شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
84441
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 11/8/2011 9:19:36 AM
کاربر مهمان
 
.:: ياالله ::.



*درس اخلاق


به خودم مي گفتم:

بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم مي گيرند

درس ومشق خود را…

بايد امروز يکي را بزنم، اخم کنم

و نخندم اصلاً!

تا بترسند از من

و حسابي ببرند…

خط کشي آوردم،

درهوا چرخاندم...چشم ها در پي چوب، هرطرف مي غلطيدمشق ها را بگذاريد جلو، زود، معطّل نکنيد !



اوّلي کامل بود،



دومي بدخط بود

بر سرش داد زدم...



سومي مي لرزيد...

خوب، گير آوردم !

صيد در دام افتاد

و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود

اين طرف،

آنطرف، نيمکتش را مي گشت

تو کجايي بچه؟!

بله آقا، اينجا

همچنان مي لرزيد... پاک تنبل شده اي بچه بد! به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند. ما نوشتيم آقا!

بازکن دستت را...

خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا مي کرد

چون نگاهش کردم

ناله سختي کرد...

گوشه ي صورت او قرمز شد

هق هقي کردو سپس ساکت شد...

همچنان مي گرييد...

مثل شخصي آرام، بي خروش و ناله



ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

زير يک ميز،کنار ديوار،

دفتري پيدا کرد ……



گفت : آقا ايناهاش،

_دفتر مشق حسن_



چون نگاهش کردم، عالي و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جاي آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخي گونه ي او، به کبودي گرويد …..



صبح فردا ديدم

که حسن با پدرش، و يکي مرد دگر

سوي من مي آيند...



خجل و دل نگران،

منتظر ماندم من

تا که حرفي بزنند

شکوه اي يا گله اي،

يا که دعوا شايد



سخت در انديشه ي آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،

گفت : لطفي بکنيد،

و حسن را بسپاريد به ما



گفتمش، چي شده آقا رحمان ؟!

گفت : اين خنگ خدا

وقتي از مدرسه برمي گشته

به زمين افتاده

بچه ي سر به هوا،

يا که دعوا کرده

قصه اي ساخته است

زير ابرو وکنارچشمش،

متورّم شده است

درد سختي دارد،

مي بريمش دکتر

با اجازه آقا …….



چشمم افتاد به چشم کودک...

غرق اندوه و تاثّرگشتم



منِ شرمنده معلّم بودم

ليک آن کودک خرد وکوچک

اين چنين درس بزرگي مي داد

بي کتاب ودفتر ….



من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نيز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم



عيب کار ازخود من بود و نميدانستم

من از آن روز معلّم شده ام ….

او به من ياد بداد درس زيبايي را...

که به هنگامه ي خشم

نه به دل تصميمي

نه به لب دستوري

نه کنم تنبيهي

***

يا چرا اصلاً من

عصباني باشم

با محبّت شايد،

گرهي بگشايم
84440
نام: حامد
شهر: قیر
تاریخ: 11/8/2011 8:03:53 AM
کاربر مهمان
  بنام خداونده بخشنده مهربان. مادر اين دنيا مهمان هم نيستم ّ رهگذري هستيم كه ميگذريم خوشا به حال رهگذري كه دست درازي به چيزي نكند و اگر مانع بود در راه گذشتن ان را بردارد.
84439
نام: محمد
شهر: شیراز
تاریخ: 11/8/2011 8:03:22 AM
کاربر مهمان
  اول ظهور اقا
دوم خدا کنه بازیگر بشم
84438
نام: ارميتا
شهر: بوشهر
تاریخ: 11/8/2011 7:49:08 AM
کاربر مهمان
  سلام
اقا شهاب لطف كنيد جزء 28و29 را برام ثبت كنيد.
84437
نام: ممدی
شهر: بابل
تاریخ: 11/8/2011 12:16:34 AM
کاربر مهمان
  خدایا می بینم که همه سیاست بازی میکنند،راستی که سیاست ، بازی پیچیده وبغرنجی است،راستی پررویی وبی آبرویی می خواهد،هزارنوع دوزوکلک !
ولی ای خدای بزرگ توراشکرمیکنم که سیاست به من آموختی که فقط حق بگویم وحق بخواهم .(شهیدعزیز چمران)
84436
نام: محمدجواد
شهر: دیار زنده رود
تاریخ: 11/7/2011 11:12:05 PM
کاربر مهمان
  میخواستم دعاکنین من امسال لیاقت داشته باشم وایم عیدروخادم شهدابشم.
84435
نام: سهیلا مهدی زاده
شهر: بابل
تاریخ: 11/7/2011 11:07:44 PM
کاربر مهمان
  رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
هرکس زیاد استغفار کند خداوند برای خارج شدن از گرفتاری هایش
راهی باز می کند واز هرسختی ومشکل اورا نجات می دهد واز جایی که
به فکرش نمی رسد او را روزی می دهد.
سلام و خسته نباشید به آقا شهاب و بچه های حرف دلی
جناب شهاب عزیز لطف کنید در این ختم قرآن سه جز را برای من در نظر بگیرید با سپاس فراوان
التماس دعا
84434
نام: قریانی
شهر: نه
تاریخ: 11/7/2011 10:02:45 PM
کاربر مهمان
  به نام حداجون که ان شااله دسن این خانوم دزده روبه شه
دانشگاه ما پاتوق دزداشده چند وقته باندسارقین مهمون دانشگاه علمی کاربردی نهبندان است.
مادانشجویان بادل های پاک وساده ی خودسارقین را باچنددستگاه گوشی و لب تاپ هایی که باهزارامید وآرزوتهیه کرده بودند خوش آمدگفتیم و نمیدانیم آنها با لباس هایی جوگندم فروشی که به تن کردند تاچندوقت در نماز خانه ی ما کمین کردن.
جالب اینجاست رائیس دانشگاه دوربین هایی روآوردتانصب کنندوبه همه گفت دانشگاه مجهز به دوربین مداربسته است.
وقربانی هایی که از سرناچاری به این دوربین ها دلخوش بودن تا چیزی دست آنه را بگیردتازه فهمیدن که دوربین روبروی نمازخانه برادران را نشان میدهد.
یکی نیست بگه بابا بی انصافادزدی تونمازخونه خواهران است چراآخه چرا همه تون دست به دست هم دادین.
84433
نام: یه بنده ی خدا
شهر: یه قطعه از زمین خدا
تاریخ: 11/7/2011 10:01:14 PM
کاربر مهمان
  سلامی گرمو سرشار از عشق و شوق-دست اون کسی که حرف دلو گذاشت تا حرفای دلمونو بنویسیم واقعا درد نکنه
84432
نام: سعادت
شهر: شیراز
تاریخ: 11/7/2011 9:52:11 PM
کاربر مهمان
  چون میگذرد غمی نیست ...
<<ابتدا <قبلی 8450 8449 8448 8447 8446 8445 8444 8443 8442 8441 8440 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved