شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
8142
نام: ۹
شهر: ۹
تاریخ: 5/17/2005 5:38:02 AM
کاربر مهمان
  ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۴

تظاهرات خودجوش




خبر اهانت به قرآن در زندان هاي گوانتاناموي آمريکا باعث شده که موجي از تظاهرات خودجوش در اين روزها در نقاط مختلف دنيا صورت گيرد. گرچه بعداً توسط مسؤلان دولت آمريکا تکذيب شد، اما همان خبر اوليه غيرت ديني بسياري از مسلمانان را برانگيخت و تظاهرات غير قابل پيش بيني انجام شد.

حالا هم در ايران.
8141
نام: ترانه
شهر: پرواز
تاریخ: 5/17/2005 4:19:31 AM
کاربر مهمان
  کس نمیداند کدامین روز می آید

کس نمیداند کدامین روز میمیرد

سخن از مهر و محبت چیست ؟

جای آن در سینه ها خالیست

روزی انسان بنده عشق محبت بود

وای جای آن در سینه ها خالیست
8140
نام: سيد محمد حسين
شهر: تهران
تاریخ: 5/17/2005 4:12:15 AM
کاربر مهمان
  اي بابا
جاي دلبر من خالي. چون اونم اگه اينجا بود. همينا رو مي گفت. ولي بر من
8139
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 5/17/2005 4:06:54 AM
کاربر مهمان
  ادامه
************************
این بود که تصمیم گرفتم ......................
**********************************************
حالا اگه شما هم مثل من درد غربت و دوری از خدا رو کشیدید و چشیدید بیایید با هم یه کاری بکنیم و باورمون بیاد که خدا مال ماست .
**********************************************
من میخوام ۱۴ شب به نیت ۱۴ معصوم نماز شب بخونم و ۱۰ روز به نیت هدیه به نرگس خاتون مادر امام زمان (عج الله) زیارت عاشورا بخونم
و خدا رو درگیر کنم به حبیبان درگاهش
بیایید به خدا ثابت کنیم که جز اون کسی رو نداریم اگه قرار باشه قرار دل بیقرار ما - ما رو تنها بگذاره میخوام دیگه دنیا نباشه
***********************************************
خدا با تنها گذاشتن من بهم فهموند که عشقم .........



یا علی
8138
نام: یکی از منتظرانت
شهر: منتظر
تاریخ: 5/17/2005 3:40:44 AM
کاربر مهمان
  اگر باران نبارد و اگر خشكسالي شود و خود را در خطر مرگ و نابودي ببينيم همه باهم همدل و همنوا مي شويم و با 3روز روزه پي درپي خود را پاك مي كنيم و با ناله و گريه و التماس به كوه و بيابان مي زنيم و با گرياندن كودكان معصوممان از خدا مي خواهيم به ما رحم كند و ما را ببخشد و باران رحمتش را بر ما بفرستد و ما را از خطر خشكسالي و مرگ نجات دهد.
پس چرا من تو، خودمان را در خطر نابودي نمي بينيم و براي بارش رحمتش و فرج آقا و مولايمان اين آخرين حجت الهي به كوه و بيابان نمي زنيم و با گرفتن روزه هاي پي درپي خود را طاهر نكنيم و هم صدا و هم نوا نشويم؟! مگر خطر اين غيبت از آن خشكسالي كمتر است؟ مگر ما همه منتظر يك لحظه ديدار و يك قطره اين عنايت نيستيم.
پس چرا دعا و ندبه «نمي كنيم» و ندبه را فقط «مي خوانيم»!
مگر ما از بني اسرائيل كمتريم كه با ناله خود غيبت چند ده ساله موسي (ع) را به 40روز رساندند!
باور كن وقتش شده كه حركت كنيم و سر بگذاريم به بيابان و بارش رحمت الهي و فرج مولا را از خدا بخواهيم و دل فاطمه و فرزندش را شاد كنيم و حكومت حقه را برپا كنيم.
تو را من چشم در راهم... فقط تورا
8137
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 5/17/2005 3:19:01 AM
کاربر مهمان
  اول قربون قدم مبارک آقا امام حسن عسگری (ع)
*******************************************
دوم سلام
*******************************************
سوم مسکین دوست - عرش الرحمن
خیلی خوشحالم که دوباره اومدی
قربون قدم مهربون شما
*******************************************
سوم سلام آقا ابوالفضل
قربون اسم خالص شما

از چیزی حرف زدی که منم گرفتارش شدم
*******************************************
از همه بچه های سایت عذر میخوام
اگه اجازه بدید امروز میخوام یه کم زیاد حرف بزنم
راستش بدجوری احساس غربت میکنم
دلم قد یه دنیا گرفته
**********************************************
چند صباحی بود که عاشق شده بودم
ازم خورده نگیرید
چون منم بنده روسیاه خدام
اما عشقی شاید حتی از نظر معنوی درست بود اما از نظر معرفتی غلط
باور کنید خودمم میدونستم
اما چاره همه دردام شده بود
راستش شما از گذشته من خبر ندارید. از خود گفتن نباشه اما خیلی بچه باحال و سربه راهی بودم عشقم خدا بود و اهل بیتش اما شما رو به خدا بد تعبیر نکنید
الان هم همون عشق و دارم اما با عشق زمین غاطی شد و شدم اون ناشناس دنیای پریشونی که تو دنیای خودم کسی باور نمیکرد تو دنیای عشقم هم که فقط من بودم اون گمشده ای که اون بعد از سالها پیدا کرده بود .
چند ماهی گذشت و همون حس غریب دوباره تو وجودم شعله کشید که ..................... پس خدا کو
دیدم دیگه خدا نیست
دیدم هرچی میخوام برام میشه دست نایافتنی
دیدم بین دلم و حضرت عباس فاصله شد قد یه دنیا
دیدم
تنهام
خیلی خیلی تنها
باورتون نمیشه اما خیلی خودم رو به در و دیوار زدم خیلی گریه کردم
خیلی غصه خوردم
خیلی راز و نیاز کردم
که خدا که منو رها کرده دوباره منو به آغوش بگیره
اما به جون بچه های باصفای سایت که خیلیاتونو خیلی دوست دارم
خبری نشد که نشد
راستش از روی بغض تنهایی با خدا قهر کردم
گفتم - خواستم - التماس کردم که خدا دلش برام تنگ بشه
گفتم خدا یادش نمیره که من چقدر دوستش دارم
خدا یادش نمیره که چقدر عاشق اهل بیتم
خدا یادش نمیره که من همه زندگیم رو وقف دنیای اونا کرده بودم
اما چه کنم - حالا گوشه دلم کسی نشسته بود که نباید مینشست
حالا شما بگید غیر از خدا کی میتونست کمک کنه
کی به جز خدا میتونست راه رو از نیمه راه من جدا کنه
اما خدا منو سپرده بود به خودم
هر چی فریاد نزدم نتیجه نگرفتم
این شد که تنهای تنهای تنها شدم

غضب نکنید

حتی نمازم شده بود اکراه

احساس میکردم همه درها به روم بسته شده
عشقم رو خدای مهربون زندگیم رو
گم کرده بودم
باید پیداش میکردم
باید دوباره توجه اون رو به خودم جلب میکردم
اما .....................
دیدم اسیر دنیا شدم
باید خودم تنهای تنها خودم رو از اسارت نجات میدادم
اما چه جوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میدونید دیروز چه اتفاقی برام افتاد
**********************************************
زیر بارون از قطره های بارون خدا رو از خودش طلب کردم
چون ایمان دارم چیزی که من دارم خدا توی هفت آسمونش نداره و اون خود خداست که من دارمش اما اون خدایی نداره
پس چیزی که مال منه به دستش میارم
******************
8136
نام: نرگس
شهر: حباب
تاریخ: 5/17/2005 3:18:57 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم

(هراس)

همیشه از یک چیز هراس داشتم ، از مرگ واقعا میترسیدم .

لحظه ای که میدانستم بی هیچ تردید حتما به سراغم خواهد آمد ،

پس دقایقم در ترسی مبهم میگذشت تا روزی که فهمیدم مهیج ترین لحظه زندگیم ،
لحظه ای بود که داشتم می مردم

http://hobabb.persianblog.com
8135
نام: شهید
شهر: تهران
تاریخ: 5/17/2005 3:11:32 AM
کاربر مهمان
  آبي تر از آنـيـيـم كه بـيـرنگ بميريم

ما آمـده بوديـم كه تا مـرز رسـيـدن

ما را بكش و مُثله كن و خوب بسوزان

يك جرات پيدا شدن و شعـر چـكـيـدن

فرصت بده اي روح جنون تا غزل بعد

تقصيركسي نيست كه اين گونه غريبيم

هـرگز نكنم شـكـوه و نـالـه ، نه گـلايـه


از شـيـشـه نبوديم كه از سنـگ بميريم

همراه تو فرسنـگ به فرسنـگ بميريم

لايـق نبوديم كه در آن جـنـگ بميريم

بـس بود كه با آن غزل آهـنـگ بميريم

در غيرت ما نيست كه از سنگ بميريم

شايد كه خدا خواسته دلـتـنـگ بميريم

الحق كه دراين دايره خونرنگ بميريم
8134
نام: نرگس
شهر: حباب
تاریخ: 5/17/2005 2:58:01 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم

(هراس)

همیشه از یک چیز هراس داشتم ، از مرگ واقعا میترسیدم .

لحظه ای که میدانستم بی هیچ تردید حتما به سراغم خواهد آمد ،

پس دقایقم در ترسی مبهم میگذشت تا روزی که فهمیدم مهیج ترین لحظه زندگیم ،
لحظه ای بود که داشتم می مردم
8133
نام: شهید سید محمد حجت زاده
شهر: تهران
تاریخ: 5/17/2005 2:50:06 AM
کاربر مهمان
  همی افتادهام در چاه جاهی
نجاتم ده از این هر دو تباهی
<<ابتدا <قبلی 820 819 818 817 816 815 814 813 812 811 810 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved