اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
81302 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
7/10/2011 12:34:46 PM
کاربر مهمان
|
خدا کند تو بیایی ..........
... سنگینی بار انتظارْ بر پشتِ ما، سنگینی یک سال و دو سال نیست، سنگینی یک قرن و دو قرن نیست، حتی از زمان تودیع یازدهمین خورشید نیست. تاریخ انتظار و شکیبایی ما، به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است، بر می گردد. به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست و بر گلوی مظلومیت نشست. به آن جنایتی که دست و پای مردانگی را برید. از آن زمان تاکنون، ما به آب حیات انتظار زنده ایم؛ انتظار ظهور منتقم خون حسین.
تاریخ استقامت ما از آن هم دورتر می رود، از عاشورا می گذرد و به بعثت پیامبر اکرم می رسد. هم اودر مقابل همه جهل و ظلم و کفر و شرکت و عناد و فسادی که جهانِ آن زمان را پوشانده بود، وعده می فرمود که کسی خواهد آمد؛ نامش نام من، کنیه اش کنیه من، لقبش لقب من است و جهان را از توحید و عدل و عشق و دادْ پر خواهد فرمود.
اما تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها برمی گردد. به مظلومیت و تنهایی عیسی، به غربت موسی، به استقامت نوح و از همه این ها می گذرد تا به مظلومیت هابیل می رسد.
انظار و بردباری ما را وسعتی است از هابیل تاکنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان. آری و در آن زمان، هستی حیات خواهد یافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگ های خشکیده علم، خون تازه خواهد دوید. شیطان خلع سلاح خواهد شد و انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد.
اللهم عجل لولیک الفرج
|
|
81301 |
نام:
مریم اکبری
شهر:
تهران
تاریخ:
7/10/2011 12:32:48 PM
کاربر مهمان
|
به نام خدا
سلام به اقای مهربان
دل ما به سلامی خوشست که جوابش واجب است....
|
|
81300 |
نام:
مجنون الحسين
شهر:
غرب دجله
تاریخ:
7/10/2011 12:30:24 PM
کاربر مهمان
|
ادامه مطلب ....
حسين گفت زبان بر زبانم بگذار شاید عطشات کم شود ... علی زبان بر زبانش که گذاشت همه عطش حسین را نوشید ...
به سالن نرسیده، بندهای کفشام باز شد ... باز شدن بندهای این کفش برای من حکایت از رسیدن دارد ... گفتند و خواندند و شنیدم و اشک ریختم و باز هم این شال سیاه بوی سیب گرفت ... آخ که چه دلتنگ بود برای شانههایم که بلرزند و چشمهایم که خشک شوند با سیاهیاش ... دیروز برای من شده بود اربعین ... دیروز شد فرصتی که وصله کنم روح هزارپاره را ... که آقایم حسین (علیهالسلام) مرا خواند، حتی اگر اسمی صدا نزد از من ... دیروز من یادم همهاش به تو افتاده بود ... در ری، آن هم با همسفرانی که بوی خاک کربلا میداد تنشان، سادگیشان، محبتشان ... من دیروز را کربلا بودم ... در حرم سیدالکریم ... که کربلاست ... و نمیدانم چه بود قصه تشنگی من که حتی در حرم هم آب پیدا نکردم برای سیراب شدن ...
علي از پدرش آب خواسته بود و حسین خجالت زده آب شده بود ...
یک لیوان پر میکنم از آب و بعد از 15 ساعت تشنگی، همه صدای جرعه شدنش را بغض میکنم ... فکر میکنم به خوابم که برایم تعبیر شد دیروز ، هم سیباش و هم رفع عطش عقیقاش ...
پدر تو که از من تشنهتری ...
دیروز نگاهت را نوشیدم حسین، کرمات را، دلتنگیات را، کربلایت را و ... به فدای لب تشنهات یا حسین ...
يا علي مددي
انا مجنونالحسين يا ثارالله
|
|
81299 |
نام:
مجنون الحسين
شهر:
غرب دجله
تاریخ:
7/10/2011 12:17:16 PM
کاربر مهمان
|
به نام حي سبحان
تقديم به برادر بزرگوارم، ناشناس عزيز
حسين گفت: علی جلویم راه برو، میخواهم تماشایت کنم ... علی راه میرفت و حسین بغض کرده بود ...
چند شب پیش خواب دیدم. خواب انگشتر عقیقام را. دیدم که تعمیرش کردهام و نگین عقیقاش شکل سیب شده! یک سیب برآمده از انگشتر. توی خواب خیلی کیف کردم از داشتن چنین انگشتر عقیقی ...
دیروز صبح قبل از بیرون آمدن از خانه تشنه بودم. گفتم به حرم كه رسيدم آب ميخورم، یک لیوان آب از حرم سيدالكريم کیفاش بیشتر است ... از حرم که بیرون آمدم یادم آمد آب نخوردهام ... از همان 7 صبح یادم به تو افتاد وقتی استاد آن حرف را زد و ساقی کنار من گریه کرد و حالش بهم ریخت ... نزدیک ظهر بود که داشتم اعترافات یک وهابی به پرسش یک شیعه را میخواندم: ... و اما به خواست خدا ظهور میکند در وقتی نامعلوم در مکه، جایی بین رکن و مقام ... رکن و مقام را که گفت چشمهای من از شوق شنیدن یکدفعه بارید ... نمیدانم چرا دوباره یادم به تو افتاد حسین...؟ هنوز هم تشنه بودم ...
علي گفت: پدر عطش مرا کشت ... سنگینی سلاح و زره مرا از پا درآورد ... آب میخواهم برای ادامه جهاد با دشمن ... انگار که علیاکبر تشنگی را بهانه کرده بود تا دوباره پدر را ببیند ...
دیروز بوی سیب برایم شد بهانهای تا دوباره گریهات کنم ... میدانی حضرت عشق! یک چیزهایی را نمیشود به همه گفت... من از بعد محرم تا دیروز سراغ شال عزایم نرفته بودم ... این شال بهانه میخواهد برای بستن ... اما میدانی! همین بهانه هم بهانه بود تا همسفر شوم با آنان که خیلی وقت است بوی سیب را حتی فرسنگها دورتر از تو شنیدهاند ... که کربلایی شدهاند با پای دل ... همسفر شدن با عاشقان بلاجوی کربلا لحظه به لحظه تشنهترم می کرد و من هنوز ...
او خوبتر از همه میدانست که هیچ آبی آنجا نیست ... خوبتر از همه میدانست پدر از همه... تشنهتر است ...
من دیروز پایم را نگذاشته در حرم، سلام نداده، اشک ریخته، مات شده، تسخیر شده، یادم باز هم به تو افتاد ... حیف که هنوز ادب اذن دخول خواندنات را یاد نگرفتهام! کربلا را که یادت هست؟ سرم را زیر انداختم و آمدم داخل حرمات ... بیهیچ اذنی ... اذناش را قبلتر داده بودی خودت ... دیروز هم همینطور ... اشکهایم فقط هل میداد مرا به جهت تمام فلشهایی که به سمت بوی سیب بود ... نمیدانی تو که قدم گذاشتن پشت سر قدمهای همسفرانی که بوی حسین میدهند چقدر قلبت را تندتند میکوبد بر سینهات ... سر در ورودی اسم ثبت میکردند و گریه امان نمیداد مرا برای ثبتاش ... گفتم: مرا میشناسی؟ سربلند کرد و مرا ندیده گفت: بله! با اشک خندیدمش و گفتم: یادش بخیر طلیعه ظهور ... اشک ریخت و گفت التماس دعا ...
|
|
81298 |
نام:
مریم
شهر:
تهران
تاریخ:
7/10/2011 11:55:28 AM
کاربر مهمان
|
با نام و یاد خالق مهربان
با سلام و عرض ادب خدمت آقا سید عزیز ( شرمنده که این هفته لیاقت نداشتم سر مزارتون بیام)
سلام به همه دوستان گل و باصفای حرف دل
و سلام و خسته به دست اندرکاران سایت شهید اوینی . دست همگی درد نکنه .
خیر مقدم به همه دوستای جدید.
از بچه های قدیمی به غیر از چندتاشون خیلی وقته که خبری نیست.
مدتهاست که نیومده بودم .البته به سایت سر می زدم ، حرفهای دل رو می خوندم ولی دیگه مثل قبلناحس نداشتم که بنویسم.
شاید قسمت اعظم اتفاقات زندگی من از آشنا شدن با این سایت سه سال پیش به طور اتفاقی شروع شد و حالا به اینجا کشیده شده.
تو این سه سال اتفاقات زیادی برام افتاد.
بعضی هاش خوب و بعضی هاش بد و بعضی هاش فجیع.
یه اتفاقش اونقدر فجیع بود که نگو و از برج ۱۲ سال ۸۹ تا حالا هنوز حالم خرابه و خیلی بده، هر کاری که می کنم خوب نمی شم (از لحاظ روانی)
ضربه ای که من دیدم خیلی شدید بود و هرگز کسی رو که باهام اینکار رو کرد نمی بخشم ولی همین اتفاق پای من رو به بهشت زهرا و آشنایی بیشتر با شهدا باز کرد.و شهدا هم راه رو برای چیزهای دیگه باز کردند.
همه چیز واقعا عالیه تا زمانیکه با خدا، ائمه و شهدا هستیم.
بچه های نازنین حرف دل بیاید همگی باهم یه قراری بزاریم و برای همدیگه توی این شبای عزیز دعا کنیم مخصوصا حالا که داریم به نیمه شعبان نزدیک میشیم.( اولشم سلامتی و تعجیل آقا باشه) سلامتی همه مریضا، خوشبختی و عاقبت بخیری همه. ازدواج با آدمای خیلی خوب.
همه شماها خوبید، پاکید، ولی من چی، هیچ کاری به غیر از اذیت کردن آقا نکردم، دعام کنید بچه ها.دعام کنید.
|
|
81297 |
نام:
خادم الشهدا(فاطمه)
شهر:
قم
تاریخ:
7/10/2011 11:51:45 AM
کاربر مهمان
|
شلمچه...
اینجا مقدّس است؛ مقدّس... مقدّس...
اینجا سرزمینی است که زمانی آبستن جنگ بود؛ جنگی ناجوانمردانه و تحمیلی.
اینجا زیارتگاه فرشتهها و ملائک است.
باید یواش یواش قدم برداری تا خوابِ شهدا را بههم نزنی.
باید نرم و آهسته راه بروی تا چینیِ نازکِ تنهاییشان ترک برندارد.
مواظب تاولها باش که دهان باز نکنند.
اینجا باید چراغ تکلیفت را روشن کنی.
ایکاش میشد به عمق این خاک کوچ کرد
تا رازهای سر به مُهر و ناشنوده را دانست و فهمید.
میخواهم از برهوتِ حرف بگذرم و خلوتِ شهدا و بزمِ عارفانهشان را بههم بزنم .
چشمهایت را ببند و با من همسفر شو.
اینجا منتهیالیه غرب خرّمشهر است.
خوش آمدی!
اما با وضو!
اذنِ دخول بخوان!
باذن الله و باذن رسوله...
سلام به غروبِ غم انگیز و معنا دارِ شلمچه.
سلام به غروبِ خونبارِ شلمچه.
سلام بر شلمچه که از پارههای دل رهبر رنگین است.
ز پارههای دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه میسازم
(( سلام بر شهدا و بدنهای مطهّرشان
که همدمی جز نسیم صحرا و پناهی جز مادرشان فاطمه الزهرا(س) ندارند.
امام خمینی(ره) ))
سلام بر حاج ابراهیم همت که
سیّد ابراهیم جبودی فرماندهی لشگر هفت پیاده ابرهه
را زمینگیر کرد.
سلام به حاج حسین خرازی که
در برابر جنود کفر که در راس آن ماهر عبدالرشید بود، ایستاد.
شلمچه یعنی قطعهای از بهشت.
شلمچه یعنی بوی سیب و قتلگاه حاج حسین خرازی .
حاج حسینی که ثابت کرد یک دست هم صدا دارد.
شلمچه یعنی شدیدترین ضدحملهها؛
از هشت صبح، تا پنج بعداز ظهر یکریز و پیدرپی بیوقفه و بدون مهلت.
شلمچه یعنی حاج احمد متوسلیان جاویدالاثر نه، مفقودالاثر...
یعنی زخمی شدن صدها پرستو.
شلمچه یعنی عملیات بیتالمقدس...
یعنی کربلای 5 در دی ماه 1365.
شلمچه یعنی سید صمد حسینی که بعد از سیزده سال سرش سالم پیدا شد.
شلمچه یعنی: سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
یعنی دشمنِ متکی به سلاح و ما متکی به ایمان.
شلمچه یعنی پله پله تا خدا.
شلمچه یعنی پا به پای مرگ و شانه به شانهی عزرائیل.
شلمچه یعنی جان را کف دست نهادن و تقدیم دوست کردن.
شلمچه یعنی معبر تا کربلا.
شلمچه یعنی گریهی صاحب الزمان و پرپر شدن گلهای آفتاب گردان.
شلمچه یعنی ذبح شدن نازدانههای پسر فاطمه
و تشییع جنازهی خورشیدها و ستارهها یعنی دو نیم شدنِ فرق ماه.
شلمچه یعنی یک قدم تا خدا.
شلمچه یعنی شلمچه.
شلمچه تعریف کردنی نیست؛ باید بودی و میدیدی.
میدیدی چگونه پرستوها و کبوترها بیسر میرقصیدند.
شلمچه یعنی! نه نگویم بهتر است. ای کاش شلمچه خودش، خودش را معرفی میکرد.
|
|
81296 |
نام:
مجنون الحسين
شهر:
غرب دجله
تاریخ:
7/10/2011 11:45:45 AM
کاربر مهمان
|
به نام حسبحان
الهي! از من بگير هر آنچه تو را از من ميگيرد.
درک برخی از سنت های الهی اگر برایت سخت شد، بگذار به حساب اینکه به حکمت آن نادانی ... (وصیت حضرت امیر (علیه السلام) به فرزند خلفش ، امام حسن (علیه السلام))
سلام عرض ميكنم به همه دوستان حرف دلي
و يه سلام ويژه خدمت برادر عزيزم، ناشناس بزرگوار
حاجي جون!
امام موسی کاظم (علیهالسلام) فرمودن: مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به
بلایش نیز افزوده می گردد ...
حاجي! خير انشاالله
اعتماد کن به او که میداند ظرف وجودی بندگان خودش را که بینهایت دوستشان دارد
اصلا شاید قرار است اعتمادت به او محک بخورد پس نگو حتی: تسلیم، بگو: راضی ...
مگر نه اینکه هیچکس را تا به بلای کربلا نیازمودهاند از این دنیا نخواهند برد، پس تا فرصت هست سر به سجده بگذار و بگو، الهی رضا برضائک را ...
البته حاجي، امين كوچيكتر و بيمقدارتر از اينه كه بخواد به شما حرفي بزنه. اميدوارم جسارت بنده رو عفو بفرمائيد.
ارادتمندم.
يا علي مددي
انا مجنونالحسين يا ثارالله
|
|
81295 |
نام:
نفیسه
شهر:
فعلا تهران
تاریخ:
7/10/2011 11:18:33 AM
کاربر مهمان
|
سلام به رسم ادب به رسم وفا
درددل از دل
خوب جایی واسه نوشتن پیدا کردی
تاحالا احتمال دادی اونم همین حرفارو بهت زده باشه؟
تاحالا فکر کردی اونم به اندازه تو زجر کشیده باشه؟
تاحالا فکر کردی اون که شماره تورو نداره چه حالی داره وقتی میخواد بهت بزنگه اما نمیتونه؟
تاحالا خودتو یه بار جای اون گذاشتی؟
حالو هوات منو یاد خودم و اون میاندازه...اما تاحالا به خودم اجازه ندادم چنین حرفی دربارش بزنم
ب خودت اجازه نده اگه واقعا دوستش داری
راستی بچه ها همسنگری ها میدونستین چقدر به یاد همه تون هستم؟
اسم نمیبرم
جز
علی صادق حسین یاسین رضا اتنا خانم ایمان خانم محمدی ابجی فیروزه آقا معراج سوگند خروش ادمین و دوستان دیگه
اخی چقدر دلم براتون تنگ بود و خودم خبر نداشتم
به یاد همه هستم به یاد همه باشید خدا به یاد همه هست
یاعلی یاهیچکس یا .
|
|
81294 |
نام:
شاهرخ سوخکی
شهر:
لارستان
تاریخ:
7/10/2011 11:16:35 AM
کاربر مهمان
|
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
آقا جان به سلامی که مستحب است و جوابش واجب
|
|
81293 |
نام:
زینب
شهر:
شیراز
تاریخ:
7/10/2011 10:13:15 AM
کاربر مهمان
|
باسلام به همه گی امیدوارم حالتون خوب باشه من چندباربیشتربادرددلیهانبودم آخه راستش آدرس رو گم کرده بودم چندتاآدرس هم رفتم دیدم اشتباه هست بیخیال شدم امااین بار توذهنم میمونه
|
|