اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
81732 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
7/27/2011 10:32:24 PM
کاربر مهمان
|
.:: یاالله ::.
*در شعبان از تمام گناهانت توبه کن.
*رهنمودهای آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی درباره ی فضیلت رجب ، شعبان و رمضان:
رُوِيَ عَن ابی الحَسن الرِّضا(عليه السلام) قال: قال رسُول الله (صلّي الله عليه و آله وسلّم):
رَجَبٌ شَهرُ اللَّهِ الأَصَبُّ وَ شَهرُ شَعبَانَ تَتَشَعَّبُ فِيهِ الخَيرَاتُ وَ فِي أَوَّلِ يَومٍ مِن شَهرِ رَمَضَانَ تُغَلُّ المَرَدَةُ مِنَ الشَّيَاطِينِ وَ يُغفَرُ فِي كُلِّ لَيلَةٍ لِسَبعِينَ أَلفاً.
ترجمه حدیث: از حضرت علی بن موسیالرضا (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: پیغمبر اکرم(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) فرموده است ماه رجب ماه خداوند است كه رحمت الهي در آن ريزش ميكند؛ و ماه شعبان ماهي است كه در آن خيرات منشعب و پراكنده میشود و شيوع میيابد؛ و در روز اوّل ماه رمضان شياطين در غل و زنجير كشيده ميشوند و در هر شب ماه مبارك رمضان هفتاد هزار نفر از بندگان (گناهکار) خدا آمرزيده ميشوند.
شرح حدیث: امام هشتم(ع) از رسول خدا(ص) نقل کردند که آن حضرت فرمودند: ماه رجب ماه خدا است، كه در آن رحمت الهي بر بندگانش ريزش ميكند. و ماه شعبان ماهي است كه خيرات در آن پراكنده ميشود. و در اوّلين روز ماه مبارك رمضان، گمراهكنندگان از شياطين به غل و زنجیر بسته ميشوند. مغلول كردن يعني قفل زدن. خداوند گمراهكنندگان از شياطين را مهار ميكند. يعني خداوند جلوي مانع ایجاد کردن شیاطین را در ماه مبارك رمضان ميگيرد. اين برای روز بود. در شب چطور؟ خداوند هر شب هفتاد هزار نفر را مورد آمرزش قرار ميدهد.
اين سه ماه رجب، شعبان و رمضان مورد عنايت الهي هستند. . .
ادامه در وبلاگ شهدای گمنام
http://www.bmz14.parsiblog.com
بیا مهدی زهرا(س)
|
|
81731 |
نام:
مجتبی
شهر:
...
تاریخ:
7/27/2011 7:15:34 PM
کاربر مهمان
|
هوالعلی
سلام
بچه های حرف دل خوبید؟
چند روزی نبودم،البته قبل از رفتنم پیام خدافظی برای بچه ها گذاشتم و اسم همه رو گفتم حتی مدیر حرف دل میتونید از خودش بپرسید ولی پیام چاپ نشد،حالا به هر دلیل.بیخیال مهم نیست،بازم شرمنده.
رفته بودم دوره تکمیلی.جاتون خالی خیلی خوب بود.
سختی های خودشو داشت از گرمای شدید،عقرب،بی خوابی،غلت و سینه خیز روی خارو سنگ،شب آخرم که طوفان شدالبته خوبی هم داشت دور هم با دوستان،شوخی وشیطونی،چیزای جدیدی که یادگرفتیم و...کلی لحظه های خوب که خاطره های خوبی میشن.
وقتی اومدم تمام پیام هایی رو که نبودم خوندم .
فکر نمیکردم که بچه ها اینقد به من لطف داشته باشن و به فکر من باشن.خیلی شرمندم کردین.هیچ وقت از یادنمیبرمتون.واسه همتون هم دعا میکنم.
خاک از ایثار ممنون داداش به خاطر لطف و مهربونیت،ممنون که به فکر ما هستی،برات دعا میکنم که هرچی دوست داری خدا بهت بده.
سمانه خانم براتون دعا میکنم که همیشه خوشحال وخوشبخت باشید،به خدا توکل کنید.
راستین خوشحالم که بهتر شدی برای شما هم پیام گذاشته بودم ولی اونم چاپ نشد،بازم براتون دعا میکنم.
زهرا خانم از تنهایی شاید چند روزی نبودم ولی فکرم پیش همه شما بود.از شما هم به خاطر این توجهی که به من دارین ممنونم.همیشه براتون دعا میکنم.
داداش علیرضا،دریا کجا ما کجا...ما یه استکان آبم نیستیم.دلم خیلی برات تنگ شده بود.نوکرتم هستیم.
حسنی از هنوز نمیدونم کجام از شما هم ممنونم به خاطر لطفتون و اینکه به فکر ما هم هستین.
التماس دعا.
|
|
81730 |
نام:
نرگس
شهر:
نااميدآباد
تاریخ:
7/27/2011 6:19:25 PM
کاربر مهمان
|
گوشه ای افـتاده مست و باده نوش
در همین دور و برا امشب خـروش
سلام بچه ها با اينکه خيلي وقت نيست که ميام اينجا و باوجود تمام مشکلات روحي و ... حال و هواي اينجا خيلي منو گرفته و حسابي پابندم کرده که هي بيام مطلبا رو بخونم.بعضياش که اصلا ارزش خوندن نداره هيچ ولي بعضياش خيلي باحاله. مثلا اين شعر بالاي سردر اينجا که يه بيتشم بالا آوردما. نمي دونم خروش کيه يا شايدم چيه؟ شايدم اسم مستعاره يه نفره اما واقعا اين شعرو خيلي خوشگل گفته و لذت بردم.اين نشون ميده که طبع بلندي داره. منم خيلي شعر خوندن و شعر گفتنو دوست دارم. کاش ميشد يکي رو پيدا مي کردم که کمکم کنه. مرسي از توجهتون و اينکه منم تو جمعتون راه دادين.
|
|
81729 |
نام:
عـبــدالــزهــرا
شهر:
غریـــبـستــان
تاریخ:
7/27/2011 6:10:25 PM
کاربر مهمان
|
بسم رب الحسین
سلام بر سید
سلام بر همه اهل دلی ها
...
روز تولد علیرضا، ۱۸ تیر بود؛ از شب قبلش نمی تونستم چشم روی هم بگذارم...انگار وزنه ی سنگینی روی قلبم گذاشته بودن...نفسم خیلی سخت در میومد...
با هر زحمتی بود چشم رو هم گذاشتم و...صبح روز ۱۸ تیر اومد...
رفتم سمت کامپیوتر و روشنش کردم، باهات حرف زدم و با گریه نوشتم..ولی نتونستم تو وبم بذارمش...نتونستم...شرمنده ام داداش خوشگلم...نتونستم...
دلم عجیب نوحه حضرت زهرا رو می طلبید...به اندازه ی دونه های درشت مروارید، اشک بود که گونه هام رو بوسه می زد...مامانی که باهام صحبت میکردن، سر پائین می انداختم، یا جوری رفتار میکردم که متوجه اشک ریختن و سرخی چشمام نشن...
اونروز حال مامانی هم خوب نبود، ولی جرات نداشتم حرفی بزنم...
فقط بهشون گفتم:
مامانی، میگن قلب مادرها از خیلی چیزها خبر میده، قلب شما...و ادامه ی حرفم رو خوردم و دوباره برگشتم توی اتاقم.
علی جان، چرا؟؟؟چرا؟؟؟از خودم خجالت میکشیدم روز تولدت بود و من به جای شاد بودن، به پهنای صورت گریه میکردم، نتونستم حتی یه لبخند ساده...
نوحه حضرت زهرا، یاد میخ و در و دیوار، یاد علیرضای من و...کاش کنارم بودی، داداشی مهربونم، قربون نگاهت بشم، داداش خوشگلم...
غروب بود، مامانی ازم پرسیدن:
چرا اینقدر بی حالی؟؟؟
طاقت نیاوردم، نگاهم رو به زمین دوختم و گفتم:
آخه امروز تولد علیرضاست...
احساس کردم چیزی توی نگاه و صورت مادر، شکست...
صدای شکستن شیشه قلبم رو شنیدم...
قسم به روح پاکت شنیدم...
/.../.../.../
شنبه تولد محسن است و بازهم بی تابم...
نمی دونم چه اتفاقی افتاده ولی بی اختیار رفتم و نوحه گذاشتم، نوحه حضرت زهرا...حضرت زهرا...حضرت زهرا...
بازهم این چند روزه، یاد غربت مولا و پهلوی شکسته و محسن حضرت علی و ...
شهید وزوایی عزیز
تولدت مبارک...
...
سید
به عبدبانو قول دادم، به هم قدمم قول دادم که بهتون بگم، براش دعا کنید...
سید
می دونم چرا از دستم دلخوری، ولی شما رو به حق آبروی مادرتون زهرای اطهر، برای عبدالفاطمه، هم قدم عزیزم دعا کنید...
سید
منتظرم باش...
سید
دعام میکنی؟؟؟
التماس دعا
یا زهـــــرا
|
|
81728 |
نام:
lمصطفی
شهر:
اصفهان
تاریخ:
7/27/2011 3:26:02 PM
کاربر مهمان
|
سلام خاطره ای دارم با سید دلم نیومد براتون نگم, من 21 سالمه گر چه باسید نبودم ولی عکسش را تو اتاقم زدم هر وقت مبینمش باهاش حال واحوال می کنم چون یقین دارم شهید زنده است یه روز حالم خیلی گرفته بود قلبم تو حجاب رفته بود رفتم روایت فتح را گوش بدم بلکه ادم بشم دلم شکست گفتم سید خیلی نامردی رفتی و نگفتی از کجا شروع کنم گفتم خیلی نامردی اگر دستمو نگیری دیدم دلم انگار از حجاب در اومده رفتم سر گذاشتم روی عکسش گفتم غلط کردم سید تو هوامو داری منم که نامردم الان چند روزی می گذرد هنوز قلبم روشنه بچه ها شهید واقعآ زندست .یا علی
|
|
81727 |
نام:
جعفر نائینی محمدی
شهر:
پیشوا
تاریخ:
7/27/2011 2:38:21 PM
کاربر مهمان
|
امروز دل از یاد شهیدان غصه دارد .اما چه کنیم آنها رفتند ما ماندیم با کوله بار سنگین مسئولیتها ،به حق شهید خانجانی امروز را میدید که از اعماق وجودش طلب شهادت میکردوشید باکری میگفتند که از خدا طلب شهادت کنید زیرا روز فرا خواهد رسید که اگر شهید نشده باشید پشیمانید.
|
|
81726 |
نام:
کبوتربقیع
شهر:
کوچه های غم
تاریخ:
7/27/2011 1:25:05 PM
کاربر مهمان
|
بسم الرب المهدی:
سلام برسید گرامی و تموم حرف دلی ها امیدوارم امروز برای همتون بهترین روز باشه التماس دعا یا علی
|
|
81725 |
نام:
عطیه
شهر:
تهران
تاریخ:
7/27/2011 1:05:36 PM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد ودرود سلام بردوستان واهالی حرف دل.
در اوزاکا، شیرینیسرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت. مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود. صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوشآمد مشتریها به این طرف نمیآمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد. قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیبهایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک میکرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم میکرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمیشوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همهی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد. این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود. شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.
برگرفته از كتاب:
باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگي بهتر؛ چاپ نخست؛ تهران: انتشارات بهزاد 1387.
|
|
81724 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
7/27/2011 12:27:06 PM
کاربر مهمان
|
آقا حسنی عااااااااااالی بود واقعا.آقا حسن از مشهد شما خدا رو داری امام رضا رو داری اگه رفتی پیشش واسه من و حاجتی که دارم دعا کن البته اول برای بچه ها بعد من.راستی تو جهان نیرویی هست که میگه به هرچیزی که فکر کنی به طرفت جذب میشه حالا یا خوب یا بد پس به خوشبختی و آرامش و رسیدن به چیزایی که میخوای فکر کن تا انشاا.. بهشون برسی آقا علیرضا منم این مسئله شدیدا ذهنم رو مشغول کرده چون اگر ایندفعه نمازم رو ترک کنم خدا دیگه بیخیالم میشه.التماس دعا.موفق باشید.
|
|
81723 |
نام:
معصومه
شهر:
بجنورد
تاریخ:
7/27/2011 11:58:34 AM
کاربر مهمان
|
اززندگی خسته شدم دیگه امیدی به کس ندارم دلم میخواد بدونم کس منو اونطورکه می خوام دوسم داره کیه همه تنهام میذارن اخه چرا اخلاقم بده می خوام خوب شم یکی رو در حال حاضر پیدا شده
دوست ندارم تنهام بذاره
|
|