اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
88912 |
نام:
غریب
شهر:
تنهایی
تاریخ:
4/10/2012 1:04:31 PM
کاربر مهمان
|
نجات یافته
شهر: از شهر غم مجدد سلام
میشه بگید چطوری ؟البته اگه اشکال نداره
|
|
88911 |
نام:
مونا
شهر:
مركزي
تاریخ:
4/10/2012 12:47:49 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه دلم برايهمه ي شماتنگ شده هركس از قديمي ها كه فقط ميخونن يه پيام بذارن فقط دوسه نفرو ميبينم كه هستن
غريب تنهايي اسم منم بنويسيد
در جستجوي خدا
كوله پشتياش را برداشت و راه افتاد.
رفت كه دنبال خدا بگردد و گفت: تا كولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالي رنجور و كوچك كنار راه ايستاده بود، مسافر با خندهاي رو به درخت گفت: چه تلخ است كنار جادهبودن و نرفتن.
درخت زيرلب گفت: ولي تلخ تر آن است كه بروي و بي ره آورد برگردي. كاش ميدانستي آنچه در جستوجوی آني، همينجاست ...
مسافر رفت و گفت: يك درخت از راه چه ميداند، پاهايش درگل است، او هيچگاه لذت جستوجو را نخواهد يافت.
و نشنيد كه درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز كردهام و سفرم را كسي نخواهدديد؛ جز آن كه بايد.
مسافر رفت و كولهاش سنگين بود. هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پيچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و نااميد. خدا را نيافته بود، اما غرورش را گم كرده بود ...
به ابتداي جاده رسيد. جادهاي كه روزي از آن آغاز كرده بود. درختي هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده بود.
زير سايهاش نشست تا لختي بياسايد.
مسافر درخت را به ياد نياورد. اما درخت او را ميشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در كولهات چه داري، مرا هم ميهمان كن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، كولهام خالي است و هيچ چيز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتي هيچ چيز نداري، همه چيز داري. اما آن روز كه ميرفتي، در كولهات همه چيز داشتي، غرور كمترينش بود، جاده آن را از تو گرفت.
حالا در كولهات جا براي خدا هست و قدري از حقيقت را در كوله مسافر ريخت...
دستهاي مسافر از اشراق پر شد و چشمهايش از حيرت درخشيد و گفت: هزار سال رفتم و پيدا نكردم و تو نرفتهاي، اين همه يافتي!
درخت گفت: زيرا تو در جاده رفتي و من در خودم، و پيمودن خود، دشوارتر از پيمودن جادههاست ...
* اين داستان برداشتي است از فرمايش حضرت علي(ع)، "من عرف نفسه فقد عرف ربه" (آن کس که خود را شناخت، به تحقيق که خدا را شناخته است).
|
|
88910 |
نام:
بازمانده
شهر:
اصفهان
تاریخ:
4/10/2012 12:33:56 PM
کاربر مهمان
|
خادم الشهداي عزيز برا سلامتيتون دعا ميكنم نياد روزي كه شما از دست ما ناراحت بشيد فقط دلم گرفته بود.
دوست خوبم گل ياس از شهر غريب:موقع دوراهي ها عشق حاجي رو درك ميكنيد و بيقين ميرسي كه هديه ايست از طرف خود شهدا.مگه من گنه كار نبودم شايد بيشتر از شما ولي شايد نظري شده تا گناه رو كنار بزاريم.
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر......
اهل دل باشيد و بدونيد يه وقتهايي ميشه كه عشق حاجي براي يك مدتي از دلتون بيرون ميره اون زمان زمانيه كه بايد بهش ثابت كنيد كه عشقشرو ميخوايد.اون زمانيه كه حاجي ميخواد روپاي خودتون وايسيد و بتونيد بدون تكيه بهش باخدا باشيد. همه چيز تو عشق شهدا حكمته .برا منم دعاكنيد
|
|
88909 |
نام:
غریب
شهر:
تنهایی
تاریخ:
4/10/2012 11:30:48 AM
کاربر مهمان
|
سلام نجات یافته از شهر غم
خیلی خوشحالم که زندگیت به روال عادی برگشته انشالله خدا یک بخت خوب برات بفرسته وکنارش خوشبخت باشی
|
|
88908 |
نام:
م
شهر:
ت
تاریخ:
4/10/2012 11:17:56 AM
کاربر مهمان
|
مترسم
|
|
88907 |
نام:
نجات یافته
شهر:
از شهر غم
تاریخ:
4/10/2012 11:07:08 AM
کاربر مهمان
|
خلاصه مشکلات اخلاقی اعضای خانواده بشدت من رو آزار میداد و من بشدت دچار خلا و کمبود محبت شده بودم .تا اینکه وارد دانشگاه شدم از بخت بد من از همون روز ثبت نام با نگاه اول عاشق یکی از کارمندای دانشگاه شدم منم بدون اینکه بخوام بوادی پر طلاطم عشق وارد شدم.خلاصه بعد از 4سال فهمیدم طرف متاهله!ومن انگار که دنیا رو سرم خراب شد تا چند روز کارم شد گریه و ناله.اوایل نمیدونستم چطور خودم رو آروم کنم تا اینکه تو اوج نا امیدی و با قلبی شکسته رفتم سمت قرآن و برداشتمش با نا امیدی بازش کردم این آیه اومد: فقط بایاد خدا قلبها آرام میشود و من با ناباوری به این آیه در حالیکه چشمام پر اشک بود نگاه میکردم و انگار که با باز کردن قرآن شفا پیدا کردم و دلم اروم شد چون دیگه مطمعن بودم کسی اون بالا هوامو داره. کم کم سعی کردم محبت طرف رو از دلم بیرون کنم خیلی سخت بود ولی خدا دستمو گرفت.باورتون نمیشه اگه بگم چطوری!
|
|
88906 |
نام:
بازمانده
شهر:
اصفهان
تاریخ:
4/10/2012 10:49:13 AM
کاربر مهمان
|
بوي دل سوخته من آفاق راگرفت....!!!!
|
|
88905 |
نام:
سودا
شهر:
بهشهر
تاریخ:
4/10/2012 10:48:26 AM
کاربر مهمان
|
خدایا من در کلبه فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری/من چون تویی دارم و تو چون خود نداری
|
|
88904 |
نام:
نجات یافته
شهر:
از شهر غم
تاریخ:
4/10/2012 10:46:33 AM
کاربر مهمان
|
سلام به همه کسایی که از مشکلات زندگی شاکی هستند! من میخوام داستان زندگیمو براتون تعریف کنم شاید امید رو به دلاتون برگردونه. دختری از یک خانواده مذهبی ولی فقط ظاهرا .پدر و مادری که همیشه در حال دعوا و نزاع بودندو در نهایت منجر به افسردگی حاد مادرم شد الان که مینویسم مادر حس بدی بهم دست میده چون حسرت به دلم موند یکبار باهاش درد و دل کنم یا ازش بخوام با احترام باهام حرف بزنه پس اگه شما ها با همه مشکلاتتون باز یک مادر مهربون دارین خدا رو شکر کنین چون هیچی جای مادر رو نمیتونه بگیره!با وجود این من همیشه با اون با احترام رفتار میکنم فقط بهرای رضای خدا و نتیجشم این شد که با دوا دردمون خیلی بهتر شد.
|
|
88903 |
نام:
Nooshin
شهر:
Khuzestan
تاریخ:
4/10/2012 10:43:36 AM
کاربر مهمان
|
Eltemase doa az mahzare geramie seyedo shohadaa(alayhesalam)
|
|