اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
81142 |
نام:
نیلوفر آبی
شهر:
تنهایی
تاریخ:
7/3/2011 2:02:00 PM
کاربر مهمان
|
سلام
منا خانم و زهرا خانم ازهمدردیتون ممنون، منم براتون دعا میکنم.
توی این دنیای شلوغ گم شدم،ولی راهم رو می بینم اما پایی برای رفتن ندارم ،می بینم اما دستی برای لمس کردن ندارم ،حرف دلیای عزیز وقتی حرفاتونو میخونم بیاد دردای خودم که میفتم بیشتر درکتون میکن و براتون ازخدا میخوام کمک کنه تا بتونیم راه درست رو تشخیص بدیم وبتونیم درراه درست پایدار بمونیم خیلی نگران آینده هستم راستش توی زندگی شخصی و خانوادگیم کسی نسیت که اگه مشکلی داشته باشم بهش تکیه کنم از بچگی هم طوری بزرگ نشدم که بتونم توی سختیا به خودم متکی باشم حال که ۲۸ سال ازعمرم میگذره روز به روز بیشتر نگران میشم اما به خدا گفتم که فقط تا امسال می تونم دوم بیارم ...
|
|
81141 |
نام:
بنده ی خدا
شهر:
جزیره ی مجنون
تاریخ:
7/3/2011 1:46:35 PM
کاربر مهمان
|
بسم رب الشهداء و الصدیقین
السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)
بای ذنب قتلت
بیست و سه سال پیش در چنین روزی ،حمله ی ناجوامردانه ای ، توسط وحشی ترین انسان نماهای روی زمین بر عده ای از هموطنان عزیزمان ، صورت گرفت که ، باعث جریحه دار شدن قلب همه ی ایرانیان شد .
این اتفاق هرگز روی التیام بخود نمی بیند تا زمانی که مسببان این حادثه به سزای رفتار ننگین و ذلیلانه ی خود برسند .
البته در تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین ، حوادثی از این دست ، کم نبوده ، اما این قلم حقیر در سالگرد این واقعه غم انگیز ، قرار ست که بوسعش یاد آن عزیزان را زنده نگاه دارد .
کشور ایالات متحده ، ،
که آغاز کننده ی اکثر جنگها در یک قرن اخیر بوده
و یا خود محرک اصلی شروع جنگ در جای جای گوناگون دنیا بوده ، و دارنده بیشترین سلاح های کشتار جمعی و بمبهای هسته ای ست و هر ساله بیشترین هزینه را برای ساخت تسلیحات نظامی به کار می برد
و بیشترین
وبیشترین ....
و هر چه در توحش و سبعیت این شیطان بزرگ بگوییم ، باز هم حق مطلب را بخوبی ادا نکرده ایم
و جالب اینکه سردمداران وحشی این کشور ، نیز در کسب جوائز صلح بشری و جوائزی از این دست ، رتبه ی اول را دارند .
خود گویی و خود خندی ، عجب مرد هنر مندی
هم آتش بیار جنگ و کشتار باشی هم دارنده ی بیشترین نشان افتخار و صلح جهانی
ایالات متحده یا بعبارت صحیح تر ، شیطان بزرگ
با شلیک دو بمب اتمی به کشور ژاپن و حمله ویرانگرانه به کشورهایی همچون ویتنام ، سومالی ، عراق و افغانستان و یمن و پاکستان و .....
پرونده ای بسیار ننگین و خونین برای خود رقم زده است .
و اما این روزها
سالگرد کشته شدن مظلومانه ی عده ای از هموطنان ماست
حمله موشکی ناو ایالات متحده ، باعث سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی شد .
هواپیمای منهدم شده در آبهای نیلگون خلیج فارس ، سقوط کرد و روح مطهر این کشته شدگان مظلوم به سوی خدا ، پروار کرد و ملت ایران دغدار گردید .
سرنشینان این هواپیما عبارت بودند از ۱۵۶ مرد، ۵۳ زن، ۵۷ کودک ۲ تا ۱۲ ساله
و ۸ کودک زیر دو سال
و ۴۲ نفر با ملیتهای مختلف ، بهمراه خدمه ی پرواز .
عوامل این جنایت ناجوانمردانه ابتدا اعلام کردند که به یک هواپیما جنگنده F14 شلیک کرده اند
و بعد در توجیه ادعای بی اساس خود اعلام کردند که این هواپیما خارج از محدوده پروازی عمل نموده و به اخطار ها توجهی نکرده ،
حال آنکه به گفته ی کارشناسان فرکانس ارتباطات رادیویی هواپیماهای جنگی و مسافری ، متفاوت هستند .
اما در ایالات متحده ، در این مهد بشر دوستی ، چه گذشت ؟؟؟؟
نه تنها هیچ کدام از خدمه ی آن ناو تحت پیگرد قانونی قرار نگرفتند.
بلکه فرمانده ی نامردشان نیز ، از دولت وقت ، نشان شجاع گرفت .
این روزها ، سازمان باصطلاح بین المللی رسیدگی به حقوق بشر و مبارزه با تروریسم را در دستور کار دارد ، اما ، همه ی ما ، به رئیس خائن و مزدور این سازمان اعلام میکنیم ، یکبار ، فقط یکبار نام آمریکای متجاوز را بر زبان بیاور که چگونه دستور به ترور و دستور به نابودی بشر ، صادر میکند.
شیرین عبادی ، آن روزها(۲۳ سال قبل) هنوز پالانش را پرو نکرده بود ، هنوز مشغول کتک کاری با شوهر بیچاره اش بود و و هنوز پی به استعدادهای شگرف خود ...
|
|
81140 |
نام:
مریم
شهر:
خسته
تاریخ:
7/3/2011 1:37:08 PM
کاربر مهمان
|
خدایا ازت گله میکنم چرا منو اینقدر اذیت میکنی چرا توی موقعیت هایی قرارم میدی که تحملشونو ندارم چرا با صبر و تحملی که تا الان از خودم نشون دادم بازم خبری ازت نیست بگو تا کی باید این شرایطو تحمل کنم یادته چقدر گفتم دیگه بسه نمیتونم حالا از اون موقع ضعیفتر شدم ،دوباره میگم خدایا بسه دیگه... یکی به من بگه اگه شرایط زندگیتون طوری باشه که تحمل کردنش فایده نداشته باشه و نتونی با کسی دردل کنی چیکار باید کرد باورکنید احساس میکنم دارم به پوچی میرسم شماها که بیشتر میدونید بگید چیکار کنم ؟؟؟؟
|
|
81139 |
نام:
مجتبی
شهر:
...
تاریخ:
7/3/2011 1:22:48 PM
کاربر مهمان
|
هوالباري
سلام
سوگند خانم و سمانه خانم همیشه دعاتون میکنم هم شما هم بچه های دیگه رو.
سوگند خانم من بچه ها رو خیلی دوست دارم قول میدم هر پنجشنبه که بتونم و یادم باشه واسه اون نی نی کوچولوتون ۱۰۰ صلوات بفرستم چون میدونم براتون خیلی عزیزه.ایشالا همیشه سالم،سلامت و موفق کنار هم باشین.
واسطه از شهر ... قابل شما و تمام بچه ها رو نداره تنها کاري هست که از دستم برمياد.ايشالا خدا قبول کنه.
منا خانم از مرکزی منم با واسطه موافقم.
شما و ایشون حق دارين.هر احساسي رو عشق نميگن.منم کلي خودمو تست زدم تا فهميدم دوستش دارم ولي حيف که اون منو نميخواد.من خوشبختيشو ميخوام.براي خوشبختيشم دعا ميکنم هميشه حالا با هر کي باشه ولي خوب دوست دارم کسي که قراره خوشبختش کنه من باشم و کنار من باشه.
هرچي خدا بخواد همون ميشه.اگه خدا بخواد بالاخره اونم از من خوشش مياد و کارا درست ميشه.
ايشالا هرجا هست و با هر کي هست خوشبخت باشه.
برام دعا کنيد کنار من،پيش من باشه.
شايد خدا دعاي شما رو قبول کرد و من به خواستم رسيدم.
دوستون دارم.
|
|
81138 |
نام:
ساسان
شهر:
اصفهان
تاریخ:
7/3/2011 12:29:59 PM
کاربر مهمان
|
من بچه هیئتی ام
|
|
81137 |
نام:
سمانه
شهر:
شازند
تاریخ:
7/3/2011 12:29:17 PM
کاربر مهمان
|
مناخانم وآقامجتبی وتموم حرف دلیها سلام، ممنون ازاینکه باهام همدلی کردید میدونید خیلی سخته آدم عشقشوازدست بده این رومصلحت خدامیدونم ولی سخته که عشقت به خاطر تو با خانوادش دعوای شدیدی کرده و از خونه اونهارفته پیش دوست دانشجوش زندگی میکنه ودیگه برنمیگرده پیش اونها سخت تراینه که بگه خیلی بدبخته که باباش شهید شده و باید به خاطر لجبازی ناپدریش عشقشو از دست بده دیروز سر افطار تمام شما رو دعا کردم شهدا رفتن چرا مردم ما یادشون رفته درد بی پدری سخته چرا میگن فرزند شهید چه غمی دارد چرا؟ دوستای خوبم من دلم شکست نه ازاینکه عشقم رفت دلم شکست ازاینکه یادمون رفته شهدا یادگارهایی پیش مادارن و درددل اونها رو نمیشنویم.
سوگند جان الهی به حق این ماه عزیزنی نی کوچولوت خوب بشه.دوستای خوبم الهی همتون به آرزوهاتون برسیداین ماه رحمت وگشایش کارهاازسوی امام زمان است برای فرجش دعاکنیم وما را هم دعاکنید.
|
|
81136 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
7/3/2011 11:49:46 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان
سلام آقا مجتبی ،یه دنیا ممنون ،شرمندم کردی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
انشالا به آبروی این ماه عزیز و بحق موالید این ماه همه حاجت روا شن .
در پناه حق
التماس دعا تا اجابت دعا
|
|
81135 |
نام:
باران
شهر:
کرمان
تاریخ:
7/3/2011 11:32:07 AM
کاربر مهمان
|
وقتی به تکه هایی از سنگ وچوب غذا می دادند تا گرسنه نمانند
وقتی دختران بی گناه نوزاد را زنده به خاک می سپردند
باید کسی مبعوث می شد تا مکارم اخلاق را تمام کند
روزی هم در راه است که غم و اندوه از زندگی آهنی و سیمانی ما پر می کشد
و از آن دور دستها دگر بار مردی مبعوث می شود شبیه محمد
تا ما را از این دوران جاهلیت نوین رها سازد
هرات نه مکه نه مدینه نه همه عالم در التهاب رسیدن اوست
|
|
81134 |
نام:
شاهده
شهر:
تهران
تاریخ:
7/3/2011 11:26:42 AM
کاربر مهمان
|
سلام حاجی...اون بالا با لا ها خوب خوش میگذره ها سراغی از ما بدبخت بیچاره ها نمی گیری؟ حاجی مثل همیشه کمک می خوام تو رو به جدم زهرا به بابام سید الشهدا یه کاری کن شما که اونجا با اجدادم در تماسید واسطه بشید...خواهش می کنم حاجی دل شکستم...کمکم کن
|
|
81133 |
نام:
مجنون الحسين
شهر:
غرب دجله
تاریخ:
7/3/2011 10:04:51 AM
کاربر مهمان
|
به نام حي سبحان
الهي! از من بگير هر آنچه تو را از من ميگيرد.
سلام
****************
ديروز از آن روزهايي بود كه دلتنگي كلافهام كرده بود؛ يكي يكي رديفها را ميشمردم و با چشم چهرههاشان را مرور ميكردم، عمق نگاه بعضيهاشان، قرار را از قلبم ميگرفت، گاهي پرتپش بود و گاهي سنگين، به سختي از چشمهايشان عبور ميكردم، به تعبير عزيزي انگار رفته بودم چشمچراني شهدا! قطعهي 26 مرا محو خويش كرده بود و چهرهها غرق دلبري بودند و من غرق قرار بيقراري كه مستم كرده بود!!!
در همين اثنا نالهاي مرا به خود آورد، هرچه بيشتر ميگذشت بيشتر جذبش ميشدم؛ صداي پرسوزي كه عاشورا ميخواند و انگار چنگ بر تنم ميزد، نزديك شدم، با فاصله پشت سرش ايستادم؛ نشسته بود روي زمين. انگار يك پاياش هم مانده بود روي همان مينهايي كه هزاران هزار جوان ما را پرپر كرد! حزن صدايش آتش بر دلم انداخته بود؛ او ميخواند و شانههاي من ميلرزيد، وقتي تمام شد بيآنكه سري بچرخاند گفت: قبول باشد! متعجب از جايم بلند شدم؛ با شرمندگي رفتم كنارش گفتم حلال كنيد اگر بياجازه خلوتتان را مكدر كردم! لبخند مليحي زد و گفت به يك شرط! جواني و پاك، براي من هم دعا كني...
بغض گلويم را گرفت به سختي نگاهاش كردم و گفتم: من به اين پژمردگي، جواني كجا بود پدر جان؟!!! اخم زيبايي كرد و گفت: پژمرده چرا؟ اينجا ميآيي كه جان بگيري، اگر قرار است اشكي هم بريزي براي جلاي قلبت بريز نه اندوه مكرر! بعد دست در جيباش كرد و يك مشت نقل تعارفم كرد و گفت: مثل اينكه بيحالي، رنگت پريده! شيريني، حالت را جا ميآورد. دوباره خنده را چاشني حرفاش كرد و گفت از آنهايي نيست كه آخرش شهيدت كند بخور!
لبخند تلخي زد و با دست، پاي مصنوعياش را جابه جا كرد. گفتم پدرجان شما كه سفارش شدهاي براي ما هم دعا كنيد؛ -بيآنكه نگاهم كند- با همان لبخند ناب، خيره شد به مقابلش، درست به تصوير شهيدي كه روبهرويش بود. شباهت عجيبش مرا به حيرت آورد اما نميدانم چرا هيچ نگفتم. پرسيد اينجا چكار ميكني؟ گفتم دلتنگ پدر بودم، به زيارت مزار شهدا آمدم. لبخندي زد و به دوردست خيره شد ....
خداحافظي كردم بيقرار از آن فضا دل كَنده و چندمتري از او فاصله گرفتم كه ناگاه يادم آمد نسبتش را با آن شهيد نپرسيدهام؛ همين كه برگشتم سرجاي اولمان، خشكم زد! آنجا نبود. اطراف را نگاهي انداختم اما پرنده هم به سختي پر ميزد! با وضعيت سخت جانبازياش، امكان نداشت به آن سرعت از من دور شود ولي... ولي دور شده بود و من بعد از دقايقي مبهوت و دلتنگ، به راه افتادم؛ و ياد حرف شهيد احمد رضا احدي افتادم؛ انگار تكه تكهي وجودش خدا شده بود ...
يا علي مددي
انا مجنونالحسين يا ثارالله
|
|