اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
86312 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
1/11/2012 1:32:30 AM
کاربر مهمان
|
.:: یَاحَیُّ یَاقَیُّوم ::.
*سردار شهید میر قاسم میرحسینی:
به خدا گفته ام که هر کس مرا به شهادت برساند، پیش جدّم فاطمه زهرا سلام الله علیها شفاعتش می کنم.
از خدا اذن می گیرم و شفاعتش می کنم.
پدر و مادرم! تکلیف حسینی اقتضا کرد که در جبهه حضور پیدا کنم. از دست دادن جوان سخت است اما چون رضایت خدا بالاتر از هر چیزی است، شما هم باید راضی باشید به رضای خدا. فرزندتان امانتی بیش نبود، خدا امانتش را از شما گرفت.
خدا مرا به شما داد و حالا از شما گرفته است.
مع ذلک اندوه معنی پیدا نمی کند.
من شرمنده ام، وقتی به سنّی رسیدم که خودم را یافتم،
در کنار شما نبودم تا قسمتی از خدمات بی شمار و زحمات زیادی که در جهت رشد و پرورش من متحمل شدید، ادا کنم.
از تشکر کردن و عذرخواهی کردن بابت زحمات ارزنده تان زبانم عاجز است.
|
|
86311 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
1/11/2012 1:10:36 AM
کاربر مهمان
|
.:: یَاحَیُّ یَاقَیُّوم ::.
.*.*. یـاد و خاطـره ی شهـدای عملیـات کربـلای پنـج گرامـی بـاد .*.*.
*کربلای 5 و لحظه ی شهادت شهدایش:
.* این عملیات برای من آخرین عملیات خواهد بود. من دیگر بر نمی گردم.
خواب دیدم پرچمی را داده اند به دستم.من پرچم را می برم تا برسانم به دژ، ولی به آن نمی رسم.
می دانم که نرسیده به دژ، شهید و از زندان دنیا رها خواهم شد. *.
آن شب به یاد ماندنی،شب وداع، شب عملیات کربلای 5، فرشتگان نیز به تماشای خضوع رزمندگان آمده بودند، حاج قاسم در کنار دریاچه ماهی بچّه ها را همراهی می کند. مهتاب همه جا را روشن کرده بود و تا پشت سیم خاردار دشمن، ستون غواص دیده می شد.
آرامش از دل ها رخت بر بسته بود.
همه دست به دعا برداشتند.
فاطمه زهرا سلام الله علیها را واسطه قرار دادند.
به ناگاه گویا پرده ای مقابل مهتاب گسترده شد و همه جا را تاریک کرد.
عملیات شروع شده و نام کربلای 5 را با تبرّک و تیمّن بر پیشانی خود ثبت نموده است.
ثاراللّهیان که داغ کربلای 4 و مغفوری ها را بر جگر دارند، برای رسیدن به هدف بعدی بر ردای شهادت بوسه می زنند و کربلایی می شوند.
بچّه های لشکر ثارالله از کانال ماهی عبور کردند، کاری که تصورش برای کارشناسان نظامی غیر ممکن بود.
شول، هراتی و تاجیک، آن شب بی امان جنگیدند.
ارتش دشمن سر در گم و ناتوان از هر گونه تصمیم گیری، مستأصل شده بود.عملیات با قوت و قدرت به پیش می رفت.
امّا خبر شهادت فرمانده گردان ها یکی پس از دیگری، کمر حاج قاسم را می شکند به طوری که در مواردی دوستان مصلحت می بینند که خبر را از او پنهان کنند.
اما در دل دریایی فرمانده لشکر 41 ثارالله، غوغایی بر پا می شود که هنوز پس از سال ها به آرامش نرسیده است.
قاسم میرحسینی جانشین و میرلشکر، یونس زنگی آبادی و مهدی زندی نیا فرماندهان تیپ، حسین تاجیک،رضا قربانزاده، علی ژاله، علی محمّدی، علی بینا، حسن هراتی اسکندری، کیومرث احسانی، ماشاالله رشیدی، علی عابدینی و علی یارشول فرماندهان گردان،ذبیح الله دریجانی؛ محمّدگرامی و مهدی تهامی، معاونین ستاد، محمّدعلی ابراهیمی، محمّد مشایخی و رضا اتحادی از مخابرات،مهندسی رزمی و بهداری از جمله مسئولین و فرماندهان شهید لشکر ثارالله در کربلای 5 بودند که هر یک در هنگامه ی دعوت، لبیک گویان پر کشیدند.
لشکر ثارالله در این عملیات،41 مفقودالاثر،7 آزاده و 547 شهید تقدیم نمود.
شهدایی که وصف آنها از حوصله ی این مختصرنوشتار، خارج است و قلم را یارا و توان توصیف آنها نیست.
لذا بسنده می کنیم به ذکر جملاتی از برخی شهیدان این عملیات که سراسر پند و اندرز و حکمت است:
|
|
86310 |
نام:
عبد مسکین
شهر:
شهر خون و قیام
تاریخ:
1/11/2012 1:00:07 AM
کاربر مهمان
|
لنز دوربینش بسوی ماست.می دانی این یعنی چه؟
-امروز آوینی میخواهد روایتگر جهاد اکبر تو باشد-نقشت را که یادت نرفته؟
|
|
86309 |
نام:
علی
شهر:
همدان
تاریخ:
1/10/2012 11:38:38 PM
کاربر مهمان
|
خدایا دلم گرفته میدونم خیلی بدم اما تو خوبی کمکم کن کمک کن راهم پیدا کنم از گناه خسته شدم چقدر گناه اخرش چی اخر اخرش چی
به کجا میخوای برسی
خدایا دستم بگیر بکشم بیرون ازمنجلاب گناه خسته شدم خسته شدم
|
|
86308 |
نام:
علی
شهر:
یزد
تاریخ:
1/10/2012 10:37:09 PM
کاربر مهمان
|
الهام خانوم سلام 40روز زیارت عاشورا و همچنین دعای عهد رو بعد از نماز صبح به نیابت همه شهدا و امام زمان و والده امام زمان بخوان اگه دلت شکست ما رو هم دعا کن...انشاا... مشکلاتت مرتفع میشه.
|
|
86307 |
نام:
شهر:
تاریخ:
1/10/2012 9:46:01 PM
کاربر مهمان
|
چه بگویم از جگر سوخته ام چه بگویم از داغ دلم هر چه میکشیم از مردمی کوفیست
|
|
86306 |
نام:
زهرا
شهر:
شهر بی کسی ها
تاریخ:
1/10/2012 9:43:03 PM
کاربر مهمان
|
سلام هیچ وقت نتونستم بهت بگم دوست دارم حالا که از دستت دادم میخوام بگم همیشه دوست دارم و هرگز از قلبم بیرون نمیری به اندازه تمام دعاهای معراجی که برات خوندم به اندازه تمام لحظه هایی که به یادت بودم و به اندازه این شش سال که شب و روزم به خاطر تو گذشت دوست دارم
|
|
86305 |
نام:
واسطه
شهر:
...!
تاریخ:
1/10/2012 8:31:01 PM
کاربر مهمان
|
ما با این نامه فقط گریه کردیم....
به گزارش آتی نیوز به نقل از رزمندگان شمال، چند ماه قبل، مختاباد، خواننده ای که تمام مدارج علمی و هنری اش مرهون انقلاب و خون صدها هزار شهید گلگون کفن ایران اسلامی است، در اعتراض به برداشتن مجسمه اسبها! از میدان امام ساری (دادستان ساری که از یادگاران دفاع مقدس است، بدلیل عدم تناسب مجسمه اسبها در میدانی که به نام امام خمینی رضوان الله علیه مزین است، دستور جابجایی اسبها را به نقطه دیگری از شهر داده بود) در یادداشتی منفعلانه و با ادبیاتی سخیف و توهین آمیز، نسل جنگ را نسل سوخته! و خشونت طلب! نامیده بود، نسلی که حتی از به آغوش کشیدن فرزندان خود هم ابا می کند!!
در آن زمان، یادگاران دفاع مقدس و همچنین دلدادگان فرهنگ ناب جهاد و شهادت در یادداشت های متعدد، به سخنان وی واکنش نشان دادند و خواستار عذرخواهی این چهره به اصطلاح فرهنگی! از شهدا و جانبازان و خانواده های معظم آنها شده بودند.
... و اما چند ماه بعد از این ماجرا، وقتی نامه های عاشقانه سردار شهید صمصام طور به فرزندان خردسالش را می خواندیم، به یاد حرفهای مختاباد افتادیم که چگونه این نسل را نسل سوخته و خشونت طلب نامیده بود. نامه های عاشقانه این پدر مجاهد را به فرزندان خردسالش، از دشت تفتیده خوزستان و از میان آتش و خون با هم می خوانیم:
بابا می آید و چشمان قشنگ تو را خوب می کند
مصطفی جان! سلام بابا!
حالت خوب است انشاءالله؟ بابا شنید که چشمان قشنگ آقا مصطفی درد گرفته! بابا می آید و تو را به دکتر می برد و چشمان قشنگ تو را خوب می کند.
مصطفی جان! مامان و داداش را اذیت نکن بابا! به مامان کمک کن. بابا تو را دوست دارد. درسهایت را خوب می خوانی؟ نقاشی هم حتماً می کشی؟ آره؟ می دانم که برای معصومه قصه هم میگی. به معصومه خانم یاد بده تا بگوید: سلام بر شهیدان
مصطفی جان! برای بابا مشق بنویس و بفرست. منتظرم!
...........
مرتضی جان! سلام
انشاءالله که حالت خوب است، خوب چی کار می کنی؟ با بابا که قهر نیستی؟ چرا مشق نمی نویسی و برای بابا نمی فرستی؟
مامان را کمک می کنی؟ با داداش مصطفی خوب هستی؟ شلوغ نکنی؟
.........
معصومه خانم! سلام
حالت خوب است؟
برای بابا یک قصه بگو...
نور چشم عزیزم مصطفی! تو فرزند نسلی هستی که همسران، شوهران خود را از حجله ی دامادی به قربانگاه عشق می فرستادند
مصطفی جان! مامانت برایم نوشت که تو مریض شدی فرزندم!
مصطفی جان! تو فرزند نسل انقلابی هستی که شعار مردم آن جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان است. تو در میان آهن و آتش و دود و عشق و ایثار و شهادت بدنیا آمدی. تو در میان تکبیر کفرشکن الله اکبر متولد شده ای. میلاد تو، میلاد سرخ شهدایی است که در آغوش مادرت هنگام تشییع جنازه آنها، دست کوچک خود را بلند می کردی و محکم و استوار در میان امواج مردم، فریاد مرگ بر آمریکا، مرگ بر صدام و مرگ بر منافق سر می دادی.
نور چشم عزیزم مصطفی! تو فرزند نسلی هستی که همسران، شوهران خود را از حجله ی دامادی به قربانگاه عشق، به کوه طور و منا می فرستاده و پدران هم، خود را ابراهیم گونه به قربانگاه می فرستادند.
فرزندم! از مامانت بخواه تا برایت آهنگ جهاد و شهادت را زمزمه کند و از فداکاری امام حسین(ع) و یارانش، از استقامت حضرت زینب(س) و از ایثارگری حضرت علی اکبر بگوید...
در پایان یک تفنگ برایت می
|
|
86304 |
نام:
سهام
شهر:
شهــــــــــــــــــــــرشما
تاریخ:
1/10/2012 7:59:50 PM
کاربر مهمان
|
معبود من !
زمزمه نام تو، امواج خروشان اضطراب را از ساحل طوفان زده قلبم محو میکند.
َMy dearest God! whispering your name, repels away the roaring waves of anxiety from the hurricane-stricken coast of my heart.
سلام بر همه شب خوش.
دوستی اینجا از حال و هوای دوستشون نوشته بودن:از اینکه از کربلا اومدن و حال و هوای معنوی اونجارو توصیف کردن...
من پیش از این گفتم که وقتی میری کنار ضریح دیگه روضه خونو مداح نمیخوای...خودت بغضت میترکه و هــــــــــــــای هــــــــــای گریه میکنی!!!!
خدا قسمت تک تکتون کنه.
یه خاطره:قبل رفتن احساس میکردم از پس هزینش بر نمیام چون با خودم تصمیم گرفته بودم اسم پدر مادرمم بنویسمو یهـــــــــــو غافلگیرشون کنم...
ثبت نام کردم و رفتیم...هزینش انصافا زیاد بودش.اما رفتیم...وقتی اونجا رسیدیم و ابتدائا بارگاه امام متقیان رو زیارت کردیم همه این هزینه ها یادم رفت..به کربلا که رسیدیم با خودم تصمیم گرفتم هر وقت آقاامام حسین طلبیدن دعوتشو لبیک بگم و بهونه نیارم.
برام دعاکنید عیدنوروز که ایشالا میرم پابوس عتبات عالیات پربارتر برگردم.الهی آمین...
نام: محتاج و نيازمند دعا ، گرفتار و حاجتمند:اولا چه اسم طولانیییییییییییی!!!
درثانی باورکنید من کامنتی از شما بزرگوار ندیدم وگرنه در اسرع وقت جواب میدادم.
|
|
86303 |
نام:
اعظم
شهر:
تهران
تاریخ:
1/10/2012 7:49:42 PM
کاربر مهمان
|
سلام .چند روزی میشه اوضاع روحی خوبی ندارم .میدونید چرا ده ساله پیش به زور خانواده با کسی ازدواج کردم اما به خاطر مسایلی سر دو ماه از هم جدا شدیم الان ده سال میشه از خدا میخوام ازدواج کنم اما نمیشه ولی از یه طرف دیگه توی این ده سال سه بار رفتم کربلا دو بار رفتم سوریه هر سال چهار بار میرم پیش امام رضا .اما نمیشه دلم بدجوری امروز شکسته آخه امسال باید برم مکه .............وای بر من .وای بر من .ای خدامن لیاقت ندارم چرا با این نعمت داری منو شرمنده میکنی . خدای من داغون شدم شکستم می دونی چرا آخه این همه نعمت تنهایی ...............خدا دارم از درد تنهایی دق میکنم من ۲۷سالمه منو تنها مبخوای خدا دارم درد میکشم به فریادم برس ...دیگه تحمل حرف و نگاه دیگران رو ندارم .از سکوتم خسته شدم میخوام داد بزنم خداااااااااااااااااااااااااابه فریادم برس
|
|