شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
87882
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 3/5/2012 3:29:02 PM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وال محمد
سلام ودرود بردوستان واهالی حرف دل
سلام برروح پرفتوح بهترین مادر.
آقاسید بزرگوار خداوند بزرگ والده مکرمتون را باخانم حضرت زهراسلام الله علیها محشوربفرماید ومورد رحمه واسعه اش قراربدهد .
بچه های حرف دل میخواهم پیشنهاد بدم برای روح این مادربزرگوار یک ختم قران دست جمعی هدیه کنیم وآقاسید ومادربزرگوارشون رامهمون کنیم .هرکه آماده است بسم الله.


.:: بِسمِ اللهِ الرَّحمــنِ الرَّحِیـــمِ ::.

به نام خداوند بخشاینده ی بخشایشگر


وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُومِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّلِمینَ اِلا خَسَاراً.

و ما قرآن را که برای مؤمنان مایه ی شفاء و رحمت است فرو می فرستیم و ستمکاران (کافران و مشرکان) را چیزی جزء زیان نمی افزاید. سوره ی مبارکه ی اسرا ء آیه ی 82


*.*.* ختم قــــرآن کــــریم براي شادی روح آقاسید مرتضی آوینی ووالده مکرمشون قربت الی الله *.*.*

*جزء اوّل: عطیه ازکربلا
*جزء دوم: عطیه ازکربلا
*جزء سوم: عطیه ازکربلا
*جزء چهارم: بنده خداي گرامي ازجزيزه مجنون
*جزء پنجم: خانم مريم گرامي ازنزديكي خدا
*جزء ششم: خانم انسیه گرامی ازشهرانتظار.
*جزء هفتم: آقاعبدالله گرامی ازبیرق ولایت .
*جزء هشتم: آقاعبدالله گرامی ازبیرق ولایت
*جزء نهم: آقا عبدالله گرامی ازبیرق ولایت
*جزء دهم: صاعقه گرامی ازشهردل
*جزء یازدهم: خاک گرامی ازشهرایثار.سلام وعرض ادب
*جزء دوازدهم:
*جزء سیزدهم:
*جزء چهاردهم: خانم عبدالزهرای گرامی ازغربیستان
*جزء پانزدهم:
*جزء شانزده
*جزء هفدهم:
*جزء هجدهم:
*جزء نوزدهم:
*جزء بیستم:
*جزء بیست و یکم:
*جزء بیست و دوم:
*جزء بیست و سوم:
*جزء بیست و چهارم:
*جزء بیست و پنجم:
*جزء بیست و ششم: خانم عبدالزهرای گرامی ازغربیستان
*جزء بیست و هفتم: خانم عبدالزهرای گرامی ازغربیستان
*جزء بیست و هشتم: خانم عبدالزهرای گرامی ازغربیستان.
*جزء بیست و نهم: خانم شیرین گرامی ازتهران / ازطریق ایمیل
*جزء سی ام:غریب گرامی ازشهرتنهایی
ملتمس دعاهای آسموینتون هستیم
عزتتون مستدام ، حوائجتون روا، عاقبتتون بخیر
87881
نام: يگانه
شهر: آرزوها
تاریخ: 3/5/2012 3:25:59 PM
کاربر مهمان
  سلام خداجون
خدايا خيلي دوست دارم
خيلي خوشحالم كه تورو دارم كه تو هستي
خدايااااااااااااااااا دستمو رها نكن نذاربه گناه بيافتم
نذارزاين كه اين گناه رو نكردم مغرور بشم خداياااااااااااااااا
تورو خدا موندم نذار مغرور بشم
نميدونم موندم
اما خداجونم تو ميدوني تو از همه چي باخبري دستمو رها نكن و...
خداياااااااااااااااخوشحالم كه مرتكب نشدم اما ميترسم
تو محيطي كه كار ميكنم ...كمكم كن زودتر مشكلم حل بشه تا ديگه ...
يا نه اصلا نميام تو اين محيط كار كنم ................
خداااااااااااااااااااااااتو رو قسمت ميدم به عموعباس به حق همه ي خوبات مشكلمو حل كن بدجور گير كردم
خداياااااااااااااااااااحل كردن مشكل من كه براتو كاري نداره
خودت بگو چه جوري ازت بخوام
چيكا ركنم
چه گناهي كردم درحق كي بديس كردم كه
مشكلمو ....
خدايااااااااااااااااااااااااااكنكم كن
خدايااااااااااااااااااميدم فقط تويي
اگه اونا...دارن
بااينكه ميترسم كه مرتكب گناه بشم (شيطان وسوسم بكن)
اما اميدم فقط تويي خودمو به تو سپردم
ميدونم تو تواناتر از شيطاني
كمكم كن خداجونم
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
به جان خودت اگه گناهي كردم
اگه اشتباهي ازم سر زده
اگه ...
اگه....
از ته دلم ميگم غلط كردم اشتباه كردم
هر چي حساب ميكني بكن
اما مشكلم حل كن تا ...
خدايااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ۀ
آنقدر در خونت گدايييييييييي ميكنم تا مشكلمو حل بكني
خداياااااااااااااااااانذار گناه دبكنم
خداااااااااااااااااااااا
****************************************
آقا سيد حتما تو هم باخبري از حال من تو رو خدا برام دعا كن
بچه ها تو رو خدا برام دعا كنيد
87880
نام: محمدی
شهر: شهر زیبایی ها
تاریخ: 3/5/2012 3:22:27 PM
کاربر مهمان
  دوستان گلم سلام
سلامی از پس ماهها ندیدن نوشته های نابتان

خیلی دلم برای شما و این صفحه ی نورانی تنگ شده بود و همیشه به یاد ختم ها و توشته های صادقانه تان دلم پر می زد و همیشه در هر دعا و نیایشی به یادتان بودم و برایتان از خدای زیبایی ها طلب بهترینها را داشتم و مثل همیشه ی همیشه دعایتان را محتاجم

اللهم عجل لولیک الفرج را هر گز از یاد نبریم که او برترین و بهترین نجات دهندگان است
87879
نام: مجنون مهدي(عج)
شهر: كربلاي ايران
تاریخ: 3/5/2012 2:32:36 PM
کاربر مهمان
  مرا خوب مي شناسي ، ومن هنوز نشناختمت ....

دیگر تو را در لابه لاي صفحات نمي توانم بيابم…

این روزهای سردواین شب ها كه باران وتندبادهاي سردبه احساس سبز شالي زاران قدم مي گذارد و مترسك هاي لب جاليز ، سرما را پخش مي كند و سر انگشتانم اقامتگاه پرندگان مهاجر مي شود ؛ تو نيز بر مي گردي ...

دلم راضي نمي شود تو را لا به لاي خطوط كتاب ها جستجو كنم براي همين است كه سالهاست دربه درجاده ها ازاين سو به آن سو به دنبالت سرگشته وحيرانم...

رد پاي تو روي دل من است و جا پاي قدمهايت يخ ذهنم را آب كرده است…
اين روزها قافله هاي ديدار شهدابارخودرابسته اندواندكي هم رسيده اند وبرخي هم هنوزجامانده اند...
تو مي آيي ...

امروز مثل ديروز نيستم و فردا مثل امروز نخواهم بود؛

چون مي دانم مرا مي خواني ....

سرنوشت ما اين است كه منتظر بمانیم و تو منتَظَر ....
باور كن هيچ ترديدي ندارم ؛ زيرا همه سلول هايم ، همه ي نفس هايم ازبرکت وجود توست....

خانه اي كه درب آن به روي همه هميشه باز است...

اين گوشهاي زنگار گرفته من است كه نمي گذارد صداي مهربانت را بشنوم...
هميشه ازتومهربان خواسته ام اين بوده كه خودت دعا كني كه غافل نشوم....

خوب من!

اين ها سرگذشت نيست ، اين ها سرنوشت است ،

سرنوشت فراق و انتظار عاشقان ودلسوختگانت است...
كودكي كه تا ديروز پدرومادر نام پرمحبتت را آموختندوامروزشد آن كسي كه به دنبال يوسف گمگشته وفرداهايي كه رسيد شد آن يعقوب نابينا ازفراق يوسف ودرآخر زيرخلوارها خاك حسرت به دل ديدارخفت...سرنوشتيست كه ساليان سالست به اين منوال مي گذرد...اين روزها بيش ترازبيش بايد اين دعا رابرايت زمزمه كنيم محبوب دلها!
الهي عظم البلاء...وبرح الخفاء...باقي حرفها راتوخود ازدلها مي خواني....
شايد تمام دفتر هاو جوهر ها تمام شونداما دستان خسته من را رمقيست براي نوشتن تا تو مي خواني حرفهاي ناگفته ام را مي نويسم...
محبوب من!
مرا درياب تا تو چند منزل است
مرا راهي كن...بيا مرا با خود ببر...تا تو مي آيم
ادركني و لا تهلكني ...

اللهم عجل لوليك الفرج بحق الزينب(س)

التماس دعاي فرج

87878
نام: علی
شهر: کرج
تاریخ: 3/5/2012 2:27:39 PM
کاربر مهمان
  دلم گرفته رفیق. دلم از غربت توی سرزمین مادریم به خدا خیلی گرفته
87877
نام: محتاج
شهر: نیازمند
تاریخ: 3/5/2012 1:58:34 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه و بخصوص شهید آوینی
شهید آوینی برام دعا کن میدونم آدم خوبی نیستم و لایق دعا کردن شما نیستم ولی جواب سلام واجبه ازت خواهش میکنم دعام کن
87876
نام: جانباز علي محمد ساريخاني اراكي
شهر: اراك
تاریخ: 3/5/2012 1:54:57 PM
کاربر مهمان
  ايثار وازخود گذشتگي بچه هاي جنگ
يكي از آداب ورسومات بچه ها ي جنگ سبقت گرفتن از هم ديگر بود كه گاهي وقتها جاي ديگران سر پست نگهباني حاضر مي شدند وبه جا ي دوساعت نگهباني از خود ايثار وخودگذشتگي نشان ميدادند و تاصبح نگهباني ميدادند ونگهبان بعد ازخودش را بيدارويا خبر نمي كرد ويا بعضي وقتها زودتر از موعد سر پست حاضر مي شد.هيچ وقت ياد ندارم كه يكي از بچه ها براي رفتن سر پست بدون وضو حاضر شده باشد ، بچه ها هميشه به هنگام نگهباني مشغول ذكر ودعا مي شدند حتي با هوشياري كامل نافله شب اقامه مي كردند و اوقات خالي وخلوت خود را باخدا به رازو نياز مي پرداختند ، درد و دل باخدا مي كردند و رضايت حضرت دوست و عقده گشايي را از حضور حق تعالي حاصل مي شدند . و به بركت زيارت عاشورا آسماني مي شدند .
87875
نام: جانباز علي محمد ساريخاني اراكي
شهر: اراك
تاریخ: 3/5/2012 1:53:10 PM
کاربر مهمان
  خادم الحسيني بچه هاي جنگ
به رزمندگاني گفته مي شد كه روزانه عهده دار امورات سنگر مي شدند كه حدالامكان بيست وچهار ساعت همه بچه هاي سنگر مهمان او بودند، خادم الحسين يا همان شهردار خالصانه وبي منت با تمام خلوص خود ايثار را برهر چيز ديگري مقدم ميدانست ودرتهيه غذا وانداختن سفره ونظافت سنگر كوشا بود نه اينكه بگويم بچه هاي ديگربه او كمك نمي كردند وفقط كارخودشان را انجام ميدادند بلكه از روزهايي كه خود شهردار مي شدند بيشتر فعاليت مي كردند نمي گذاشتند كار امروز براي فردا بيفتد همان شب تمام كارهارا انجام ميداند ، البته اگر خادم الحسيني درنوبت خود وظيفه اش را به نحو احسن وسليقه به خرج ميداد و سنگ تمام ميگذاشت وبروبچه ها روشرمنده ميكرد بچه ها براي سلامتي اش مرتبا صلوات مي فرستادند وبراي اينكه او را تشويق كرده باشند از او ميخواستند تا يكروز ديگر شهردار بماند ناگفته نباشد، اين حركت بيشتر باكسي صورت مي گرفت كه در امورات سنگر سنگ تموم ميذاشت ودر پستش كوتاهي نمي كرد ، براي همين او را مجدداً درامر شهرداري باقي ميگذاشتند تا مهارت كافي پيداكند . بعضي وقتها هم سربه سرش مي گذاشتند ومي گفتند (ننه چرا غذا سرده يا كم نمكه . خلاصه يكي از آداب ورسومات بچه هاي جنگ اين بود كه مارا شيفته مرامشون ميكرد. اما يادخاطره اي افتادم كه شنيدنش خالي از لطف نيست، يكي از روزها نوبت اين حقير شد تا طبق روال خادم بچه ها بشم ، البته بيشتر كارها رو بچه ها انجام ميدادند و منهم ميرفتم دنبال كار خودم وموقعي كه برميگشتم به بچه ها مي گفتم امروز نون تر داريم وبچه ها كه بي خبر ازهمه چيز بودند ميگفتند جانمي جان چه شهردار خوبي ! لذامن ويكي دوتا از بچه هايي كه كمي شيطون بودن يك ظرف پر از آب ومقداري نان خشك مي آورديم وسط سنگر قرار ميداديم وميگفتيم اين هم نون تر بخوريد نوش جانتان .
87874
نام: مینا زارع
شهر: اصفهان
تاریخ: 3/5/2012 1:44:11 PM
کاربر مهمان
  چقدر سخته نتونی بهش بگی دوستت دارم و سختتر از اون این که ندونی دوستت داره یانه...
87873
نام: jasem
شهر: babolsar
تاریخ: 3/5/2012 1:08:18 PM
کاربر مهمان
  az zendegi khodam narazi hastam ke chera zood ezdevaj kardam darigh az inke na kari daram na sarmayaei.hala har kari mikonam ke az zendegim rezayat dashte basham nemishavad.18 salam ast va mikhaham be daneshgah beravam va be darsam edame daham amma moshkelati az ghabile narezayati az zendegi nadashtane pool va feshar avardane pedar khanomam az inke ta2 sale digar bayAD daste zanat ra begiri va va sare khane va zendegyat beravi.hala fekro khyalhaye zyadi fekre mano mashghol karde ke bayad che kari anjam daham ta zendegye khobi dashte basham agar mishavad rahe halli neshanam dahid
<<ابتدا <قبلی 8794 8793 8792 8791 8790 8789 8788 8787 8786 8785 8784 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved