اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
85792 |
نام:
صبا
شهر:
تبریز
تاریخ:
12/24/2011 9:27:02 PM
کاربر مهمان
|
خدایانمیدونم چه میخواهم سرگردانم فقط میدونم که تنهام تنهای تنها.احساس یاس و ناامیدی دارم.خدایا کی مولایمان را میفرستی تا این دلسرگشته ام آرام بگیرد.
خدایا نه به خاطر ما گنهکاران به خاطر عاشقان واقعی ، ظهور آقامون را نزدیک بفرما.
اللهم عجل الولیک الفرج.
|
|
85791 |
نام:
نرگس
شهر:
بیکسی
تاریخ:
12/24/2011 9:05:57 PM
کاربر مهمان
|
به نام خدا
نمیدنم این میخونی یا نه ولی بدون سکوت کردن گاهی بهتر از حرف زدنه برای این سکوت میکنم چون دوستت دارم
|
|
85790 |
نام:
مسکین
شهر:
شهر خون و قیام
تاریخ:
12/24/2011 7:54:07 PM
کاربر مهمان
|
نامه شهيد حاج عباس وراميني به فرزند خردسالش ميثم
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت ميثم کوچولو سلام عرض مي کنم و از خدا مي خواهم که تو يادگارم را زير سايه خود حفظ نمايد و خود او نگهدار تو باشد.
آره ميثم جان!
بابا رفت به صحراي کربلاي ايران، خوزستان داغ، تا شايد درد حسين(ع) را با تمام گوشت و پوستش حس کند.
بابا رفت تا شايد بوي خون حسين(ع) به مشامش برسد.
بابا رفت تا شايد بتواند بر رگ بريده حسين(ع) بوسه بزند .
بابا رفت تا شايد بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را بر روي تمام دلهايي که هواي کربلا دارند باز بکند .
بابا رفت تا شايد ديگر برود و پهلوي تو نباشد اما اين را بدان که همه چيز ناپايدار است چه براي تو و چه براي من. تنها چيزي که باقي مي ماند و قابل اتکاء است خداست.
ميثم جان! سال گذشته در چنين روزي ساعت چهار صبح به دنيا آمدي يکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنين روزي که روز به دنيا آمدن تو است بابا پهلوت نباشه اما هيچ عيبي نداره خداي بابا که تو را دوست داره که هست پس ناراحت نباش و هميشه به خدا فکر کن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت.
|
|
85789 |
نام:
حجت
شهر:
اروم
تاریخ:
12/24/2011 6:25:09 PM
کاربر مهمان
|
نكر گر رخ ارباب نبيند سخت است
(يا ابا صالح ادركني)
|
|
85788 |
نام:
farimah
شهر:
shiraz
تاریخ:
12/24/2011 5:24:41 PM
کاربر مهمان
|
جواب سؤالم تو باشی اگر ز دنیا ندارم سؤالی دگر چون من پاسخی چون تو می خواستم
|
|
85787 |
نام:
ف
شهر:
کرمان
تاریخ:
12/24/2011 5:19:56 PM
کاربر مهمان
|
کاش بشه طوری زندگی کنم که شرمنده پسر زهرا نباشم.کاش برام دعا کنه...
|
|
85786 |
نام:
ازاده
شهر:
تهران
تاریخ:
12/24/2011 4:55:21 PM
کاربر مهمان
|
من ازاده هستم دوست دارم صاحب فرزندبشم برام خیلی دعاکنید
|
|
85785 |
نام:
شهاب
شهر:
اميد به رحمت خدا
تاریخ:
12/24/2011 4:45:23 PM
کاربر مهمان
|
.:: بِسمِ اللهِ الرَّحمــنِ الرَّحیـــمِ ::.
به نام خداوند بخشاینده ی بخشایشگر
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرقَانَ عَلَى عَبدِهِ لِيَكُونَ لِلعَالَمِينَ نَذِيرًا.
پر بركت و فرخنده است كسى كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد.
سورة الفرقان _ آیة ۱
* * *
قال علی علیه السلام :
اَلا لا خَیرَ فی قِراءَةٍ لَیسَ فیها تَدَبُّرٌ .
آگاه باشید در قرآن خواندنی که تدبر در آن نباشد، خیری نیست.
اصول کافی 1/36
* * *
*.*.* ختم قــــرآن کــــریم همراه با تدبّــــر در آیات الهــــی حرف دل _ نوبت شانزدهـــم *.*.*
{این دوره هم به نیّت تسلای دل نازنیــن و داغــدار امام حسیــن زمانمون(عج) و عرض تسلیت به محضر حضرت عشــق ، آقامون حضرت بقیّــة الله الاعظــم(روحی و ارواح من سِواهُ فِداه)}
*جزء اوّل: خاک گرامی از شهر ایثار
*جزء دوم: شهاب
*جزء سوم: مسیحای گرامی از شهر مسیح
*جزء چهارم: امیدوار به رحمت خدا ، خواهر بزرگوار محتاج و نيازمند دعا ، گرفتار و حاجتمند
*جزء پنجم: امیدوار به رحمت خدا ، خواهر بزرگوار محتاج و نيازمند دعا ، گرفتار و حاجتمند
*جزء ششم: حاجتمند گرامی در انتظار بر آورده شدن حاجت
*جزء هفتم: حاجتمند گرامی در انتظار بر آورده شدن حاجت
*جزء هشتم: حاجتمند گرامی در انتظار بر آورده شدن حاجت
*جزء نهم: Iran_Love گرامی
*جزء دهم: خاک گرامی از شهر ایثار
*جزء یازدهم: شهاب
*جزء دوازدهم: شهاب
*جزء سیزدهم: عبّاس آقای گل از سمنان
*جزء چهاردهم: امیدوار به رحمت خدا بزرگوار از همدان
*جزء پانزدهم: شهاب
*جزء شانزدهم: شهاب
*جزء هفدهم: شهاب
*جزء هجدهم: شهاب
*جزء نوزدهم: اناعبدک الضعیف بزرگوار از الارض الله
*جزء بیستم: زهرا خانم گرامی از شهر تنهایی
*جزء بیست و یکم: صبا خانم تبریزی گرامی
*جزء بیست و دوم: آقا سعيد گل از نيوجرسي ،امريکا
*جزء بیست و سوم: آقا سعيد گل از نيوجرسي ،امريکا
*جزء بیست و چهارم: شهاب
*جزء بیست و پنجم: سیّده خانم از دلیجان
*جزء بیست و ششم: سیّده خانم گرامی از دلیجان
*جزء بیست و هفتم: شهاب
*جزء بیست و هشتم: شهاب
*جزء بیست و نهم: گل نرگس گرامي از ايران سراي من است(سلام و عرض ادب.)
*جزء سی ام: یگانه خانم گرامی از شهر آرزوها
*خوبان حرف دلی ضمن مشارکت همراه با تدبّر در ختم آیات الهی ، می توانند برای خود و نزدیکانشان درخواست ثبت جزء بفرمایند ، زمان قرائت جزءهای ثبت شده هر چه سریع تر باشد بهتر است و مهلت مشخّصی ندارد. درخواست ها در اسرع وقت ثبت خواهد شد در صورت عدم ثبت جزء مورد نظر مراتب را در حرف دل پیگیر شوید و اولویت تخصیص هر جزء با فردی می باشد که زودتر اعلام نموده باشد.
اَللّــهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّـــکَ الفَــرَجَ.
اَللّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـــدٍ وَآلِ مُحَمَّـــدٍ وَ عَجِّــل فَرَجَــهُم وَ فَرَجَنا بِهِم.
|
|
85784 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
12/24/2011 2:52:26 PM
کاربر مهمان
|
قسمت سوم وادامه خاطرات همزمان شهيد مقدم :
مسابقات فوتبال رزمندگان در کوران جنگ
در آن سالها تکیه اصلی ما بر نیروهای بسیج بود که این عزیزان در مقاطعی که عملیات نبود، به مرخصی می رفتند درحالی که می بایست یگانهای تخصصی را هم بر عهده همانها بگذاریم. برای مثال، اوج کار توپخانه، در عملیات بود ولی با اتمام عملیات که بسیجی ها کاری نداشتند و به مرخصی می رفتند، کار توپخانه تمام نمیشد و باید پدافند خط را انجام می داد. حسن برای حل این مشکل، مسابقات فوتبالی را ترتیب داد میان آتشبارها و گردانها و با این کار، عملا از پایان این عملیات تا شروع عملیات بعدی که محدوده زمانی پدافندی ما بود، همه بچهها را با اشتیاق و علاقه و نه با زور، حفظ میکرد و جالب این جا بود که بچههای دور و بر ایشان هم همه از این جنس بودند.
سه "حسن" در سال ۹۰ بهم ملحق شدند
حالا که نام حسن شفیع زاده را بردیم، بد نیست به یکی دیگر از شهدای گمنام سپاه هم اشاره شود که شهید حسن قاضی بود.
این شهید قاضی، در حقیقت از گلهای سپاه و از شاگردان حسن بود که در عملیات خیبر در عین گمنامی به شهادت رسید و با شهادت شهید تهرانی مقدم، بالاخره این سه "حسن" (حسن شفیع زاده، حسن قاضی و حسن تهرانی مقدم) در سال ۹۰ به هم ملحق شدند.
تصمیمی که خرازی فقط بخاطر حسن گرفت
از آنجایی که بنیان توپخانه سپاه براساس توپهای غنیمتی گذاشته شده بود، این توپها در یگانای مختلف پخش شده اما زمانی که تصمیم گرفتند یگان مستقل توپخانه ای تشکیل شود، حسن برای جمع آوری این سامانه که با موانع زیادی هم روبرو بود، زحمات زیادی کشید. به هرحال جمع کردن اینها سخت بود چون خود یگانها میخواستند از آنها استفاده کنند اما تصمیم بر این بود تا توپخانه های با برد زیاد، در غالب گروههای توپخانه بکارگیری شوند. به همین خاطر خیلیها موافقت نمیکردند اما بسیاری از یگانها، با اخلاق و نوع رفتاری که حسن داشت، متقاعد شده و توپها را منتقل کردند. یادم هست وقتی برای گرفتن توپخانههای یکی از یگانها رفته بودیم، شهید خرازی میگفت فقط چون حسن گفته من قبول میکنم ولی میدانم نمیتوانید این توپها را به کار بگیرید و اینها غیرعملیاتی میشود که همان روز با ایشان توافق کردیم که نیروهایی برای کار این توپها منتقل بشود که یکی از این نیروها همین شهید حسن قاضی بود که به مجموعه منتقل و بعدها فرمانده گروه شد و در عملیات خیبر هم به شهادت رسید.
همان روزها، حسن عده ای را برای تشکیل دانشکده و مرکز آموزش توپخانه با کمک دیگر دوستان مانند شهید ذوالانوار جدا کرد در حالی که بخاطر کمبود نیرو، این کار، کار سختی بود اما حسن این مرکز را در اصفهان تشکیل داد.
فرماندهی که جانشین شد/جانشینی که فرمانده شد
هیچ وقت با دید کوتاه مدت به کارها نگاه نمی کرد. درحالیکه در آن زمان خیلیها تصور میکردند جنگ ۶ ماه دیگر تمام است و این عملیات، عملیات آخر خواهد بود، اما شهید تهرانی مقدم اینطور فکر نمیکرد و در عین حال که علاقه داشت این اتفاق بیفتد، ولی برنامهریزی درازمدت هم سرجایش بود. اما یک نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم، این است که در رفتار و خصوصیات فردی فرماندهان شهید و زنده، بحث جایگاه و فرماندهی و جانشینی اصلا مطرح نبود. برای مثال در آبادان، شهید شفیع زاده، مسئولیت ادوات را برعهده داشت در حالی که حسن یک جوان تحت امر ایشان بود. بعد از مقطعی، شهید مقدم ارتقاء پیدا میکند و شفیعزاده مجروح میشود و میآید عقب و حسن مقدم میشود مسئول و شفی
|
|
85783 |
نام:
گل نرگس
شهر:
ایران سرای من است
تاریخ:
12/24/2011 2:14:48 PM
کاربر مهمان
|
سلام به دوستان خوب حرف دل
اقاشهاب لطفا جزءبیست ونه را به نام من ثبت کنید
یاعلی
|
|