اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
83352 |
نام:
پسر گمنام
شهر:
پشت دریا
تاریخ:
9/24/2011 4:20:17 PM
کاربر مهمان
|
جوون های تورو خدا دیگه بسه اشک مهدی در نیارید اینقدر دل آقا رو نسوزونید مهدی غریبه بخدا
|
|
83351 |
نام:
امدادونجات
شهر:
شیراز
تاریخ:
9/24/2011 2:30:43 PM
کاربر مهمان
|
سلام ازسایت جامع اطلاع رسانی تقاظامندیم که لینکم کند
واز کلیه کاربران تقاظامندیم که لینکم کنند
آدرسhttp:emdad2emam.blogfa.com
----------------------------------------------
ادمین حرف دل:
برای قرار گرفتن وبلاگتان در صفحه لینکستان، باید از طریق ایمیل، در خواست اضافه شدن وبلاگتان را ارسال نمایید تا مسئولین مربوطه به در خواست شما رسیدگی نمایند.
|
|
83350 |
نام:
نجوا
شهر:
تهران
تاریخ:
9/24/2011 2:25:17 PM
کاربر مهمان
|
سلام
نمي دونم چي بگم.
يعني انقدر حرف دارم كه نمي دونم كدومش رو بگم.
امروز كه مراسم تشيع پيكر دو شهيد گمنام بود.
همش به اين فكر مي كردم كه شهيدان ما رفتند كه چي بشه؟
رفتند كه ما اين روزگار رو ببينيم؟
جون خودشون رو دادند كه الان بي حجابي ها رو ببينيم.
از خانوادشون دل كندند كه ما الان اين بي عدالتي ها رو ببينيم.
بي عدالتي يك قاضي رو ببينيم.
يك قاضي (بنا به گفته خود) حتي پرونده را نگاه نكرده و حكم تخليه براي يك خانه صادر كرده.
اين نتيجه شهيد شدن جوانان اين كشور بود؟
خدايا خودت كه بهتر مي دوني. الان ما بايد كجا بريم؟ كجا؟ توي خيابون؟ توي بيابون؟
خدايا دلم براي امام زمان مي سوزه كه اين بي عدالتي ها رو مي بينيه و كاري نمي تونه بكنه.
دلم به حال آقا مي سوزه كه الان سر و وضع شيعه ها رو مي بينه شيعه هايي كه ادعا مي كنند از منتظران آقا هستند.
خدايا عدالت چقدر وزن داره؟
چقدر؟
|
|
83349 |
نام:
سیده آمنه
شهر:
آنکارا
تاریخ:
9/24/2011 1:15:52 PM
کاربر مهمان
|
به مناسبت تشییع پیکر پاک شهدا ی گمنام
روشنترین لباسهایم را میپوشم، عطر میزنم و قشنگترین روسری گلدارم را سر میکنم. کیف و کفشم را برمیدارم و یواشکی میدوم توی حیاط. اگر به مادر باشد که نمیگذارد بیایم. اما من میآیم، مثل همه دفعات پیش، حتی اگر تو بدقول نیایی سر قرار.
میایستم کنار خیابان، با انگشتر فیروزهي مردانه که توی انگشتم لق میخورد. خیابان خیلی شلوغ است، شلوغتر از همه دفعات گذشته. پر است از رز و مریم و گلایل، پر است از بوی گلاب و همهمه مردم. یک عالمه تریلی پشت سر هم قطار، یک عالمه مستطیل پرچم پوش. تو که توی شلوغی گم نمیشوی؟ کدامشان هستی؟ این یکی؟ آن یکی؟ خودت را نشان بده! زود باش! این دفعه آمدهای مگر نه؟ چشمهایم را میبندم و بو میکشم. عطر تو را میشناسم. اذیتم نکن، خودت را نشان بده. کدام اینهایی؟ بالایی؟ پایینی؟ زود باش. قهر میکنم ها! چشمهایم را باز میکنم و روی یکی از مستطیلهای پرچمپوش که روی یکی از تریلیهاست اسمت را میبینم. میدانستم میآیی! آمدهای! بویت را حس میکنم. درست نوشتهاند. این تویی که آمدهای! میدوم و جمعیت را کنار میزنم. خودم را میرسانم کنار تریلی. مجبور میشوم کنارش بدوم تا عقب نمانم. به یونیفرمپوشها اشاره میکنم که تریلی را متوقف کنند. داد میزنم که تو آن بالایی و میخواهم تو را ببینم. آنها حتی نگاه هم نمیکنند. جلوتر میروم. به مردی که روی رکاب تریلی ایستاده التماس میکنم
: تو را خدا یک لحظه نگهدارید!
او هم گوشش بدهکار نیست. میدوم و میدوم. کاری از دستم برنمیآید. تو را دارند میبرند. بعد از همه سالهایی که منتظرت بودم حالا که آمدهای دارند تو را میبرند. میدوم و از تریلی که آرام حرکت میکند جلو میافتم. اسم تو را روی تابوت میبینم. دستهایم را میگشایم و با چشمان بسته میایستم جلوی تریلی. تریلی متوقف میشود. مینشینم جلوی چرخهای بزرگش و یکی از چرخها را با دو دست محکم میگیرم و دیگر چیزی نمیشنوم. گمانم دورم جمع میشوند. گمانم شلوغ میشود. چند نفر که مثل هم لباس پوشیدهاند، کت و شلوار سورمهای و پیراهن دودی، میدوند سمت شلوغی. یکیشان بیسیمش را جلوی دهانش گرفته است
: به یکی از خواهرها بگو بیایند این را ببرند، الان کاروان بهم میخورد.
مردی بلند قد با موهای بور و ریش تُنُک از بین جمعیت جلو میآید. لباس خاکی رنگش به تنش زار میزند و بیسیمش خش خش میکند. کنارم زانو میزند
: چی شده دخترم؟
میگویم که برگشتهای، که میخواهم ببینمت. دنباله نگاهم را میگیرد و چشمانش خیس میشوند.
:اسمش را بگو!
اسمت را میگویم. طول میکشد، یکی از تابوتها را پایین میآورند. عطر تو فضا را میآکند. تو را با تمام وجود تصور میکنم. شانههای پهن عمو مرتضی را، قد داداش علی را و پیشانی بلند عمو مصطفی را. موهای کوتاه و محاسن شانه شدهات را. حتی دستهایت را، انگشتهایت را و انگشتر فیروزهات را...
و تابوت را میگشایند ... .
مرد بلند قد با موهای بور و ریش تُنُک روی زانوهایش نشسته است، بیسیمش خش خش میکند و صورت استخوانیاش خیس است.
چیزی که میبینم یک حجم سفید است، کوچکتر از روسری گلدار من، کوچکتر از آنکه مردی مثل تو در آن جا شود. این تویی؟ بعد از همة این سالها؟ نه شانههای پهنی، نه محاسن شانهشدهای، نه حتی صورتی که ... .
مرد بور چفیه را بلند میکند و میگذارد روی دامن من. انگار سر گذاشتهای روی زانوهایم. طول
|
|
83348 |
نام:
MRB
شهر:
neyshabour
تاریخ:
9/24/2011 12:57:30 PM
کاربر مهمان
|
نرم افزار ساید بار اسلامی با حجم بسیار کم و عدم سربار بر سی پی یو
http://www.shahrakramazan.mihanblog.com/post/85
پیشنهاد می کنم ببینیدش حتما خوشتون میاد.
|
|
83347 |
نام:
مجتبي
شهر:
...
تاریخ:
9/24/2011 12:15:08 PM
کاربر مهمان
|
هوالنافع
سلام
ديروز پيام گذاشتم ولي هنوز نشون داده نشده،شايدم اصلا نشونش ندن.
بيخيال.
من دوباره دارم برميگرديم پادگان.
دلم براتون تنگ ميشه هميشه و هرجا باشم به يادبچه هاي اينجا هستم و براشون دعا ميكنم.
اگه تونستيد براي منم دعا كنيد.
نامه اي به خدا
خدایاااااااااااااااااااااااااااااا
مهربان خدایم
دلم گرفته
چاره ای بکن
فکری بکن
دلم از دنیا گرفته است
دلم حتی از خودم هم گرفته است
خدایا مهربانا تو بگو با این دل گرفتگی چه کنم
که رنجی عمیق است بر قلب ناتوانم
خدایا عزیزا دلتنگم
دلتنگ خنده ای از سر شوق
دلتنگم دلتنگ گریه ای از سر شوق
دلتنگ دو رکعت نماز برای برآورده شدن حاجتی
دلتنگ لبخندی که از عمق وجودم سرچشمه گیرد
دلتنگ احساسی که سرخوشم کند و بدی این روزگار را در نظرم محو کند
خدایا یا قاضی الحاجات دعایم را اجابت فرما
که تو تنها اجابت کننده ای
خدایا من تنها تو را دارم
خدایا با تمام وجودم صدایت می کنم
امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف سوء
خدایا بگذار اعتراف کنم که تو بهترینی
بهترینی که هرگز همتایی نداشته و ندارد
خدایا بگذار بگویم عجب صبری داری
بگذار بگویم مرحبا بر بزرگیت بر جلالیتت
بگذار سجده بر خاک بگذارم و اشک بریزم که دلتنگتم
دلتنگ اشکی که تنها برایت بریزم
اشک بریزم و امیدوار باشم که ببخشی
بگذری از گناهانم
خدایا ببخش مرا که من تو را دیدم و در حضورت گناه کردم و ولی تو پرده افکندی و سکوت کردی
خدایا منو ببخش خواهش میکنم منو ببخش
خدایا من عمری شرمنده تو بودم
خدایا عمری در بارگاهت برایت بندگی نکردم ولی تو دم نزدی ... به راستی ستار العیوب تنها تنها شایسته توست
خدایا تو خوبی بدی ما از ماست
خدایا یا ارحم الراحیمن
ای بخشنده ترین بخشندگان ببخش من را و رهایم کن از این زندان غم و رنج و محنت چنان که یوسف را از زندان رهاندی...
چنان که یونست را از گرفتاری نجات دادی
خدایا یا رب العالمین ای پروردگار و خالق جهان و جهانیان لطفی کن در حقم کن و مرا عمری مدیون خود بکن دستهایم را بسویت گرفته ام با تمام امیدواری نامت را صدا میزنم ناامیدم نکن دلم را در دستهایت بگیر و آرامم کن روحم را جلا بده
یاالله
یاالله
یاالله
یاالله
یاالله
یاالله
منبع:http://namehbehkhoda.mihanblog.com
|
|
83346 |
نام:
مهیا
شهر:
تهران
تاریخ:
9/24/2011 11:21:47 AM
کاربر مهمان
|
ای کاش با ورود شهدای گمنام بعضی آدما به خودشون بیان و شرم کنن...
|
|
83345 |
نام:
محمد جوزایی
شهر:
تهران
تاریخ:
9/24/2011 10:38:37 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب الحسین
دل خسته ترینم خدایا برسان مرحم درد من را جامعه داره نابودم می کنه خدایا فرج امام زمان را برسان
|
|
83344 |
نام:
سیدعلی ناصری زاده
شهر:
کاشان
تاریخ:
9/24/2011 1:26:37 AM
کاربر مهمان
|
به نام خدا
خدایا:
اخه چرایه عده دانشجومثل من بدبخت برن توی شهر های دوروعقب افتاده مثل شهربابک درس بخونن.
اخه خودوزارت علوم باید بیادتحقیق ببینه اصلا این شهرقابلیت پذیرفتن دانشجوروداره یانه.
یادم نمیره شب شهادت حضرت زهرا اونجاعروسی بود
خدایا کمکمون کن.
|
|
83343 |
نام:
محمود گل صباحی
شهر:
رشت
تاریخ:
9/23/2011 11:25:56 PM
کاربر مهمان
|
سلام.خسته نباشید.واقعا سایت شما خیلی خوبه چون من معلمی هستم که در روستا درس میدم وچون نه مداحی بلد بودم نه قرآن خواندن به صورت صوتی.به همین خاطر همیشه مشکل داشتم.وچون کامپیوتر در آن مدرسه نیست نمیتوانستم به صورت نرم افزاری مراسم را اجرا کنم.که در این سایت راحت توانستم سوره ها را دانلود کنم.ضمن اینکه طرز دسته بندی احادیث و مداحی و...خیلی زیباو دانلودشان کم حجم و با کیفیت خوب است.تشکر تشکر تشکر
|
|