اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
81052 |
نام:
خسته
شهر:
تنهایی
تاریخ:
6/28/2011 4:59:08 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه اهل دلیهای عزیز
من تازه واردم امیدوارم منو به جمع گرمتون بپذیرین
کار من مدتها گریه و زاری بود
واسه یه لحظه بودن تو حرم آقام پرپر میزدم اما...
اما غافل بودم از اینکه بودن یا نبودن من تو حرم مهم نیست مهم اینه که عاشق باشم و من غافل بودم
|
|
81051 |
نام:
مهدی
شهر:
تهران
تاریخ:
6/28/2011 4:22:58 PM
کاربر مهمان
|
با تشکر.خیلی خوبه.سایتتون همه چی داره.
داشتم تو سایتتون میگشتم تا هر چی دارید بردارم اما با یه مشکل خیلی خسته کننده روبه رو شدم:کاش یک لینک کلی برای موضوعاتی که لینکهای زیرمجموعه ی زیادی دارند،قرار داده بشه تا بتونیم تمام فایلهای موجود برای یک موضوع رو دانلود کنیم.مثلا در قسمت دفاع مقدس-روایتگری،خیلی خوب میشه که در قسمتهایی نظیر این قسمت بشه با کلیک بر روی یک لینک،تمامی کلیپهای صوتی و تصویری روایتگری رو دانلود کنیم.
البته رویارویی با این مشکل به دلیل غنی و پر بار بودن سایتتونه!
|
|
81050 |
نام:
باران
شهر:
رشت
تاریخ:
6/28/2011 3:41:32 PM
کاربر مهمان
|
کجایید مردان بی ادعا...؟
|
|
81049 |
نام:
مجتبی
شهر:
شیراز
تاریخ:
6/28/2011 3:01:44 PM
کاربر مهمان
|
دشمنان ما بدانند :
اگر از سرهایمان کوهها بسازند ، هرگز فرزندانمان در کتاب تاریخ نخواهند خواند که
خامنه ای تنها ماند .
|
|
81048 |
نام:
مجنون الحسين
شهر:
غرب دجله
تاریخ:
6/28/2011 2:38:22 PM
کاربر مهمان
|
به نام حي سبحان
سلام
حدود ساعت 21 و 7 دقیقه هفتم تیرماه 1360، دو بمب بسیار قوی، در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدّت انفجار، تمامی سقف ساختمان فرو ریخت و موجب به شهادت رسیدن شهید مظلوم آیتاللّه دکتر سید محمد حسینی بهشتی و 72 تن از شخصیتهای سیاسی ـ مذهبی گردید.
در آن شب، یک بار دیگر دَدمنشان جهانخوار، از پشت بر قامت استوار مردان خدا خنجر کوفتند و به گمان خود کوشیدند که میدان را تهی کنند و قامت استوار ملّتی را که چنین به پاخاسته بود، درهم شکنند، اما هر قطره خونی که چکید، گواه پایدار جنایت جهانخواران شد و هر مردی که در خون غلطید، هزار مرد را، استوارتر و مصمم تر راهی میدان کرد؛ میدانی که نیروی اهریمنی باطل در برابر حق جز شکست ره به جایی نخواهد جست.
یاد شهیدان هفتم تیر، بس معطّر و روحبخش است. هفتاد و دو شهید خونین، هفتاد و دو ستاره خونین، هفتاد و دو نمونه بودن، هفتاد و دو مهاجر عاشق، جمعی بودند و شمعی داشتند. شمع این جمع، بهشتی مظلوم بود. کاروانی بودند و مقصدی داشتند و آن، لقاءاللّه بود. اگرچه قامتهایشان در زیر آوار انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی درهم شکست، این قامتهای فرو شکسته، قیامتی از قامتهای یک امّتِ قائم پدید آورد.
آن پیکرهای پاک قطعه قطعه شده، سفره سبز طراوت این نهضت را درتمام خانهها و کوچه ها و گذرها گسترد.
يادشان گرامي و راهشان پر رهرو باد.
*********
پیام حضرت امام خمینی (ره):
امام خمینی رحمهالله در بخشی از پیام خود درباره هفت تیر، درمورد خیانت های منافقین می فرماید: می خواهید با شهادت رساندن عزیزان ما، این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانستید به فرزندان اسلام، چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمت های ناجوان مردانه حمله کردید که آن ها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاده و کوس رسوایی همه تان بر سرِ بازارها زده شد، در سوراخ ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده اید که به خیال خام خود، ملت شهید پرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی دانید که در واژه شهادت، واژه وحشت نیست.
سخنان مقام معظم رهبری، حضرت امام خامنهاي:
مقام معظم رهبری در مورد حادثه هفتم تیر سال 1360 میفرماید: یک جمله درباره حادثه هفتم تیر عرض کنیم و آن این است که شاید از همه ابعاد متعددی که این حادثه داشت، این بُعد جالبتر باشد که این حادثه، نشان داد که ضربههای سهمگینی از این قبیل هم حتّی نمیتواند به استحکام بنای جمهوری اسلامی که به ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللی وارد کند. این حادثه، حادثه کوچکی نبود. چنین حادثهای در هر نقطه دنیا کافی است برای فرو ریختن یک نظام. این همه اشخاص مؤثر، مهم، خوش فکر و مبارز به دست جنایتکار تروریستها در یک لحظه از بین بروند و نظام آن را تحمل کند و از آن، وسیلهای برای استحکام هر چه بیشتر خود به وجود بیاورد. این چیز شگفتآوری بود. این برکت حضور و ایمان مردم، به برکت استحکام ساخت درونی نظام اسلامی بود و به فضل پروردگار، همیشه همینطور خواهد بود.
يا علي مددي
انا مجنونالحسين يا ثارالله
|
|
81047 |
نام:
عطیه
شهر:
تهران
تاریخ:
6/28/2011 12:34:02 PM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمدوآل محمد ودرود وسلام بردوستان واهالی حرف دل .رز گرامی شما میتوانید درقسمت راست کامنت روی ایمیل کلیک کنید ایمیلم را می بیند. برای شما آرزوی بهترین هارادارم .وممنون محبت شما هستم .
****************
جاداره ازتمامی دوستان برای ارسال مطالب زیباشون تشکر کنم بالاخص برادرمجنون الحسین ازشهر غرب مجنون وبرادریاخواهرصاعقه ازشهر دل .
*******************
امام كاظم عليه السلام:
هميشه دعا كنيد، زيرا دعا به درگاه خدا، بلايی را كه قضا و قدر الهي به آن تعلق گرفته و فقط مانده به اجرا درآيد، دفع مي كند.
التماس دعا دارم .
|
|
81046 |
نام:
سارا
شهر:
لارستان
تاریخ:
6/28/2011 12:22:16 PM
کاربر مهمان
|
سلام
خيلي خسته ام نمي دونم چيكاركنم تو دوراهي قرار گرفتم دو تا خواستگار دارم با هر دوشون حرف زدم از نظر من مجتبي رو قبول دارم خانوادم محسن نمي دونم چيكار كنم چه تصميمي بگيرم كمكم كنيد برام دعا كنيد نمي دونم چيكار كنم استخاره مي خوام بكنم ميگن تو كار خير استخاره نكن تو رو خدا واسم دعا كنيد چي تصميم بگيرم من مجتبي رو دوست دارم و تقريبا چند مدتي هست كه با هم رابطه تلفني داريم و اين موضوع رو كسي نمي فهمه و نمي تونم ازش جدا بشم چون دوستش دارم و لي محسن رو نه فقط همون يك بار خواستگاري ديدمش و تو مسير سر كار كه هردومون هم همسير هستيم ولي برعكس مجتبي يه جوراي همكار هم ميشيم دارم ديونه ميشم تو رو خدا واسم دعا كنيد التماس دعا دارم
|
|
81045 |
نام:
صاعقه
شهر:
دل
تاریخ:
6/28/2011 12:03:58 PM
کاربر مهمان
|
"بسم رب المهدي"
از زرق و برق شهر خود نيرنگ خورده ايم
آن معنويت هاي جنگ را از ياد برده ايم
دل را به زير كوه عصيان خاك كرده ايم
از دفتر دل نام "الله" پاك كرده ايم
.
.
.
در باغ شهادت را نبنديد ما بيچارگان هم دل داريم....
اما افسوس:
مسموم شد ساقي و پيمانه بشكسته از بخت بد درب شهادت گشته بسته
"ياد شهداي هفت تير گرامي"
محتاج هدايت..فداي ولايت..در آرزوي شهادت
التماس دعا.....يامهدي*
|
|
81044 |
نام:
مجنون الحسين
شهر:
غرب دجله
تاریخ:
6/28/2011 11:18:38 AM
کاربر مهمان
|
ادامه مطلب .....
مولاي من!
هنوز از پس لحظههای دور، نجواهای عاشقانهات را میشود شنید.
حک کردهاند بر تن تمام خشتها و ستونهای زندان، مرام صبوریات را.
اینک نوبت توست؛ گلی از بوستان فاطمه علیهاالسلام .
باز هم دستان پاییز کدورت یاس غربت دیدهای را چیده هردم!
بیکرانگیات را چهار گوشه زندان، تاب حضور ندارند. عطر سخنهایت، مینواخت جانهای مشتاق را.
عطر سخنهایت، فرو میپاشید شیرازه قدرت پوشالی خفاشان شبپرست را.
عطر سخنهایت، در هجوم هوایی مسموم، به رویش فرامیخواند جوانهها را.
نور حضورت چشمها را به بیداری دعوت میکرد.
توطئه چیده شد؛ خورشید را، از آسمانها گرفتند و در کنج زندان به زنجیر کشیدند، تا غل و زنجیرها، همدم اوقات آسمانیات شوند و میلههای زندان، پای نالههای شبانهات قد بکشند.
چه کند این حلقههای آهنی، با این همه روسیاهی و شرمندگی؟
اما تاریکنای زندان هم نتوانست روشنان حضور تو را خاموش کند.
عطر نیایشهای عاشقانهات، حصارها را درهم شکست. چه جانهای به خواب رفتهای که از حقیقت منتشرشده گلوی تو، جرئت جوانه زدن یافتند!
مگر میشود باب معرفت و حکمت را بست؛ وقتی که آن باب، باب الحوائج باشد؟!
دری گشودهای از چشماندازهای جاودانگی، رو به معصیت کارترین جانهای گرفتار شده.
در ازدحام گرگها و خفاشها جانپناه آهوان رمیدهای بودی که تشنه معرفت بودند. در محبس هارون بودی، در حصار گرفتار بودی؛ اما باران حضورت بر هوای کاظمین میبارید. اعجازهای همیشهات را میلههای زندان هم جرئت حاشا نداشت. عطر نیایشهای شبانهات، پیراهن تقوا پوشاند بر قامت دقایق گناهکار.
اینک، به سر سلامتی آمده است دنیا، اندوه «رضا» را.
بهشت، در فراسو آغوش گشوده است رهاییات را.
تابوت توست بر شانههای غریبی تاریخ. خداحافظ، چهارده سال صبوری مطلق!
خداحافظ، معصومیت محض در هجوم دقایق ظلم! باب الحوائج! چهارده سال رنج مداوم، تمام شد.
يا علي مددي
انا مجنونالحسين يا ثارالله
|
|
81043 |
نام:
ناشناس
شهر:
غریبستان
تاریخ:
6/28/2011 11:14:46 AM
کاربر مهمان
|
سلام
و خدایی که در این نزدیکی پشت تنهایی من پنهانی
سلام سید، سلام حرف دلیها، سلام مهربونایی که بی منت مهربونی میکنید و بوی صفاتون توی محله دل ما پیچیده ...........
و................. آه که چقدر این روزا دلم هوای بچگیم رو کرده، اون دویدنهای ناتموم ، خوردن بستنی یخی بعد شرط بردن مسابقه،
هوای محرمایی که با مامان میرفتیم دسته ببینیم و من عاشق آقا بزرگای اول دسته بودم که یه زنجیر رو پرشال سبز دور کمرشون میبستن و با یه زنجیر دیگه چه عاشقانه و باوقار واسه آقام حسین و عباس زنجیر میزدن ...............
دلم روزایی رو میخواد که وقتی توی کوچه بازی میکردم و دم غروب بابام رو از دور میدیدم که با چند تا پاکت میوه و یه هندونه بزرگ داره میاد ، میدوییدم پیشش و دستامو دور پاهاش حلقه میکردم که اوووووو ه ه ه این بابای منه
عجیبه اما بدجوری هوس کردم مثل بچگیام روزه بگیرم و واسه افطاری پفک و تمبرهندی و آبنبات کوجک و .... بخرم
بازم عجیبه اما دلم میخواد عین بچگیام که کمتر کسی حریفم میشد و به قولی قلدری بودم واسه خودم ...... مثل همون وقتایی که بابا رفته بود و من از بغض مامان به خدا شکایت میکردم ، دلم میخواد ........... دلم میخواد همونجوری با قلدری مهربونی ازخدا طلب کنم و اونم با بردن من به یه خواب ناز از یادم ببره که چقدر دنیا ............
بگذریم ..................................... دلتنگی شرایط آب هوایی دل ناشناسه این روزا و من ...................... چقدر دلم بابام رو میخواد ................................................................
|
|