اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
85882 |
نام:
ندا
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/27/2011 2:29:50 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقا شهاب
لطفا جزء ۲۹ را واسه من بنویسید. ممنون
|
|
85881 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
12/27/2011 2:14:13 PM
کاربر مهمان
|
.:: بِسمِ اللهِ الرَّحمــنِ الرَّحیـــمِ ::.
به نام خداوند بخشاینده ی بخشایشگر
أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلَى قُلُوبٍ أَقفَالُهَا.
آيا آنها در قرآن تدبر نمىكنند، يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟!
سورة محمّــد(ص) _ آیة ۲۴
* * *
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم فرمودند:
إنّ هذهِ القُلوبَ تَصدَأُ كما يَصدَأُ الحَديدُ . قيلَ : يا رسولَ اللّه ، فما جَلاؤها ؟ قالَ : تِلاوَةُ القرآنِ .
اين دلها نيز همانند آهن زنگار مىبندند . عرض شد : اى رسول خدا ، صيقل دهنده دلها ، چيست ؟ فرمود : تلاوت قرآن . كنز العمّال2441 ، منتخب ميزان الحكمة460
* * *
*.*.* ختم قــــرآن کــــریم همراه با تدبّــــر در آیات الهــــی حرف دل _ نوبت هفـدهـــم *.*.*
{این دوره به نیّت ان شاء الله ، شِفای بیماران و رفع گرفتاری حرف دلی های عزیز}
*جزء اوّل:
*جزء دوم:
*جزء سوم:
*جزء چهارم:
*جزء پنجم:
*جزء ششم:
*جزء هفتم:
*جزء هشتم:
*جزء نهم:
*جزء دهم:
*جزء یازدهم:
*جزء دوازدهم:
*جزء سیزدهم:
*جزء چهاردهم:
*جزء پانزدهم:
*جزء شانزدهم:
*جزء هفدهم:
*جزء هجدهم:
*جزء نوزدهم:
*جزء بیستم:
*جزء بیست و یکم:
*جزء بیست و دوم:
*جزء بیست و سوم:
*جزء بیست و چهارم:
*جزء بیست و پنجم:
*جزء بیست و ششم:
*جزء بیست و هفتم:
*جزء بیست و هشتم:
*جزء بیست و نهم:
*جزء سی ام: شهاب
*خوبان حرف دلی ضمن مشارکت همراه با تدبّر در ختم آیات الهی ، می توانند برای خود و نزدیکانشان درخواست ثبت جزء بفرمایند ، زمان قرائت جزءهای ثبت شده هر چه سریع تر باشد بهتر است و مهلت مشخّصی ندارد. درخواست ها در اسرع وقت ثبت خواهد شد در صورت عدم ثبت جزء مورد نظر مراتب را در حرف دل پیگیر شوید و اولویت تخصیص هر جزء با فردی می باشد که زودتر اعلام نموده باشد.
اَللّــهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّـــکَ الفَــرَجَ.
اَللّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـــدٍ وَآلِ مُحَمَّـــدٍ وَ عَجِّــل فَرَجَــهُم وَ فَرَجَنا بِهِم.
|
|
85880 |
نام:
بنده خدا
شهر:
عجایب
تاریخ:
12/27/2011 2:03:47 PM
کاربر مهمان
|
نمیدونم,چی بنویسم,از بدی های ما مسلمونها.دل مهدی ال فاطمه رو داغون کردیم....بی حجابی.عرق خوری.پارتی.دوست شدنهای الکی.طلاقهای سرسام آور...
من که اینا رو میبینم آه از دلم بلند میشه.
تویی که شدی مخاطب درد دل من بیا مرد باش و یه اللهم کن لولیم بخون, اللهی العفو بگو که کشوری بسازیم سربلند,دور از گناه و مایه افتخار یوسف زهرا....(درد دل یه دانشجو)
|
|
85879 |
نام:
ارمیا
شهر:
طلائیه
تاریخ:
12/27/2011 1:57:06 PM
کاربر مهمان
|
یاهو.
خانم سمانه از شازند سلام.رسیدنتون بخیر وزیارت قبول.انشاالله قسمت وروزی همه بشه.
التماس دعا
|
|
85878 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
12/27/2011 1:38:41 PM
کاربر مهمان
|
باسلام وعرض ادب خدمت خانم سمانه ازشازند .سرکارخانم زیارت قبول خوش بسعادتتون ماراازدعاهای خیرتون بی نصیب نگذارید .
البته بنده برای سهام گرامی هم پیام دادم ولی بعلت نقص فنی درج نشد . انشاالله ایشون هم درپناه آقا امام حسین علیه السلام سلامت وتندرست باشند وزیارت شون هم قبول باشه .
زنجیر عشق
یک روز بعد از ظهر وقتي اسميت داشت از کار برميگشت خانه، سر راه زن مسني را ديد که ماشينش خراب شده و ترسان توي برف ايستاده بود .اون زن براي او دست تکان داد تا متوقف شود. اسميت پياده شد و خودشو معرفي کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشين از جلوي من رد شدند ولي کسي نايستاد، اين واقعا لطف شماست .وقتي که او لاستيک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد, زن پرسيد:" من چقدر بايد بپردازم؟" و او به زن چنين گفت: " شما هيچ بدهي به من نداريد. من هم در اين چنين شرايطي بوده ام. و روزي يکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا مي خواهي که بدهيت رو به من بپردازي¸بايد اين کار رو بکني. نگذار زنجير عشق به تو ختم بشه!" چند مايل جلوتر زن کافه کوچکي رو ديد و رفت تو تا چيزي بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولي نتونست بي توجه از لبخند شيرين زن پيشخدمتي بگذره که مي بايست هشت ماهه باردار باشه و از خستگي روي پا بند نبود. . او داستان زندگي پيشخدمت رو نمي دانست¸واحتمالا هيچ گاه هم نخواهد فهميد. وقتي که پيشخدمت رفت تا بقيه صد دلار شو بياره ، زن از در بيرون رفته بود ، درحاليکه بر روي دستمال سفره يادداشتي رو باقي گذاشته بود. وقتي پيشخدمت نوشته زن رو مي خوند اشک در چشمانش جمع شده بود.در يادداشت چنين نوشته بود:" شما هيچ بدهي به من نداريد. من هم در اين چنين شرايطي بوده ام. و روزي يکنفر هم به من کمک کرد،همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا مي خواهي که بدهيت رو به من بپردازي،بايد اين کار رو بکني. نگذار زنجير عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتي زن پيشخدمت از سرکار به خونه رفت در حاليکه به اون پول و يادداشت زن فکر ميکرد به شوهرش گفت : « دوستت دارم اسميت همه چيز داره درست ميشه »
|
|
85877 |
نام:
یگانه
شهر:
آرزوها
تاریخ:
12/27/2011 12:49:58 PM
کاربر مهمان
|
یاصمد
یادش به خیرکودکی
قهرمیکردیم تاقیامت ...ولحظه ای بعدقیامت می شد.
دلبسته به سکه های قلکه بودیم
دنبال بهانه ای کوچک بودیم رویایی بزرگترشدن خوب نبود
ای کاش تمام عمرکودک بودیم
**************************************
به یارومیگن کامپیوتربلدی
می گه تاحدودی
می گن کامپیوترراروشن کن
می گه نه تااین حد
**************************************
هرکه کلامش زیادباشد
خطایش نیززیاداست
|
|
85876 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
12/27/2011 12:49:14 PM
کاربر مهمان
|
.:: یَا اَرحَمَ الرّاحمینَ ::.
كجاست كعبـه اگر مسجدالحرام تویی تو
قسم به كرببـلا حج من تمام تــویی تو
همه نمازی و نیّت ، قیام توست قیامت
شهید ظهر تشهد تویی ، سلام تـویی تو
ســر بریده و آیات بیّـــنات ؟ چه حالی !
یقین كه ركن یمانی تویی ، مقام تویی تو
به سعی سجــده به گودال قتلگاه تو رفتم
نه سر برآورم از سجـده تا امام تویی تو
تو بیت اوّلی و كربلاست اول بیــتم
تو بیت آخری و آخر كلام تــویی تو
علیــرضا قـــزوة
* * *
*سلام به آقا سیّد مرتضی.
*سلام به حرف دل.
*سمانه خانم گرامی از شازند ، سلام و عرض ادب ، رسیدن به خیر و زیارت قبول.
|
|
85875 |
نام:
ملیحه
شهر:
تهران
تاریخ:
12/27/2011 12:18:21 PM
کاربر مهمان
|
سلام خوبین نمی دونم مخاطبم کیه ولی می نویسم چون نمی تونم با کسی درد دل کنم متاهلم ۱ ماه ازدواج کردیم ۲ سال نامزد بودیم شوهرم خیلی بد دهنه نمی دونم چیکار کنم
همش به من میگه تو نفهمی، فحش میده
از دو تا قشر مخالفیم
من شمالی اون ترک
من حسابدارم تو محیط کاریم خیلی از من راضی هستن دختر زرنگی هم هستم هم زرنگ هم باهوش
دیپلم هستم ولی شوهرم ۱ راهنمایی. اصلا حرف همدیگه رو نمی فهمیم
از جدایی می ترسم چون مادرم فوت کرده پدرمم هم زن گرفته پدرم مرد بد دهنی بود. همیشه دعا میکردم که شوهرم بد دهن نباشه ولی شد
خیلی وقت ها سعی کردم جدا بشم ولی از عاقبتش از اسم مطلقه می ترسم. خسته شدم به خدا من نفهم نیستم . من حیوون نیستم . من حرف می زنم ضر نمیزنم. من ساکت میشم خفه نمیشم.این ها چیزاییه که شوهرم برام استفاده می کنه. خدایا خودت لطفی بکن من کسی رو غیر از خودت ندارم. چیکار کنم؟ چیکار کنم؟ خسته ام.
|
|
85874 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
12/27/2011 11:23:36 AM
کاربر مهمان
|
امام باقر عليه السلام فرمود: در روايت است كه از حضرت عيسى ـ عليه السّلام ـ سؤال كردند:
«اى روح خدا، با چه كسى مُجالست و هم نشينى كنيم؟ فرمود: با كسى كه ديدن او شما را به ياد خدا مى آورد، و سخن او بر دانش شما مى افزايد، و عمل او شما را به آخرت علاقمند مى كند.»
|
|
85873 |
نام:
صاعقه
شهر:
دل
تاریخ:
12/27/2011 10:54:43 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب المهدی
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا
باهام حرف بزنه گریه میکنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت
http://www.saeghe-f135.mihanblog.com
التماس دعا...یامهدی*
|
|