اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
82542 |
نام:
بی قرار کربلای 5
شهر:
نهر جاسم
تاریخ:
8/16/2011 12:07:16 AM
کاربر مهمان
|
سلام بر لحظههایی که تو را آوردند
سلام بر لبهای رسول اللّه که میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت
و نام یگانهات را از دست جبرئیل گرفت و در گوش عصمتت زمزمه کرد
سلام بر لبخند سرافراز علی علیهالسلام ، که در طلوع تو اتفاق افتاد
سلام بر تو، امامتِ فردای پس از علی هستی
سلام بر تو، شباهتِ بیشائبه محمدی
سلام بر اقیانوس کرامت و سخاوتی که از دامان کوثر و ابوتراب برخاست
تا خدا هست و خدایی می کند
مجتبی مشکل گشایی می کن
|
|
82541 |
نام:
غریبه
شهر:
تهران
تاریخ:
8/15/2011 11:05:15 PM
کاربر مهمان
|
سلام لطفا به من کمک کنید من سر در گم هستم نمیدونم دارم چه کاری انجام میدم .
|
|
82540 |
نام:
اسیر
شهر:
کوچه ی پشتی
تاریخ:
8/15/2011 7:55:24 PM
کاربر مهمان
|
به نام او
کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتودوست دارم
ترانه ی حسین،حسین روی لباتو دوست دارم
هیئتیاتو دوست دارم،سینه زناتو دوست دارم
پرچم سرخ روی گنبد طلاتو دوست دارم
|
|
82539 |
نام:
مجتبي
شهر:
...
تاریخ:
8/15/2011 7:30:11 PM
کاربر مهمان
|
هوالاحد
سلام به همگي
ايشالا كه همگي خوبيد
اسير از كوچه پشتي من اول برج آينده دارم ميرم و تا حدودي آماده شدم البته از لحاظ روحي خيلي داغونم.
جمهورى اسلامى سركار است!
جایى افتاده بودیم كه نه آب بود و نه آبادانى و نه گلبانگ مسلمانى! یك بیابان برهوت بود و یك آسمان آبى با خورشیدى كه انگار تمام هم و غمش این بود كه تمام گرمایش را سر ما بریزد.
كارمان حفاظت از آنجا بود.
دائم چشممان به راه بود كه ببینیم كسى مى آید از ما بپرسد كه زنده ایم یا به لقاء الله پیوسته ایم! آنجا بود كه فهمیدم حضرت رسول الله و یارانش در شعب ابى طالب چه كشیده اند! گاهى خیالاتى مى شدیم كه نكند یك وقت ما را از یاد برده باشند.
از همه چیز بى خبر بودیم.
آخرسر نه پیكى مى آمد و نه روزنامه و مجله اى كه بفهمیم در جهان چه مى گذرد.
رادیو هم نداشتیم.
یكبار یكى آمد و سریع چند قوطى شیرخشك و كمى خرت و پرت داد و فلنگ را بست و رفت.
یكى از بچه ها گفت: حتماً این شیرخشك ها را هم مردم اتیوپى به عنوان همدردى برایمان فرستاده اند.
باز خدا پدر و مادر این سیاه هاى گشنه را بیامرزد كه به فكر ما هم هستند! دیگر با جك و جانورهاى اطراف همچون موش و عقرب و رتیل سلام و علیك پیدا كرده بودیم! آخر سر یكى از بچه ها قاطى كرد و جدى و شوخى بیسیم را روشن كرد و نعره زد: دِ لامصب ها اقل كم به ما بگویید ببینیم ما واسه كدام دولت مى جنگیم.
نكنه رژیم عوض شده و ما بى خبریم! همه از خنده ریسه رفتیم.
این بد و بیراه ها كارساز شد و چند روز بعد عده اى آمدند و جایشان را با ما عوض كردند.
از آنها پرسیدیم و فهمیدیم كه هنوز جمهورى اسلامى سر كار است!
منبع:كتاب رفاقت به سبك تانك
التماس دعا
|
|
82538 |
نام:
خاک
شهر:
ایثار
تاریخ:
8/15/2011 6:54:49 PM
کاربر مهمان
|
در دنیا آدم هایی هستند که به ظاهر زنده اند، نفس میکشند، راه میروند، حرف میزنند، زندگی میکنند،اما در حقیقت اسیر دنیا ، برده ی زندگی و ذلیل حوادث اند. اینان برای آنکه نمیرند، آنقدر خود را کوچک میکنند که انگار مرده اند.اما انسانهای آزاده ،ممکن است کوتاه زندگی کنند، ولی تا آنجا که زنده هستند، به راستی زندگی میکنند و با اختیار خود نفس میکشند، محکوم اراده ی دیگری نیستند و دیگران تسلیم او هستند.
شهید چمران
|
|
82537 |
نام:
عبدالله
شهر:
بیرق ولایت فقیه
تاریخ:
8/15/2011 6:41:38 PM
کاربر مهمان
|
روی تو تا جلوه نما می شود ، ماه خدا ؛ ماه خدا می شود
تو اولین سبطی و دوم ولی ؛ سیدنا یا حسن بن علی
سلام بزرگواران
میلاد سراسر نور کریم اهل بیت علیهم السلام را خدمتتان تبریک عرض مینمایم ، انشاءالله هر چه کرم دارند، عیدی شما عزیزانم باشد.
یه سلام مخصوص هم دارم خدمت همه بچه های جنگ هر چند به قولی مفقود الاثر تر از دیروزید
اما این کمترین به شخصه خاک پا و دعاگوی وجود گرانقدرتان میباشم.
یاس ۸۴۵۴ رسیدن به خیر، خیلی وقت بود از مطالب زیبایتان محروم بودیم، درست مثل محمدی محترمه که ایشان هم به برکت این ماه عزیز دوباره چند روزی است می نویسند.
|
|
82536 |
نام:
رهرا
شهر:
رشت
تاریخ:
8/15/2011 3:55:06 PM
کاربر مهمان
|
سلام
عصر بخير، چون نوشتيد هر چه مي خواهد دل تنگت بگو، من جرأت مي كنم كه بگويم چرا نمي شود شما ها را باور كرد؟ چرا؟ البته اگر يك نگاه عميق و درست به جامعه كنيد و اين همه دروغ و ...... را به دقت بنگريد خواهيد فهميد كه درست مي گويم.اين را اضافه كنم كه من يك ايراني وطرفدار هيچكدام از گروها و..... نيستم ، ولي بتدريج از همه شما بريدم و دل به آسمانها و خداي خود بستم و فكر مي كنم شماها كاري خواهيد كرد كه از او هم بگريزيم و در آن صورت واي برشما وواي بر همه ما.
|
|
82535 |
نام:
گیله مرد
شهر:
بندگی
تاریخ:
8/15/2011 3:50:11 PM
کاربر مهمان
|
خدا جان
چی به أن ماه رمضان میان که تی عزیزترین ماهه ایتا عیدی مرا فادی
تو که دانی من تی علی نام ره میرم
تو که دانی بعد تو تمام می فکر و ذکر علیه
چی به ایتا شب خواب میانی می مرا گب بزنه.اصلا نبه؟ باشد. ایتا نظر فقط مرا فاندره
خدا جان
تی بنده ی روسیاهم اما تی لطف و بخشش می دیل قورص کوده
خدا جان تو که می دست بیگیفتی و مرا از اون زندگی حقیرانه ی بی تویی جدا بوکودی، تو که عشق علی می قلب جا بنی، آ خدا خودت به داد می دیل برس . که من جز تو به هیتا ی أن آدمان احتیاج نارم
خدا جان می دیل تنگه
|
|
82534 |
نام:
اسیر
شهر:
کوچه ی پشتی
تاریخ:
8/15/2011 2:44:17 PM
کاربر مهمان
|
سلام به دوستان عزیز.
آقامجتبی به سلامتی کی میرین سربازی؟فکرکنم تاالان باید اماده شده باشید.بهترین خاطرات زندگی در دوران سربازی رقم می خوره،امیدوارم موفق باشید.
شهاب گرامی لطفادوجز برای من کنار بزارید.
امیدامیدامید من موقعیت شمایااغلب عزیزان رو به خوبی درک نمی کنم چون هیچ وقت تو موقعیت شماعزیزان نبودم ،اگر هم بودم سنم به درک این مسایل قد نمیداد ولی مطمین باشید از صمیم قلب برای شما وهمه ی عزیزان دعای مخصوص می کنم.
من دل شکسته ای ندارم اما اونقدر گناه کار هستم که دو روز پشت سر هم نماز صبحم قضابشه اون هم تو ماه مبارک رمضان.
برام دعاکنید برم کربلا،به قول مادرم شاید اونجا ادم شدم.
ناهید خانم دنیای من هم تقریبا مثل دنیای شماست بااین تفاوت که از دست خدادلگیر نیستم ومعتقدم هر کار خداحکمتی داره ومطمئن باشیداون کار به نفع بنده هاش بوده.
اگه،اگه،اگه دلتون خواست برای من هم دعاکنید.
درپناه حق.
|
|
82533 |
نام:
مجتبي
شهر:
...
تاریخ:
8/15/2011 1:59:19 PM
کاربر مهمان
|
هوالواحد
سلام به تموم بچه هاي حرف دل.
ايشالا كه حال همگي خوب باشه و شاد باشين.
چند روزي ميشه دلم گرفته و هر روزم داره بيشتر ميشه،خودم ميدونم چرا و دليلش چي هست ولي خوب،بيخيال ولش كن نگفتنش بهتره.
سر افطار اگه تونستين براي من دل شكسته غمگينم دعا كنين.
جناب سرهنگ!
اسمش یوسف بود.
اما بخاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما بهش مى گفتیم جناب سرهنگ.
دو سالى مى شد كه اسیر شده بود و با ما تو یك اردوگاه بود.
بنده خدا چند بار افتاده بود به التماس كه جان مادرتان این قدر به من نگویید جناب سرهنگ.
كار دستم مى دهیدها.
اما تا مى آمدیم تمرین كنیم كه دیگر به او جناب سرهنگ نگوییم، باز از دهان یكى در مى رفت و او دوباره مى شد جناب سرهنگ.
تا اینكه یك روز در آسایشگاه باز شد و یك گله عراقى مسلح ریختند تو آسایشگاه و فرمانده شان نعره زد: سرهنگ یوسف، بیا بیرون! یوسف انگار برق سه فاز ازش پریده باشد، پا شد و جلو رفت.
فرمانده كه درجه اش سرگرد بود گفت: چشمم روشن.
تو سرهنگ بودى و ما نمى دانستیم. یوسف با خنده اى كه نوعى گریه بود گفت: اشتباه شده.
من... - حرف زیادى نباشه! ببرید این قشمار را!**زیر نویس=قشمار: مسخره.@. تا آمدیم به خود بجنبیم یوسف را كَت بسته بردند و دست ما به جایى نرسید.
چند مدّتى گذشت و ما خبرى از یوسف نداشتیم و دل نگران او بودیم و به خودمان بد مى گفتیم كه شوخى شوخى كار دست آن بنده خدا دادیم.
چند ماه بعد یكى از بچه ها كه به سختى بیمار شده بود و پس از هزار التماس و زارى كردن به عراقیها به بیمارستان برده بودند، پس از بهبودى برگشت اردوگاه.ّّ
تا دیدیمش و خواستیم حالش را بپرسیم زد زیر خنده.
چهارشاخ ماندیم كه خدایا مریض رفت و دیوانه برگشت! كه خنده خنده گفت:بچه ها یوسف را دیدم! همه از جا پریدیم: یوسف! - دست و پایش را شكسته بودند؟ - فكش را پایین آورده بودند؟ - جاى سالم در بدنش بود؟ - اصلاً زنده بود؟! خندید و گفت: صبر كنید.
به همه سلام رساند و گفت كه از همه تشكر كنم. فكر كنم چشمان همه اندازه یك نعلبكى گرد شد! - آره.
چون نانش تو روغنه.
بردنش اردوگاه افسران ارشد.
جاش خوب و راحته.
مى خوره و مى خوابه و زبان انگلیسى و آلمانى و فرانسه كار مى كنه.
مى گفت بالاخره به ضرب و كتك عراقیها قبول كرده كه سرهنگ است.
و بعد از آن، كلى تحویلش گرفته اند و بهش مى رسند.یك هو یكى از بچه ها گفت: بچه ها راستش من تیمسارم!
منبع:كتاب رفاقت به سبك تانك
|
|