شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
81512
نام: ......
شهر: ......
تاریخ: 7/18/2011 8:16:19 PM
کاربر مهمان
  جشن یک سبد خاطره به مناسبت فرارسیدن میلاد با سعادت حضرت علی اکبر (ع) و روزجوان در سالن همایش های بین المللی برج میلاد برگزار شد.
دستان هم را بگیرید و با هم بنشینید و با هم بخندید و به هم عشق بورزید. اینجا کلاس درس نیست. ناظم معلم و استاد هم نداریم.
جمله هایی که ژیلا صادقی مجری جوان برنامه می‌گوید.
جمله هایی که با سرعت بیان می‌شود و اگر تمرکزت را برای ثانیه‌ای از دست بدهی حتی یک کلمه از حرف‌هایش را نمی‌فهمی.
فاطمه دختری ۱۷ساله که از منطقه ۱۱آمده است می‌گوید: ای کاش از مجری بهتری استفاده می‌کردند.
صادقی با کلاه و شال قرمزی که روی شانه‌هایش انداخته شادی اش را با هر حرکتی به مخاطب انتقال می‌دهد.
مسابقه محله با مسعود روشن پژوه انجام می‌شود دختران به صف می‌شوند و هر کدام با حرف قبلی اسم جدیدی می‌سازند و اگر اسم تکراری باشد حذف می‌شوند هیجان مسابقه به حدی است که بچه ها با گفتن هر اسمی‌جیغ بلندی می‌کشند و در آخر به ۷ نفر هدیه داده می‌شود.
“دنیا مثل تو نداره، نداره و نمی‌تونه بیاره”آهنگی است که تمام دختران را به شوق می‌آورد سالن یکپارچه جیغ می‌شود موج مکزیکی راه می‌افتد کنترل کردن ۱۸۰۰ دختر جوان کار سختی است اما ماموران و مسوولان که خود جوانند این کار را به خوبی انجام می‌دهند اگر بازور و اخم و اجبار نشد با خنده و اشاره امکان پذیر است.

لیلی رشیدی و کارتون زی زی گولا نشان داده می‌شود دختران دیگر نمی‌توانند بنشینند. رشیدی در مقابل موج احساسات قرار می‌گیرد و البته آن را به بهترین شکل جواب می‌دهد. دختری از وسط سالن داد می‌زند: لیلی دوستت دارم.
“خانه مادربزرگه هزار تا قصه دارد، خانه مادربزرگ حرف های تازه داره” با خوانده شدن این شعر به یاد چه کسی می‌افتید؟
مریم سعادت بازیگری است که هیچ کس نمی‌تواند فراموشش کند.
مهرابه شریفی نیا هم دعوت شده است، مهرابه می‌گوید :اینجا پر از احساس جوانی است.
دوپسر ۱۵ ۱۶ ساله در مجلس هستند که با هر آهنگی بلند می‌شوند و… در طبقه دوم ، در جمع دختران، ۲۰ پسر جوان نشسته اند و البته نمی‌شود حضور این تعداد را نادیده گرفت، چون قرار بوده این برنامه دخترانه باشد.

مهدی باقربیگی بازیگر نقش مجید هم در جمع حضور دارد از دوران جوانی و خاطرات خود می‌گوید.
دختران جوان با پایین آمدن هر بازیگری به دنبال آنها می‌دوند و عکس می‌گیرند.
همراه با درخشنده علی احمدی فر زیبا هاشمی افسانه پاکرو که بازیگران جوانی هستند به روی سن می‌روند.
جوایز اهدا می‌شود به هر فرد یک ربع سکه بهار آزادی و لوح افتخار.
صادقی مجری برنامه می‌گوید: مگر می‌شود با این آهنگ موزون یک تکانی به خود ندهیم. مجری این حرف را می‌زند و درست روی سن چرخی می‌زند دستانش را در هوا تکان می‌دهد!!
عبدالهی مدیر موسسه خانه شهریاران جوان می‌گوید: خانه شهریاران جوان بدون حضور شما جوان جز خاک و آجر و در و پنجره نیست.
حاج آقا دهنوی هم بر روی سن می‌آید، همه به پا می‌خیزند اما در همین لحظه موسیقی آهنگین و ضربی نواخته می‌شود. به خاطر آهنگ دست‌ها محکم زده می‌شود و بعضی از دختران، شیطنت های لفظی می‌کنند و حاج آقا لب‌های خود را می‌گزد.
در میان هیاهو و صدای دست‌های بلند آهنگی شنیده می‌شود: من یک پرنده ام آرزو دارم، تو با من باشی…
این صدا را که می‌شنوم متوجه می‌شوم امیر خواجه امیری آمده و دختران از شوق نمی‌دانند چه کنند!



-------------------------------------------------------------------------------
81511
نام: شهاب
شهر: اميد به رحمت خدا
تاریخ: 7/18/2011 7:31:23 PM
کاربر مهمان
  .:: يَارَبّ ::.


مولای ، يا صاحــــب الزّمان(عج)


باز آ که سايه ي ديوار انتـــــظار تو از آفتاب تابان محشـــــر سوزنده تر است...


کنج ايوان نگـــاه تو که زنجـــــير شدم

مات و مبهوت تو و باده ي شبگـــــير شدم


لحظـه هايي که پر از ثانيه ي ديدن بود

من به دستان سحرخيز تو تکثـــــير شدم


شب و آن پـــــير خرابات و دلي باده پرست

من چُنان خواب خوشي يک شبه تعبــــير شدم


چه مبارک سحـــري بود و چه فرخنده شبي

آن شبي کز دو لب يار ، نمک گـــــير شدم


من که از گـــــردش ايّام به ضعف افتادم

عجب آن بود که آن شب به نمک ، ســـير شدم


نمک سفـــره ي دلـــــدار کفايت کندم

تا ابد بر سر اين سفره زمين گــير شدم


شکر ايـــــزد که مرا مست و خرابش فرمود

غم ندارم که در اين واقعه تکفـــــير شدم


من فقط معتـــــکف کنج نگاه تو شدم

شکر دارم که در خانه ي تو پــير شدم


* * *


*سلام بر آقا سيّد مرتضي.

*سلام بر دوستداران آقا سيّد مرتضي.

ياعلي مدد.
81510
نام: مجنون الحسين
شهر: غرب دجله
تاریخ: 7/18/2011 6:41:43 PM
کاربر مهمان
  به نام حي سبحان

به مناسبت ۲۷ تيرماه، سالروز پذيرش قطعنامه ۵۹۸ شوراي امنيت

سر به دیوار دلتنگی، ضجه می‌زنم تمام اندوه و رنج توامانم را.
هشت سال عاشقی را میدوم تا پشت خاکریزها، تا شبهای نورانی عملیات.
هشت سال شهادت را فریاد می‌زنم پشت دیوارهای بلند اجابت!
این شوکران را باید نوشید؛ هر چند تمام داغهای دنیا را در سینه‌ات انباشته کند، هر چند وجودت تاول بزند.
ای پیر! هنوز جانها سر به زانوی اطاعت تو دارد!
ای پیر خردمند! می‌دانم چشم‌هایت آینده کودکان این سرزمین را دل نگران است.
می‌دانم قبول این آتش‌بس، چه آتشی انداخته بر جانت.
می‌دانم دغدغه مادران داغ دیده لحظه‌ای رهایت نمی‌کند؛ خیال پدران آرزومند هم آرامش را گرفته. امتحانی بسیار بزرگ بود و تو چه زیبا ابراهیم‌وار، اسماعیل‌هایت را به مسلخ عشق بردی تا قربانی دوست شود و چه زیبا هاجرهای روزگار، بزرگی مصیبت را شکیبایی کردند!
باید پذیرفت که این قطعنامه رشته پرواز مرا به آسمان قطع می‌کند.
از این پس، سر به فرمان تو، افق دوردست و روشن را می‌نگریم. جدال ما با شیطان هرگز آتش‌بسی ندارد؛ چه در پشت خاکریزها و در سنگرها، چه در راه جهادسازندگی میهن.
راهی دراز، پیش روی ماست.
و گامهای استوارمان هدایت و حلاوت کلامت را می‌طلبند.

.
.
.
.
.

از جرعه نوشی شهادت می‌آیند این لحظه‌های واپسین. سایه‌هایی از حسرت پرواز افتاده است بر دفترچه خاطرات خاکریزها.
آخرین فشنگ که می‌آید، سفیری است که از جدایی‌ها حکایت می‌کند.
بوی تلخ خداحافظی، به قطعنامه سنجاق شده است.
کاسه‌های ناگزیر زهر در دستان تقدیر، وداع ناگهان را ترجمه می‌کنند و هشت بهار جامانده یعنی پشتوانه روشن این خاک.
هشت بهار، هاتف خوش‌الحان نبرد، صحنه‌هایی از اعجاز را سر می‌داد.
سالها هر چه می‌دیدیم، خون‌نامه‌های قشنگ جنوب و غرب بود.
از این پس، پرپر شدن درون خویش و بغض آرزوهای کربلایی.
نگاه کن! آخرین جلوه‌های گلوله و آتش، در جبهه به پایان رسید و ما هنوز در آغاز راهیم.
نگاه کن! پرتو بالهای آسمان در کنج خانه دل افتاده است و هنوز تکبیر یکه تازی غیورمردان صف شکن، از تمامی صفحه‌های تاریخ، بلند است.
در تاریخ قطور ایستادگی ما، نام نام‌آوران دور از القابی می‌درخشد که در عرصه‌های سرخ، ماندن سبز را تجریه کردند.
هنوز پیرامون ما زمزمه‌های شور و عرفان و حماسه شنیده می‌شود.
کافی است اندکی دل را به سمت بندر شرجی جنون بگیری و نغمه‌های یا حسین را از کناره‌های اروند بشنوی.
اینک، ماییم و خاطره‌های ماندگار آن روزها؛ خاطره اشکهای چکیده از مناجات در شب‌های حمله، خونهای جاری در کانالها و معبرها، جان‌فشانی‌های مکرر در نقاط گلگون؛ خاطره‌های سرخ فکه و فاو و قلاویزان و دوئیجی و ...

يا علي مددي

انا مجنون‌الحسين يا ثارالله
81509
نام: امید امید امید
شهر: خوبیها
تاریخ: 7/18/2011 6:12:09 PM
کاربر مهمان
  سلام سلام سلام به همه دوستان گرامی
امیدوارم همه دوستان عیدیشونو از آقا (عج)گرفته باشند انشاا..
با سلام به دوست گرامی خانم محمدی گرامی خوشحالم که باز مینویسید سلام به خانم ایمان گرامی که نیستن انشاا..که سلامت باشند ..
سلام به دوست گرامی و وفادار خانم نفیسه گرامی حال شما خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که نوشتید ...خیلی باور کنید. امیدوارم به اون کسی که دلخواهتون برسید با معیارهایی که مد نظرتون انشاا...و همیشه همینطور شاد شاد و امیدوار باشید در مورد حاجتی که گرفتم داستان مفصله...ایمیل بدید واستون مینویسم ..
سلام به دوستان گرامی که دیگه نمینویسن مثل آتنای شیرین زبون.علیرضا از همدان - خوشبخت انشاا.. ساقی از ترکیه و همسرگرامیشان -و خیلی دوستان دیگه ....
سلام به آقا مجتبی گرامی سلام به سهام گرامی - دوست گرامی سلام - زهرا از یاسوج - علی از کرج - مجنون الحسین - کنیز مهدی- تنها - ایینه- آراکس - حسنی - سوگند - آشنای غریب - ناشناس - اکرم - ن از ارومیه -دوست گرامی .....-بی قرار کربلای 5- رضا - اوات - فردین - مسافر - مهدی - راستین گرامی - باران نور و دیگر دوستان گرامی و محترم که نامی ازشون نبردم واقعا ببخشید
دوستان گرامی من مطالب همه دوستان رو خوندم و می خونم همگی جالب و و ارزشمند ...امیدوارم همگی در سایه خدواند مهربان همیشه خوشحال و موفق باشید و هر آرزویی (معقول ) دارید در این روزهای مقدس و این ماه عزیز از صاحب این ماه بگیرید انشاا..
برای ظهورش بسیار دعا کنیم ...
از ته ته ته دل واسه هم دعا کنیم ....
برای برادر بیمار من هم دعا کنید دوستان گرامی
81508
نام: گل رز
شهر: اردبیل
تاریخ: 7/18/2011 5:50:10 PM
کاربر مهمان
  با سلام
سوگند گرامی یه دنیا ممنون بخدا خیلی خوشحال شدم خیـــــــــــلی
81507
نام: بی قرار کربلای 5
شهر: نهر جاسم
تاریخ: 7/18/2011 5:13:13 PM
کاربر مهمان
  کلام امام خامنه ای:
اما آنچه از این مرحله باقی ماند جز خسران و شکست برای دشمن و سربلندی و افتخار برای ایران اسلامی نبود.صدور قطعنامه ی 598 در سال 1366،عکس العمل ناگزیری بود که در برابر شکست های رژیم متجاوز عراق،از سوی قدرت های حمایت کننده ی او زمینه سازی شد و از شورای امنیت صادر گشت.
این قطعنامه که زیر فشار سهمگین رزمندگان اسلام بر پیکر دشمن صادر شد،سندی است که شعار دفاع مقدس ما در آن تآمین گردیده بود و اجرای کامل آن،دشمن را به شکست قطعی می رسانید.
81506
نام: فرشید فریادرس
شهر: سرابله
تاریخ: 7/18/2011 5:07:24 PM
کاربر مهمان
  مولایم : اکنون که بار دگر نیمه شعبان امد و رفت ولی چهره ماه تو هنوز در پشت ابرها پنهان است تو را به جون مادرت قسمت می دهم برای یکبار هم که شده گوشه ای چشمی به ما بینداز و مارا از ظلمت تاریکی این دنیای فانی برهان پس همه ما دست به دعا بر می داریم و می گویم اللهم عجل لولیک الفرج
81505
نام: نفیسه
شهر: فعلا تهران
تاریخ: 7/18/2011 5:02:33 PM
کاربر مهمان
  سلام به رسم ادب به رسم وفا
سلام به همه دیگه نام نمیبرم همه یعنی همه ی اونایی که مینویسن یا میان فقط میخونن و ...مثل علی مثل صادق مثل عرفان مثل سرباز گمنام که یه دختره فوق العادس مثل آتنا مثل ابجی فیروزه مثل داداش معراج مثل خانم محمدی و دخترشون مثل خانم ایمان ودختر داییشون و مثل من
یه حرف دل رو دلم قلنبه شده بایدبگم
امیدامیدامید عزیز شاید باورت نشه اما از این خدایی که من میبینم هرکاری برمیاد
راستش چندوقتیه که درگیره این خواستگارواون معرفم
خب حقیقتش یکی رو میخوام که منو نمیخواد و رفته مدتهاس که رفته اما اشکال نداره توکلم بخداس نکته اینجاس که برای خودم یه سری معیارا دارم که خب شرایط رو یکمی سخت میکنه برای اونایی که پاپیش میذارن.و خب از نظر فیزیکی و ظاهری هم همینطور برای خودم معیارهایی دارم.همین دوهفته پیش بود که یه نفری رو معرفی کردن.خداروشکر خداروشکر همه چیش خوب بود و خب داشتیم تا مرحله دوم پیش میرفتیم که...
همه گفتن چون خوبه قدوقوارشو نگاه نکن پسر خوب کمه منم نیتم رو روی خیر گذاشتمو از معیارای فیزیکیم گذشتم به صرف اینکه طرف خوبه و واقعا هم خوب بود از همه لحاظ
اینجاس که میگم خدا اون بالا بیکار نیس
طرف زنگ زدوگفت به دلایلی نظرم عوض شده و من متقابلا با احترام پذیرفتم و همه چیز تموم شد
کلی بهم برخورد و ناراحت شدم اما یهو یه اتفاقی افتاد
ناخوداگاه یکی از دوستای قدیمیم بهم زنگ زدو ازم یه چیزی خواست که باید به انباری میرفتم و تو خرتو پرتای گذشته جستجو میکردم...
باورت نمیشه امیدامیدامید عزیز چی پیدا کردم
سالها پیش من یه نوشته ای رو برای خدا نوشتم که آی شوهرم ال باشه بل باشه این شکلی باشه اون شکلی باشه اینو داشته باشه و خلاصه خیلی چیزای دیگه توش میدونی به چی برخوردم
به این جمله: ادعونی استجب لکم و خودم تفسیر به رای کرده بودم که من این شکلی میخوام پس به این شکلی هم میرسم
تمام وجودم ریخت تازه متوجه شدم چرا طرف گفته نه چون خدا نوشته ی منو خونده بوده و میخواد منو به طرفی که میخوام برسونه
مطلبو گرفتی؟!
خیلی به یادتم به یاد همم مخصوصا که الان از همه مواقع تنهاترم و این تنهایی از لحاظ روحی و فکریه اما مطمئنم خدا با منه!
دعا دعا دعا بزرگ دعا کنید بزرگ بخواید از خدا خدا به بزرگی خودشم که ازش بخواید میده میتونه و میده فقط باید مطمئن باشید که همونی که میخواید رو میده ...
حالا یه نفس عمیق بکش.
چشماتو ببند و دعا کن که ...
تپش قلبتو حس کن
این یعنی دوست داشتن
.
.
.
امیدوارم که از ارزوهایی که بهشون رسیدی برام بنویسی.
دوستدار همه شما
یاامیرم علی یا علی یا .
81504
نام: سهام
شهر: شهرشما
تاریخ: 7/18/2011 4:43:43 PM
کاربر مهمان
  سلام.وقتتون بخیر.میخوام یه اعتراف و یه معذرت خواهی کنم:
امروز داشتم با خودم مرور میکردم،باخودم گفتم از بعضی شخصیتها که تو حرف دلن رو دوس ندارم.
یکیشون خانم سوگند از امان از جداییها بودش.چه میدونم همین جوری.
اما..........
اومدم تو سایت:باورتون نمیشه .دیدم همین خانم رفته جمکران برا من،برا منی که اصلا نمیشناسه،منی که ذهنم از ایشون بیخود و بیجهت راضی نبوده،اصلا از یه بنده گناه کار که معلوم نی کجای دنیام،....
رفته اونجا با اون قلب پا وبی آلایششون برام.دعا کرده.
ان شاءالله خدا دعاهاتو مستجاب کنه.همچنین دعای شما در حق بنده ی سراپا تقصیر مورد اجابت واقع بشه.
از خدا طلب بخشش میکنم.
و از شما خانم سوگند عزیز:امیدوارم این کوته نظری منو به بزرگ منشی خودتون ببخشید.
همچنین هر کدوم از اونایی که یه جورایی توی ذهنم .......
بگذریم.
بزرگی خدا رو بگردم

81503
نام: رضا
شهر: سمنان
تاریخ: 7/18/2011 3:14:48 PM
کاربر مهمان
  دلم گرفته
<<ابتدا <قبلی 8157 8156 8155 8154 8153 8152 8151 8150 8149 8148 8147 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved