور صحبت کنید
دعا می کنم حاجت روا شید
دوستان گره افتاده به کارم
هیهات !!!!!!!!!!!!!!!!
به دعایی دل من شاد کنید
خصوصا دوستانی که آخر هفته رو به زیارتی می روند
برای تعجیل در ظهورش صلوات
|
|
90148 |
نام:
دل تنگم
شهر:
بی معنی
تاریخ:
5/16/2012 8:18:19 AM
کاربر مهمان
|
نمدونم از چی و کجا شروع کنم،اما میدونم که در این دنیا یک روز خوش هم نداشتم ،خیلی آرزو دارم ،با هزار امید و آرزو هر کاری و انجام میدم اما نمیشه ،همیشه گریه ،بغض،تنهایی،
|
|
90147 |
نام:
سلام
شهر:
تهران
تاریخ:
5/16/2012 7:50:42 AM
کاربر مهمان
|
خیلی وقت چیزی اینجا ننوشتم وکم سر می زنم
یک چیزی به دوستان می خواستم بگم
اینکه بعضی موقع همه رفتارها مونون بازبینی کرد
حتی اونایی که فکر می کننه همه کاراشون درسته وقتی به مشکلی برخوردیم این کارو باید بکنیم
البته از نظر دینی توسعه شده هر روز این کار رو انجام بدیم
|
|
90146 |
نام:
تهران
شهر:
تهران
تاریخ:
5/16/2012 7:48:08 AM
کاربر مهمان
|
ناامید ناامیدم از درگاهت
این قرارمون نبود...............
|
|
90145 |
نام:
عبدالله نادم
شهر:
نجف آباد
تاریخ:
5/16/2012 7:32:39 AM
کاربر مهمان
|
سلام علیکم
مجددآ توفیقی شد از مطالب سایت استفاده کنم. خدایا شکر
|
|
90144 |
نام:
مریم
شهر:
زنجان
تاریخ:
5/16/2012 7:31:30 AM
کاربر مهمان
|
سلام علیک ای عزیز دلم فقط میخواهم تشکر کنم بخاطر عنایتتون فداتون شوم ای عزیزان خدا ای کاش من هم میتوانستم در مسیر شما قرار بگیرم در ره شما باشم ....خیلییییییییییییییییییییییییییییی دوستتون دارم دستم را بگیرید در همه لحاظ نور چشم ونور دل میخواهممممممممممممممممممممممم . تصدقتکم م
|
|
90143 |
نام:
رقیه
شهر:
.....................
تاریخ:
5/16/2012 7:18:24 AM
کاربر مهمان
|
به حدی دلم گرفته که نمیدونم باید چیکار کنم به کیو کجا پناه ببرم چرا خداخدا که میکنم پناهم نمیده اینم شرط وشروط لازم داره؟نمیدونم باید چیکار کنم دارم دق میکنم............
|
|