شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
83092
نام: زینب
شهر: کهگیلویه
تاریخ: 9/12/2011 9:12:32 AM
کاربر مهمان
  اللهم عجل لولیک الفرج
سلام . سلامی به بزرگی بزرگواری سید آوینی...
دوست دارم حرفای ناگفته دلمو بزنم ولی مجال نوشتن نیست.
فقط بزرگترین آرزومو که خیلی وقته دلمو مشغول خودش کرده میگم ولی قول بدین واسم دعا کنید. دعا کنید اگه لیاقت این آرزو رو ندارم خدا لیاقتشو بهم بده. دوست دارم (( آینده که ازدواج کردم بچه من یکی از اون ۳۱۳ تا یار واقعی آقا باشه)) دلم میخاد امام زمان کمکم کنه بتونم خوب خوب خوب تربیتش کنم که جا پای قدمهای آقا بذاره... شاید من لیاقتش ندارم ولی نمیدونم چرا این فکر یک لحظه هم منو رها نمی کنه. تورو خدا برام دعا کنید موفق بشم...
یه حرفی بزنم:اگه همین فردا آره همین فردا آقا و مولامون حجت ابن الحسن همانکه گلها به عشق آمدنش باز میشن همونکه زمین و زمان بیقرارشن... قدن رو چشم همه مون بذارن وبیان... اونوقت شرمنده نمیشی اگه دستات خالی باشه؟ بیاین تا دیر نشده برای تعجیل در فرجش کاری بکنیم حتی یک کار کوچک مثل یک صلوات...
83091
نام: عليرضا
شهر: آشناي غريب
تاریخ: 9/12/2011 9:07:42 AM
کاربر مهمان
  سلامي چو بوي خوش آشنايي .... ....... .......

آموخت تا كه عطر ز شيشه فرار را

آموختم فرار ز ياران به يار را

دل ميكشيد ناز من و درد وبار را

كاموختم كشيدن ناز نگار را
.......
83090
نام: پرستوی مهاجر
شهر: تهران
تاریخ: 9/12/2011 8:51:29 AM
کاربر مهمان
   وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا:

و هرکس خداترس شود خدا راه بیرون شدن (از گناهان و بلا و حوادث سخت عالم را) بر او می گشاید

(سوره مبارکه طلاق آیه2)
83089
نام: رضا
شهر: مشهد
تاریخ: 9/12/2011 12:29:11 AM
کاربر مهمان
  با سلام خدمت تمامی یاران ۸سال دفاع مقدس یاد آنروزها بخیر یاد آن ایثارگریها بخیر ای کاش ما هم می رفتیم وارد این همه منجلاب نمی شدیم من که به خود یقین دارم گناهکار بودم خداوند انتخابم نکرد شاید هم تقدیر اینچنین بود
این جانب با کلی سابقه جبهه و دارای ۴۰ درصد جانبازی که ۲۵ درصد آن اعصاب روان می باشد با گذشت زمان و رسیدن پیری زود رس با کلی مشکلات مواجه شدم که دیگر طاقتم سر آمده فردی بودم خانواده دوست و هنوز هم هستم ولی مدتی است که بخاطر بعضی از مسائل با همسر خوبم به مشکل خوردیم البته خودم گناهکارم بخاطر مخفی کاریها که باید به همسرم می گفتم که ای کاش میگفتم و اجازه نمی دادم به دیگران در زندگی من که دارای ۴ فرزند است دخالت می کردن واینکه از ساده گی من استفاده میکردند بخاطر همین مسائل در سالگرد ازدواجمان اینجانب کلیه اموالم از مسکنی خودم را بخاطر مطمئن شدن همسرم در محضر با شاهد بودن محضر دار بنام ایشان نمودم که هنوز هم پشیمان نیستم ولی ایشان بخاطر مسائل پیش آمده مدتی بدون هماهنگی از منزل خارج شدند که باگذشت چند روز این جانی کارهای قانونی خودم را کردم بعد از بازگشت چند روزه خود متوجه شدم درخواست طلاق نموده بااینکه من ایشان را دوست دارم ولی ایشان بعد از مطمئن شدن انتقال اسناد این درخواست را نموده لذا این جانب از وکیلهای بنیاد شهید نا امید شدم دست همکاری به شما یاران انقلاب دارم کمکم کنید من زندگیم را دوست دارم مال برایم اهمیت نداره کمکم کنید اگر شده صدای مرا به رهبرم برسانید بابا ما فرزندان دیروز جنگ هستیم کد جانبازی من ۰۹۲۱۰۵۱۱۳۲
83088
نام: نیلوفرانه
شهر: کویر
تاریخ: 9/11/2011 11:44:21 PM
کاربر مهمان
  شهاب گرامی لطفا جزئی برای من ثبت کنید ممنون.
التماس دعاااااااااااااااااااااا
83087
نام: بی قرار کربلای 5
شهر: نهر جاسم
تاریخ: 9/11/2011 11:41:57 PM
کاربر مهمان
  به مناسبت شهادت آیت الله مدنی دومین شهید محراب

شهید مدنی از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شد و در زمان آیت الله کاشانی با ایشان ارتباط نزدیک داشت.

هنگامی که شهید نواب صفوی به قصد مبارزه از نجف قصد تهران کرد،شهید مدنی کتاب های خود را فروخت و پول آن را برای مبارزه در اختیار نواب صفوی قرار داد.طوریکه همه ی دوستان می گفتند:
اسلحه هایی که نواب تهیه کرد از پول کتاب های شهید مدنی بود.
83086
نام: راستین
شهر: غریبم
تاریخ: 9/11/2011 11:36:13 PM
کاربر مهمان
  به هر تابوت خالی ای که رسیدی
بغل کردیش گفتی بسه برگرد
آخه تنها واسه تابوت خالی
مگه چند سال میشه مادری کرد
یه سنگ خالی و یک عمر با عشق
نشستی با یه دریا آب کردی
آخه جای منی که زندگیتم
چه جوری یه پلاکو خاک کردی.....
نشستی حقتو از من بگیری
نشستی دستو پاهامو بیارن
نشستی بلکه شاید بعد یک عمر
یه روزی استخونامو بیارن
اگه تنها به دریا دل سپردم
ببین پشتم یه دریا مرده مادر
یه روزی با من از این سنگر سرد
یه لشگر مرد برمیگرده مادر
از اون لالایی هایی که نخوندی
چشای خیلی ها رو خواب برده
نه طوفانی نه سیلابی نه موجی
عجیبه.... خیلی ها رو آب برده
یه سنگ خالی و یک عمر با عشق
نشستی با یه دریا آب کردی
آخه جای منی که زند گیتم چه جوری یه پلاکو خاک کردی...
83085
نام: خاک
شهر: ایثار
تاریخ: 9/11/2011 7:02:59 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا
أنا عبد الضعیف محترم...............العمل بالنیات .........البته فکر کردن برای انجام بهترین کار و گرفتن بهترین تصمیم خیلی مهمه........من هر وقت این شرایط برام پیش میاد....با خودم رودربایستی رو می ذارم کنار و واسه خودم روشن میکنم که تصمیمم اشتباه بوده یا شرایط جوری پیش اومد که کاری که کردم اون نتیجه ای رو که باید نداد! اگه اشتباه از من باشه با شهامت از هر کسی که لازم باشه و مخصوصا خدا عذر می خوام و اگه بشه جبران میکنم.........البته گاهی هم پیش میاد که تصمیمم درست بوده و حتی کار بدی هم نکردم و همه چیز ختم به خیر شده ولی چون انتظار نتیجه ی بهتری به نفع خودم داشتم ، این حس میاد سراغم........امیدوارم شما فقط خیال کنید که اشتباه کردید......موفق باشید
مجنون الحسین محترم..........مارو از حال و نتیجه ی آزمایش بیمار دیالیزی بی خبر نذارید
برای همه ی دوستان آرزوی عاقبت به خیری می کنم
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا
یا علی
83084
نام: راستین
شهر: غریبم
تاریخ: 9/11/2011 6:53:16 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستای مهربون حالتون خوبه؟بچه ها این روزا که بیشتر میرین زیارت تو رو خدا واسه منم دعا کنید.
سلام باران خانم من براتون دعا میکنم. یادمه روزای اولی که اومدم اینجا و حرف دلمو مینوشتم بهم گفتین اون که رفته دیگه برنمیگرده من هم باور نمیکردم و هم یه ذره ناراحت شدم راستش نمیتونستم باور کنم که نمیاد اما حالا که دو ماهه که رفته فهمیدم اون که رفته دیگه رفته.شعرتون خیلی قشنگ بود بغضم ترکید و به هق هق افتادم.
چرا اینهمه آدم که همو دوست دارن با هم هستن چرامن تنهام نمیدونم الان خدا دوستم داره یا دوستم نداره؟
منو میبینه یا نمیبینه؟تصمیم گرفتم کم کم فراموشش کنم اما سخته یه وقتایی خیلی دلم میسوزه خیلی دلم میگیره کاش دلیل رفتنش این نبود.
فقط میخوام یه روزی به اینجایی که من هستم برسه و یاد من بیفته.
میخوام دلش مثل من بسوزه. اگه خدا باهاش این کارو نکنه ته بی عدالتیه.خدااااااااااااااااااااااااااا خسته شودم به مولا خسته شدم کمبود محبت ندارم اما محبت تو دلم داره میمیره هیچکی لیاقت عشق پاک منو نداشت.وای واااااااااااااااای که من چقدر تنهام من ازش نمیگذرم چوب خدا صدا نداره بیچارگیتو از ته دلم از خدا میخوام دیگه خدا بین ما قضاوت کنه میخوام تنهاییتو ببینم اگه خدا اون بالاست میبینم.
83083
نام: نفس
شهر: مشهد
تاریخ: 9/11/2011 6:52:14 PM
کاربر مهمان
  سلام این سایت زیبا رو من تازه پیدا کردم وچون ارادت دارم خدمت شهید آوینی..آدرس این سایت توی لینک وبلاگم قرارگرفت...
.
.
..درگذشت مادر بزرگوارشون رو تسلیت میگم.
<<ابتدا <قبلی 8315 8314 8313 8312 8311 8310 8309 8308 8307 8306 8305 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved