اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
80512 |
نام:
خانم جلیل
شهر:
چهارمحال وبختیاری
تاریخ:
5/29/2011 4:33:25 PM
کاربر مهمان
|
خدایا !
یاد باد آغازین لحظه ی خلقت که من وضعف و کاستی ام و صدای گریه ی ناتوانی ام به خنده ی
توانایی ات نمی رسد.
و حالا من بودم و آکنده ای از غرورم بی نگاه از نگاهی که دستم را گرفته بود و آن دست تو بود.
خداوند!
می دانی که نادانم و بر توانایی ام توانایی نگاهت را می خواهم همیشه
وخداوند نزدیکتر از من به من .............
|
|
80511 |
نام:
محمد رمضانی
شهر:
چرمهین .اصفهان
تاریخ:
5/29/2011 3:40:02 PM
کاربر مهمان
|
ایکاش مهدی به جهان چهره هویدامیکرد.
گره ازمشکل پیچیده ماوامیکرد
کاش میامدوباامدنش ازره لطف
قبرمخفی شده فاطمه(س)پیدامیکرد
|
|
80510 |
نام:
خاک
شهر:
ایثار
تاریخ:
5/29/2011 3:27:46 PM
کاربر مهمان
|
اهل دلی های عزیز اگه خدا بخواد و امام رضا بطلبه سه شنبه عازم مشهدیم(اردوی دانشجویی)
ولی یه سری مشکلاتی هم هست
خیلی محتاج دعای شما دوستای با صفام
|
|
80509 |
نام:
ملیحه
شهر:
گرگان
تاریخ:
5/29/2011 1:29:39 PM
کاربر مهمان
|
ساحل را دیده ای که چگونه در آینه آب وارونه انعکاس یافته است ؟ سر آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه ی آخرت است .
شهید مرتضی آوینی
|
|
80508 |
نام:
معصومه
شهر:
خراسان جنوبي-بشرويه
تاریخ:
5/29/2011 1:17:24 PM
کاربر مهمان
|
خدايا از سر تقصيراتم بگذر و انچه خير و صلاح من است در مسير زندگيم قرار ده.من بنده اي ناسپاس و گنهكارمولي تو خدايي مهربان و رحيمي،تو را به عزت و جلالت قسم ميدهم كه نظر لطفت را از هيچ يك از ما برنداري و همه ي ما را حاجت روا كن..مگر ميشود صدايم را نشنوي!نه باور نميكنم..از تو ميخواهم حاجت و خواسته ي اين بنده ي خطاكارت را برآورده سازي اي بخشنده ي مهربان...من از تو يك زندگي اروم و ابرومند ميخام.يه جوري كه بتونم سرمو تو اجتماع بالا بگيرم.خداياكمكم كن...
|
|
80507 |
نام:
حمدالله رحیمی
شهر:
قم
تاریخ:
5/29/2011 11:10:19 AM
کاربر مهمان
|
پدرم مریضی قلبی دارد سهام عدالت او هنوز درست نشده می گویند باید شناسنامه همه پسرانش باید بیاد در حالی که هیچ یک از پسرانش با او زندگی نمی کنند همه آنها یادر شهرستانند یادر این جا مشغول کارهای خودشان می باشند جمع کردن آنها خیلی طول می کشد اصلان چه کار دارید با شناسنامه آنها به این می خواهید سهام بدهید
|
|
80506 |
نام:
کبوتر دل شکسته
شهر:
غربت
تاریخ:
5/29/2011 10:28:57 AM
کاربر مهمان
|
خداوندا اگر روزی بشر گرد به حال ما خبر گردی
پشیمان می شوی از بودن وماندن در این دنیا
خداوندا کفر نمی گویم چه می خواهی تو از جانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی !
تو رو خدا برام دعا کنید خیلی کلافه ام کمکم کنید
انگار ما بنده ی خدا نیستیم هرچی به خدا می گم کمکم کن محل نمی ذاره
میگه ازتو بدم میاد نمی خوام صداتو بشنوم
من چیکار کنم مسئله مرگ وزندگی درمیونه نمی دونم چیکارکنم
الان پنج ساله که مشکلم حل نشده باید چندساله دیگه صبر کنم دیگه تحمل ندارم به خدا دارم دیونه میشم ازدنیای بی رحم وپست دلگیرم
کمکم کنید دارم ناامید میشم.....
|
|
80505 |
نام:
گل رز
شهر:
اردبیل
تاریخ:
5/29/2011 10:11:18 AM
کاربر مهمان
|
از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟
در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک...ی؟
در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.
گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم
به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.
زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از 19 سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.
ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.
سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم
گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به 50 کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه
بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان 32
ساله مسلمان سیاه پوست
|
|
80504 |
نام:
علی ص
شهر:
تهران
تاریخ:
5/29/2011 9:52:10 AM
کاربر مهمان
|
با سلام
خانم انسیه از تنهایی و انتظار و امیدو...یاالله
بنده قبلا این تذکرات رو داده بودم که خواهرا و برادرا رعایت یک سری مسایل رو بکنند تا مشکلی پیش نیاد اما بعضی ها ناراحت شدند و به انگ زدند من هم دیگه چیزی ننوشتم هرچند هر روز میام و مطالب حرف دل رو میخونم
خاک پای همتونیم !
|
|
80503 |
نام:
عطیه
شهر:
تهران
تاریخ:
5/29/2011 9:02:19 AM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد وسلام ودرود بريك يك دوستان واهالي حرف دل .
اشكهاي يك مادر
كودك از مادرش پرسيد، « چرا گريه ميكني؟»
مادر پاسخ داد: « چون يك مادرم .»
كودك گفت: « نميفهمم».
مادرش او را در آغوش كشيد و گفت: « هرگز نخواهي فهميد…»
كودك از پدرش پرسيد كه چرا مادر بيهيچ دليلي گريه ميكند و تنها جوابي كه پدرش داشت اين بود كه همه مادرها همين طور هستند.
كودك تصميم گرفت اين موضوع را از خدا بپرسيد: « خدايا! چرا مادرها به اين راحتي گريه ميكنند؟»
خدا گفت: «پسرم! من بايد مادران را موجوداتي خاص خلق ميكردم. من شانههاي آنها را طوري خلق كردم كه توان تحمل بار سنگين اين زندگي را داشته باشند و در عين حال آرام و مهربان باشند. من به آنها نيرويي دادم كه توان به دنيا آوردن كودكانشان را داشته باشند. من به آنها نيرويي دادم كه توان ادامه دادن راه را حتي هنگامي كه نزديكانشان رهايشان كردهاند، داشتهباشند، توان مراقبت از خانواده در هنگام بيماري، بي هيچ شكايتي. من به آنها عشق بهفرزندانشان را دادم، حتي هنگامي كه اين فرزندان با آنها بسيار بد رفتار كردهاند.
و البته اشك را نيز به آنها دادم كه منحصر به آنهاست، براي زماني كه به آن نياز دارند.»
ملتمس دعاهای زیباوگیراتون هستم .علی علی
|
|