شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
86072
نام: اسیر
شهر: کوچه پشتی
تاریخ: 1/2/2012 7:30:38 PM
کاربر مهمان
  لبخندهای خاکی
دست نوشته شهید ایلیا
وقتی اسیر شدیم از همه ی رسانه هاامده بودند برای مصاحبه ودر واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود.
نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد.بااب و تاب تمام وقدری ملاطفت تصنعی شروع کردن به سوال کردن:
یکی از ماموران پرسید:پسر جان اسمت چیه؟عباس.
اهل کجا هستی؟بندر عباس.
اسم پدرت چیه؟به او میگویند:حاج عباس.
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:کجا اسیر شدی؟دشت عباس.
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت:دروغ میگی!
و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت:نه به حضرت عباس.
86071
نام: مسافر
شهر: زمین خدا
تاریخ: 1/2/2012 7:28:59 PM
کاربر مهمان
  می دونی بابام همش منو می زنه منهم خیلی ناراحتم
بهم زور می گه و .....
بدم ازش میاد
بزرگ شم تلافی می کنم
86070
نام: آرزو
شهر: نهاوند
تاریخ: 1/2/2012 6:56:38 PM
کاربر مهمان
  سلام
انقد دلم گرفته که نمی تونم چی ینویسم فقط بگم خستم از زندگی از آدماش از همه خسته شدم کاش به یک سال قبل می رفتم تا اشتباهاتم جبران کنم الان انقد گناه دارم که نمی دونم چی کار کنم. برام دعا کنید تا زندگی کسی رو که دوست دارم خراب نشه داره به خاطر من زندگیش به هم می خوره و من این نمی خواستم خستم کاش زندگیم تموم می شد. اگه اون زندگیش خراب شه زندگی منم خراب میشه، پشیمونم کاش هیچ وقت باهاش آشنا نمی شدم. خدایا فقط تو می تونی کمکم کنی توکلم به توه خودت درستش کن
86069
نام: روح الله حمیدی
شهر: مشهد
تاریخ: 1/2/2012 6:42:12 PM
کاربر مهمان
  سلام.باتشکر از شما واقعا من را خوش حال کردین با این مطالب زیبایتان.امید وارم که ادامه بدهی خیلی مطالب جالبی دارین.
من از شما واقعا تشکر بسیار دارم.

موفق باشید
86068
نام: آسمان
شهر: تبریز
تاریخ: 1/2/2012 4:21:25 PM
کاربر مهمان
  درحسرت آسمان وبالم می سوخت

بایادتوبودم وخیالم می سوخت

من خسته میان خاک ها جاماندم

ای کاش کمی دلت به حالم می سوخت
86067
نام: سهام
شهر: شهرشما
تاریخ: 1/2/2012 4:19:15 PM
کاربر مهمان
  سلام برهمه.
خدایا چی بگم؟فقط دستت درد نکنه. دوست دارم خیـــــــــــــــــلی.
بله خانم سمانه!من فرهنگی ام.
راستی خوشحالم:اعزام 26/10/90شدش.یعنی یکی دوهفته دیگه.
خداروشکـــــــــــــــــر!!!!!
پارسال منو نطلبیدن شهدا و چقده غصه خوردم.اما بارفتن به کربلا در آذرماه امسال کدورتی که تودلم از نرفتن به منطقه بود ازبین رفت.
حالا که دیگه نور علی نور شده:
کربـــــــــــــــلای امام حسین - کربــــــــلای ایران - کربــــــــلای امام حسین!!!!!!!!!
خدایا!!!!!!!!!!!تو بگو چه جور شکرتو بجا بیارم؟؟؟
سجــــــــدت لک خاضعا خاشعا ضعیفا!!!!!!!!!!!!
التماس دعا
86066
نام: شهیدگمنام
شهر: قلب تو
تاریخ: 1/2/2012 3:48:13 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه برام دعاکنید .... خطایی کردم بزرگ البته خطای من گناه نیست اما خودم از کارم پشیمونم شدید... دعاکنید ...
86065
نام: بی قرار کربلای 5
شهر: نهرجاسم
تاریخ: 1/2/2012 3:05:28 PM
کاربر مهمان
  سلام به سربازان قلعه ی سید مرتضی
دلم برای سطر به سطر نوشته هاتون تنگ شده بود برعکس شما من خیلی به یادتون بودم. فقط اومدم یه عرض ادبی کرده باشم و یه دیداری تازه کنم
و از همه مهمتر التماس دعا از دلای پاک و بی ریاتون.یا حسین
86064
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 1/2/2012 2:30:24 PM
کاربر مهمان
  پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده

نتیجه اخلاقی داستان

عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صادق نيست
آرامش مال كسي است كه صادق است
لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي كند
آرامش دنيا مال اون كسي است كه با وجدان صادق زندگي ميكند


86063
نام: مسافر
شهر: معلوم نیست
تاریخ: 1/2/2012 2:00:55 PM
کاربر مهمان
  سلام به رسم ادب به رسم وفا


-چقدر خوب شد که باهاش ازدواج نکردما
=چطور مگه؟

-هیچی همینجوری
= نه یه چیزی شده راستشو بگو

-نمیدونم احساس میکنم اگه ازدواج میکردم باهاش بیچاره میشداون خوشبخت نمیشد
=وا دیووونه شدی؟

-اره از اون موقع که دیوونه ی اون شدم دیوونه ش موندم
=...

-اما دیوونگیه من عالمی داره که لااقل به نفع اون شد.لااقل الان عذاب وجدان ندارم که چرا بدبختش کردم:))
=رسما تعطیله مخت!

-اولش اون عاقل بود حالا منه دیوونش ادعای عاقلی میکنم
=الان خودت فهمیدی چی گفتی؟

-اره هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگراست
=؟؟؟

_اینجوری نگام نکن گفتم که عاقل دیوونه م خنده م نداره خب هستم دیگه
=اهااااااااااااااا

-یه حس خوبی دارم دوستش دارم خودشم میدونه و چون عاقل تراز منه باور به نظرش دارم و اعتماد به اعتقادش
=...
همون که گفتم رسما تعطیله مخت!

دوست داشتن یعنی این یعنی ساعت ها باهاش حرف بزنی و زمان بگذره و تو فقط شیرینیه مکالماتت زیر زبون مغزت بمونه

یاعلی
التماس دعا
<<ابتدا <قبلی 8613 8612 8611 8610 8609 8608 8607 8606 8605 8604 8603 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved