اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
83252 |
نام:
سعید..
شهر:
.......................!
تاریخ:
9/19/2011 8:47:55 PM
کاربر مهمان
|
سلام حرف دلو فقط باید برا شهدا اورد این اعتقاد منه!
حالام بعد از ما ها جواب نامه ای که برای آقا نوشته بودم ودرخواست دیدار بود اومد ولی فقط تو هار خط من تمام احساسم رو پای او جملات گذاشته بودم وکلی گریه کردم....
ولی هرکه را قدرش دهند...
اندازه ماهم اینه هنوزم خوبه اینم یه آرزوی بزرگ زندگی من.....
التماس دعا .یاعلی مدد
|
|
83251 |
نام:
اسیر
شهر:
کوچه ی پشتی
تاریخ:
9/19/2011 8:29:27 PM
کاربر مهمان
|
سلام.
همه ی عزیزان خوبببببببببببببببببببببببند؟
خانم حسنی بااین که خودمو لایق دعاکردن برای شما نمیدونم اما چشم. یه دعای اساسی براتون میکنم.
درپناه حق.
|
|
83250 |
نام:
خاک
شهر:
ایثار
تاریخ:
9/19/2011 6:18:32 PM
کاربر مهمان
|
به نام خدا
با سلام به همه ی دوستای آسمونی
بچه ها امروز از پروژه ی کارشناسیم دفاع کردم.....بالاخره تموم شد.....خیلی ذهنم و مشغول کرده بود.......خدا رو شکر میکنم که کمکم کرد بتونم دونسته هامو خوب ارائه بدم.....
راستش دیروز اصلا مطالب رو نخونده بودم.......یعنی وقتی بعد از چند روز که نبودم اومدم به حرف دل سر بزنم با خوندن مطالب خروش محترم و بی قرار کربلای ۵ گرامی انقدر از خودم دلگیر شدم که نتونستم برم سر پروژه....ولی لطف باریتعالی مثل همیشه یاریم کرد.......الحمدلله
دعاگوی همه ی عزیزان هستم.....و از خدا می خوام که هیچ کدوم از ماها رو شزمنده ی شهدا نکنه
آقا شهاب بی زحمت ۲ جزء برامن ثبت بفرمایید
التماس دعا
یا علی
|
|
83249 |
نام:
علی لیاقی
شهر:
شهیدپرور
تاریخ:
9/19/2011 6:15:18 PM
کاربر مهمان
|
وقتي دستنوشتههاي چمران را ميخواندم، آنجا که ميگويد «خدايا! آنقدر سجدهام را طولاني ميکنم تا مهرههاي کمرم بشکند؛ آنقدر ميايستم تا پاهايم فرسوده شود» آن روز عاشقش شدم. اكنون پاهايم شکسته و تنم هزار پاره است. اكنون قلم برنداشتهام که خودنمايي کنم؛ ميخواهم با شهيدان عهد محکمي ببندم. من از دنيايي برگشتهام كه سالهاست در حسرت آن لحظههاي كوتاه زندگي در آن، زندگي ميكنم. هنوز پاهايم، بند دنياست؛ اما دوستاني دارم كه دست در دستشان، اميد لقاي بهشت را در وجودم زندهتر ميكند.
عقدهها رفتند و علّت مانده است...
در گلويم حاج همت مانده است...
برای شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات...
|
|
83248 |
نام:
یاران امام زمان
شهر:
کرکان
تاریخ:
9/19/2011 6:10:25 PM
کاربر مهمان
|
کربلا کربلا ما داریم می آییم
به نام ایزد منان
خدایا برآنچه داده ای شکر بر آنچه نداده ای هم شکر
خدایا مارا در مسیر راه آقا ابا عبدالله قرار ده وشر شیاطین اسلام را به خودشان باز گردان
|
|
83247 |
نام:
علی لیاقی
شهر:
خوبی ها
تاریخ:
9/19/2011 6:00:46 PM
کاربر مهمان
|
وقتي دستنوشتههاي چمران را ميخواندم، آنجا که ميگويد خدايا! آنقدر سجدهام را طولاني ميکنم تا مهرههاي کمرم بشکند؛ آنقدر ميايستم تا پاهايم فرسوده شود آن روز عاشقش شدم. اكنون پاهايم شکسته و تنم هزار پاره است. اكنون قلم برنداشتهام که خودنمايي کنم؛ ميخواهم با شهيدان عهد محکمي ببندم. من از دنيايي برگشتهام كه سالهاست در حسرت آن لحظههاي كوتاه زندگي در آن، زندگي ميكنم. هنوز پاهايم، بند دنياست؛ اما دوستاني دارم كه دست در دستشان، اميد لقاي بهشت را در وجودم زندهتر ميكند.
عقدهها رفتند و علّت مانده است...
در گلويم حاج همت مانده است...
برای شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات...
|
|
83246 |
نام:
شهره
شهر:
تنهایی
تاریخ:
9/19/2011 4:47:36 PM
کاربر مهمان
|
سلام مهربانان.
خدايا، به من بياموز كه چگونه زندگي كنم كه رضاي تو در آن باشد. خدايا، به من بياموز كه چگونه كلامي گويم كه كلام تو در آن باشم. خدايا، به من بياموز كه چگونه به سويت رجعت كنم.
فرازی از وصیتنامه شهید
وحيد(اميرعباس) سادات
یا باسط. التماس دعا
|
|
83245 |
نام:
انسیه
شهر:
تنهایی و انتظار و امید و... یاالله
تاریخ:
9/19/2011 3:59:53 PM
کاربر مهمان
|
سلام
خداجونم شکرت فقط تو دردم رو میدونی درمونشم دست تو از هیچ کس و هیچ چیز مرحم و درمون نمیخوام جز خودت...
خداجون شش سال یه درد رو تحمل کردن و ازش با کسی دم نزدن خیلی البته نه که نه ولی خوب خودت بهتر از هرکس از دلم و دردم خبر داری خودت داری میبینی از این دنیا چیزی نخواستم و چیزی هم ندارم نه از دنیا نه از آدمای دوست و دشمن و غریبه البته تاحالا فکر میکردم دشمن ندارم ولی...خداجونم کاری با دنیاوآدماش نداشتم و ندارم سعی کردم خوب باشم و مهربون سعی کردم معانی اسامی مبارکم رو حفظ کنم آؤه بدم ولی برای تونه بندگانت اونوقت هم دنیا هم آدماش هرکدوم ازهرطرف که بهم میرسن یه لگد بهم میزنن و خوشحال ازاینکه انسیه رو اذیت کردیم دردش گرفت له شد شکست ووو...میزارن میرن کاری هم بهشون ندارم ولی یه جوری باز آزارم میدن و از همین دلم میگیره البته دل که نه دیگه دل نیست ولی باز نمیتونم ازشون متنفر باشم اصلا انگار حس تنفرتومن نیست نمیدونم کم آوردم خیلی وقته که کم آوردم تو اون بالایی داره منوریز شدنم رو خورد شدنم رو میبینی چی فکر میکردم چی شد به جای من اونا ناز میکنن قهر میکنن دری بری میگن البته آره مقصر خودمم رو دادم زیادی باهمه خوب بودم شده ام مثل دختر مهربون تو کارتون ممل ولی باز اون من چی خدایا هیچ کس قدرم رو نمیدونه نه دوست نه خانواده نه تو کار نه ...هیچکی ازاینکه دروغ نمیگم ولی دروغ های متنوع میشنوم ازاینکه هرکاری ازدستم بربیاد برای همه نه برای تومیکنم ولی آخرش حرف میخورم ازهمه چیز و همه کس خسته شدم کاش میشد میرفت یه جایی که جزخودت و خودم کسی نباشه این آدمها رو این دنیا رو نمیخوام خدایا به چه زبونی بگم ن م ی خ و ا م بس نیست ازبس گریه کردم این همه خداخداکردم خداجونم راحتم کن باتمام بدیهایی که درحقت کردم باتمام گناهایی که به درگاهت کردم راحتم کن الهی العفو الهی استغفرالله ربی و اتوب الیه خدایا تو همه کس همه چیزمی نزار بیشتر ازاین زجربکشم من گذشتم مثل همیشه توهم بگذرازمن واگذارشون کردم به تو...
یاالله یاالله یاالله به حق اسماءاعظم اول فرج و سلامتی آقاصاحب الزمان(عج)بعدحاجت رواشدن همه و همه بخصوص پاکان این محفل بعدم راحت کردن من...
*****اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم*****
التماس دعا
یا حق
|
|
83244 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
9/19/2011 3:18:20 PM
کاربر مهمان
|
سلام خوبین؟
باران خانم یه جورایی یعنی چیزایی که باید میشنیدم رو شنیدم.
اما هنوز نفهمیدم اگه اونم همین حس رو نسبت به من داشت چرا رفت؟
یادتونه گفتین اندکی صبر سحر نزدیک است... سحر نزدیک شد.
خدا بالاخره همه رو راضی میکنه چه زود چه دیر.
من از این میترسم که دلم پاک نیست نکنه دوباره بخواد با احساسم بازی کنه وااااااای خدای من تحملشو ندارم.
حرف تو دلم پره اما بیرون نمیاد تو رو خدا برام دعا کنید ختم به خیر بشه به خدا بگین حواسش به راستین باشه این روزا خیلی به خدا احتیاج دارم.خدایا با من باش مثل همیشه.
|
|
83243 |
نام:
مریم
شهر:
مازندران
تاریخ:
9/19/2011 2:12:04 PM
کاربر مهمان
|
ای کاش می شد مستقیم با خدا حرف بزنم تمامی دردودلهای منو گوش کنه ،بعد بهم بگه با این دردهایی که تو سینه ام دارم چی کار کنم ، کاش برا یکبار هم که شده منو تو آغوش گرمش میگرفت ، منم تو آغوش گرمش آرامشی رو که سالهاست آرزو دارمو بدست می آوردم .
خسته ام
خسته ام از زندگی ............
|
|