اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
81322 |
نام:
ناشناس
شهر:
غریبستان
تاریخ:
7/11/2011 9:07:16 AM
کاربر مهمان
|
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
یا مهدی .........................
سلام سید، سلام حرف دلیها، سلام قدیمیا، سلام جدیدا، سلام رفقای موندگار، سلام به عزیزانی که بعضی وقتا بی نام و بی نشون میان و با حرفاشون خمپاره به قلب و دل بعضیا میزنید!!!!!
سلام ..........................................
و سلام مجنون الحسین عزیز
ممنون بخاطر همراهیت برادر ، دلتنگی من از اون دسته دلتنگیاست که فکر کنم هیچ عاشقی نیست که نصیب دلش نشده باشه ، به قول عزیز حرف دلی کاش بیاییم و این روزا رو واسه همدیگه خیلی خیلی دعا کنیم.
همه عاشقا میدونن که قلق دل آقامون مهدی (عج الله) بردن نام دلربای عباسه ، پس آقا ترو به ادب عباس ، به حیای عباس ، به نگاه عباس، به معرفت و کمال عباس، به قامت رعنای عباس، به دستای عباس، به لحظه خطابه ....... برادر ....... عباس ، به نام دلنشین عباس دلای همه عاشقای عباس رو به دست بگیر و به طلب برآورده شدن آرزوهاشون به بین الحرمین سرگشتگی و مجنونی ببر و ...........................
دلامونو تو با خودت ببر ، گفتن درداش با خودمون
ظهور حضرتت اولین تمنای دله که خدای مهربونی رو به حسین و عباسش قسم میدیم
مهدی جانم .................... دلم فقط کربلا میخواد
یا حسین
یا عباس
یا مهدی ............................... ادرکنی
یاعلی
|
|
81321 |
نام:
عبدا...
شهر:
رفسنجان
تاریخ:
7/11/2011 8:43:58 AM
کاربر مهمان
|
رفته بود تهران درس بخواند سال آخر دبیرستان، دوستش از یک کوجه می رفته مدرسه و علی از کوچه ای دیگر.
دوستش به او می گفته : چرا از آنجا می روی؟ بیا از این کوچه برویم؛ پر از دختر است.
علی می گفته : شما می خواهی بروی برو، من نمی آیم.
یادگاران ۱۱، کتاب صیاد شیرازی.
منبع: زیباتر از شقایق
...............................................
از آنجا که رهبر عظیم شانمان (حفظه الله) فرمودند به شهدای گمنام تر بپردازید انشاءالله اگر از سردار بزرگواری مطلبی آوردم از سرداران گمنام تر هم خواهم نوشت .
همان گمنامانی که به قول معظم له(مد ظله) در بین ما گمنامند نه برای اهل آسمان ها.
..............................................
اسلام،اسلام،اسلام و رهبر اسلام، واسلام بدون رهبر همچون اسلام زمان طاغوت است.
از وصیت نامه سردار آسمانی: شهید محمد مهدی نصر
|
|
81320 |
نام:
مجنون الحسين
شهر:
غرب دجله
تاریخ:
7/11/2011 8:23:54 AM
کاربر مهمان
|
به نام حي سبحان
الهي! از من بگير هر آنچه تو را از من ميگيرد.
سلام
صبح همگي بخير
******************
هفت روزه که بود گفت موهای سرش را تراشیدند ... و به اندازه وزن موها صدقه دادند. یک گوسفند هم عقیقه کردند و محمد، که درود خدا بر او و خاندانش باد، ران گوسفند را فرستاد برای قابله ... پیامبر خدا حواسش به تمام کارهای بچه تازه به دنیا آمده بود ...
هفت روز است که چنان غمی به جان عالم افتاده که وسعتش را فقط خدا میداند ... هفت روز است که یک دلهره عجیب به جان قدسیان عالم افتاده ... و این ماییم که میدانیم ته قصه را ... هفت روز است که عشق را آفریدهاند و ما قرار است گریه کن آقایی شویم که هفت روزه میشود امروز ... از هفت روز پیش، هر یک روز که میگذرد، هر یک روز که این آقازاده قد میکشد، هر یک روز که داغ میبیند، هر یک روز که عاشقتر میشود، هر یک روزش را به روز واقعه نزدیکتریم ... و این یعنی آخر دلهره برای رسیدن به پایان قصهای که تهش را میدانیم ...
از بچگی دنبال کسی بودن، خاصیتش این است که طرف هیچ وقت یادش نمیرود تو را ... بزرگ هم که شود، گاهی به یادت میافتد که یادش بخیر! حالا طرف حسابمان این بار آقایی است که هفت روزه میشود امروز ... میشود از همین بچهگیاش دنبالش راه بیافتیم و حواسمان به همه چیزش باشد ... زندگیاش را با خودش یکی یکی ورق بزنیم و از مردیاش یاد بگیریم ... میشود بشویم هم بازی عاشقیهای شبانه حسین ... میشود بایستیم یک گوشه و به عظمت کودکی نگاه کنیم که پیامبر خدا به خاطرش سجدهای را طولانیتر میکند تا بر روی دوشش بیشتر بازی کند ... میشود فراتر از یک مستمع، رفت توی تکتک روزهای حیات حسین و قصه همه 57 سال زندگیاش را شب و روز تکرار کرد و حسینی شد ... میشود آنقدر جوانیاش را خواند که مثل قصه کربلا از حفظش شد ... میشود فقط گریه کن روز دهم نبود ... اصلا میشود از همین بچه گیاش برویم در خاطرش تا وقتی به آن ته قصه رسیدیم حداقلاش دستهایمان پر از معرفت باشد ...
هفت روز است که عشق را آفریدهاند و ما قرار است بشویم نوکر اربابی که خیلی دمش گرم است ... از همین بچهگیاش بیافتیم به دنبال خاک نعلینهایش که حسین ... همه چیز را یادش میماند ...
کاش وقتی خدا در محشر بگوید چه داشتی؟ سر بلند کند حسین و بگوید: حسـاب شد ...
هفت روزه بود حسین که اسماء یک بار دیگر آوردش پیش پیامبر ... پیامبر باز گریه کرد و گفت: برایم سخت است ... اسماء پرسید هم امروز، هم روز اول گریه کردید. پدر و مادرم به فداتان چرا ... ؟ پیامبر گفت: گریه میکنم برای پسرم که عدهای ظالم از بنیامیه میکشندش . . . خدا لعنتشان کند و شفاعتم را به آنها نرساند ...
يا علي مددي
انا مجنونالحسين يا ثارالله
|
|
81319 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
7/11/2011 8:20:29 AM
کاربر مهمان
|
برداشتی از دعای فرج
خدایا! طوفان بلا از هر سو برخاسته است و امواج فتنه از هر طرف زبانه می کشد. سایبان های نجابت فرو افتاده اند و ساقه های توسل شکسته اند و گل های امید پرپرگشته اند. زمین با همه وسعتش، چونان قفس تنگی فرصتِ پریدن را گرفته است و آسمان با همه سخاوتش، باغ بخیلی است که در فصل ایثارْ درهای رحمتش ناگشوده مانده است. خدایا! دست های التماس من، تنها و تنها نسیم عنایات تو را به یاری فرا می خواند و دلِ شکسته ام، فقط در محراب محبت تو زبان به شکایت می گشاید و میعادگاه آشفته ترین روزها و آسوده ترین شب هایم، حرم امن توست. ای بهار عاشقان! دل های شکسته، بی قرار فصل فریادرسیِ تواَند و پلک های خسته، استقبال از باران صدایت را لحظه شماری می کنند. پس ای آفتابی ترین صبح! چشم های تشنه را به نور نگاهت سیراب گردان و در طلوع ناگهانی ات، هر چه بیش تر شتاب کن.
اللهم عجل لولیک الفرج
تعجیل در فرج مولامون صلوات
|
|
81318 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
7/11/2011 7:53:12 AM
کاربر مهمان
|
برداشتی از دعای عهد
ای پروردگار صبح! در جشن با شکوه روزی که آغاز می شود و در تمامی روزهایی که شیرینی نام تو بر لبانم می نشیند، من عهد دیرینه خویش را با صاحب صبح و امام عصر تازه می کنم و دست بیعتم را در زلال دستانش معطّر می سازم، تا شعر سپید این عشقْ در صحن دلم تکرار شود. طراوت جاریِ این عهد و بیعت، هرگز از باغ خاطرم بیرون نمی رود و پیوسته شال سبز محبتش را بر گردن می نهم تا نوازشگر شانه های لرزانم باشد. خالق مهربان من! اگر دست تقدیرتو، لباس سپید آخرت را بر تن من پوشانْد و درخت زندگی ام تن به خواب زمستانی و ابدی خویش سِپُرْد و میان من و آن بهار موعود جدایی افتاد، پس در زمانی که سیمای مهربانِ آن ماه تابان در آسمان چشم مردمان آشکار شد، مرا از محراب قبرم برانگیز و توفیق احرامْ در صحنه و صفایش را عنایت کن، تا لبیک گویان در گرد کعبه وجود مقدّسش طواف کنم.ای اجابت کننده هر دعا! پنجره قلب منتظران رو به آسمان بی کرانت گشوده است تا به یک اشارت تو، غبار غم و اندوهِ غیبت از دل ها برخیزد و چشم ها به تماشای باران ظهور بنشیند. خدایا! شب یلدای هجران را به یُمن ظهور ماهِ کاملش کوتاه کن که شب پرستان، هم چنان چشم بر صبح صادقش بسته اند و مؤمنان، طلوع خورشید جمالش را نزدیک می دانند.
اللهم عجل لولیک الفرج
|
|
81317 |
نام:
چمن
شهر:
جهرم
تاریخ:
7/10/2011 10:27:18 PM
کاربر مهمان
|
ببخشید من رعایت استجابت دعا رو کردم و همچنین از موانع استجابت دعا هم شامل من نمیشه پس چرا دعام مستجاب نمیشه؟
|
|
81316 |
نام:
شروین
شهر:
پردیس
تاریخ:
7/10/2011 10:22:55 PM
کاربر مهمان
|
بچه ها یه سوال دارم:میشه جواب بدید!
بچه ها من از خدا نا امید نشدم اما نمیدونم این دوست داشتن خداست یا دارم عذاب میشم.
من کسی بودم که محبوب همه بودم و همه از دستم راضی بودن با اونکه مشکلات کمی هم نداشتم اما از زندگی لذت میبردمبا تموم وجود دوستام کمک میکردم از ذره ذره وجودم میزدم به اونا کمک می کردم. اما نمیدونم به یک باره چی شد که زندگیم از این رو به این رو شد دوستام که سرشون شلوغ شد من از یاد بردن برام خیلی جالب بود دست هر کی رو گرفتم من زد زمین از دوست بگیر تا خانواده.الان انقدر دلم شکسته که آهم چند نفر گرفته.از زمین و اسمون برام میباره،میگن ادما گرفتار میشن خدا رو بیشتر یاد میکنن اما من برعکسم.اصلا نمیدونم چرا اینجوری میشه میگم خدای واقعا ظرفیت دارم این کارا رو میکنی خدایا دوسم داری یا برعکس.نظرتون چیه؟
|
|
81315 |
نام:
محمدصادق
شهر:
اصفهان
تاریخ:
7/10/2011 10:08:23 PM
کاربر مهمان
|
امشب دلم تنگه شهداست امشب دارم تازه می فهمم که بدجور داریم شرمنده شهدا می شویم آیا دل شهدا هم مثل ما میگیرد چرا در گیر دار زندگی حتی یاد شهدا را فراموش میکنیم. از خدا خجالت میکشم از امام زمان خجالت میکشم از امام شهدا خجالت میکشم از روی نورانی رهبرم سیدعلی خجالت میکشم . کاش زمین دهان باز میکرد و... مگر آنها برای آزادی من وتو نرفتند پس این بی حجابی ها برای چیست این رباخوری ها برای چیست این همه گناه و فساد برای چیست این چشمان زل زده به نامحرمان برای چیست مگر اینجا شهرشهیدان نیست پس چرا رنگ و بویی از شهدا نمی آید /دوستان من خسته ام. خسته گناهانم، خسته عمر از دست رفته ام
|
|
81314 |
نام:
مرتضي
شهر:
تنهايي
تاریخ:
7/10/2011 9:19:54 PM
کاربر مهمان
|
آیه های قرآن، همه گفتند که تو می آیی
ناله های از جان، همه گفتند که تو می آیی
ودو دستی که قلم شد
یا همان روز که بر پیکر ایران ستم شد
همه گفتند که تومی آیی...
مادری نذر میکرد بر سرچاهی
پیرمردی گاهی،ناله می کرد که تو در راهی
وجوانی با سکه...شیر..خط..شیر آمد پس تو می آیی
آسمان تاریک،سینه ها باریک،قلبها خسته،همه بشکسته...
نه ستاره نه شهاب،نه دلی که زنداز عشق به آب...
ناگهان نائبت آمد...
همه دنیادید،آسمان غرید،باد رقصید،ابر بارید،عشق چرخید...عاشقت آمد
هر که خسته است از این حاکم غدار...علی
هرکه ترسش نبود ز چوبه دار...علی
هرکسی نیست به دنیا گرفتار... علی
نام او عشق..دم او عشق..نفسش زهرایی
وچه زیبا گفت که تو می آیی.
او که پر زد تا خدا..عشق دوباره چرخید
گل باغش خشکید..دل آقا رنجید..سیدی تنها ماند..شال سبزی رقصید
با دلی پر اندوه
غصه ای همچون کوه
جمعه ای بود آقا،با دلی دریایی
جسم خود تقدیمت کرد..اشک می ریخت که نو می آیی...
به امید آمدنت...یا صاحب الزمان
|
|
81313 |
نام:
خروش!
شهر:
همين دور و برا
تاریخ:
7/10/2011 8:11:37 PM
کاربر مهمان
|
يا لطيف...
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
...
|
|