اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
79962 |
نام:
کمیل
شهر:
اصفهان
تاریخ:
4/25/2011 9:33:35 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه دوستان
سلام گمشده ازتهران
مطلب خیلی زیبای نوشتید درسته بعضی از کلمات بسیار ساده اند ولی وقتی که درقالب یک جمله در می آیند واقعا تاثیر گذارندتشکر
سلام
علی آقا
ببین که خدا چقدر دوست داره که اینو به شما یاد داد که بهترین دوست هم به خاطر چیزی بسیار ناچیز به شما خیانت می کند دیگه خدا چه جوری به ما انسان ها بفهماند که آهای بنده بهترین دوستی که در هیچ شرایطی به شما خیانت نمی کنه منم بعد شما درس بگیر که دل کسی رو نشکنی بعدبدون که خدا دوست داره که این درس بهت آموخت پس خوشحال باش چون دوستی داری که همیشه وهمه جا باشماست.
درهر کجا که شکوه زدنیا نوشته اند
پیدا بود که مردم دانا نوشته اند
آسودگی مجوی به گیتی که این سخن
بر طاق هفت گنبد مینا نوشته اند
سلام
سال پاک(سیاه) از شهر زیبای(غم)
اول اینکه مشکلات براهمه هست فقط بعضی اوقات مشکلات شبیه هم هستند بعضی اوقات فرق می کنند پس همه مشکل دارند دوم اینکه سن سال من مهم نیست بله منم مشکلات خودمو دارم اما مشکلات من چیزی نیست که حل نشدنی باشه همه مشکلات را خودمون آفریدیم وبا عنایت خداوند متعال حل می شوندسوم تودنیا یه آدم خوب وجود داره یه آدم بد شما همون آدم خوبه هستیدودلیل خوب بودن شما اینه که 1 خواستید خوب باشید 2 خیلی از سختی ها رو تحمل کردید وبا تحمل کردن این سختی ها به خدا رسیدید زیبای کار خوب این که یه سختی داشته باشه پولی که انسان به راحتی در می آورد وصدقه می دهد درسته کار خوبیه ولی لذت پولی که به سختی ومشقت در آمده وبه صدقه داده شده رانداره چهارم اینکه خدا یه تحمل خیلی بزرگی را به شما هدیه داده شاید دلیلش این باشه که بگه آهای بنده ای من کمی به فکرمن باش ببین که من به توتحمل دادم چون تواشرف مخلوقات منی به من نزدیکتر شویابه قول یه بنده خدای خداهم تنهاست خسته شده ازاین همه مشکلات انسان ها دونبال هم درد می گرده به تعبیر آن بنده خدا منو شما رو انتخاب کرده برا هم دردی پنجم اینکه انسان کم میاره شاید دلیل اش این باشه که ماانسان ها هنوز که هنوزه به خدا درست اعتماد نداریم که کم می آوریم سختی کشیدن خودش یه نعمت بزرگ که تو اون دنیا بهتر از این دنیا جبران می شه 6و7به نظر من اسم شما باید بهشه پاک چون اگه پاک نبودید این جوری باخدا درددل نمی کردیدبازم اسم پاک برازندهئ شماست چون خداوند یکی ازبهترین نعمت هاشو به شما هدیه داده واسم شهرشما هم باید بشه زیبای چون زیبای درکنار پاکی به وجود می آید وشما اشرف مخلوقات هستید وبا توکل وتدبر به این مشکلات ناچیز خود پایان می دهیدانشاالله که موفق باشید التماس دعا
|
|
79961 |
نام:
مریم
شهر:
ناروی
تاریخ:
4/25/2011 8:49:46 PM
کاربر مهمان
|
ایا شوهرم قبول میشود یا نه
|
|
79960 |
نام:
شهاب
شهر:
اميد به رحمت خدا
تاریخ:
4/25/2011 7:57:04 PM
کاربر مهمان
|
.:: يَارَبَّ الجَليلِ وَ الجَميلِ ::.
من هنوز محو زمزمه هاي جامانده ات در ميدان مين فکّه ام ، ...
انگار يادم رفته بود که چشمانم و دلم دوباره بهانه ات را گرفته اند ، ...
و باران نقطه چینی ست تا خدا ، ...
حلال کنيد ، خدايارتون.
|
|
79959 |
نام:
ابوالفضل مرادی
شهر:
اصفهان
تاریخ:
4/25/2011 7:34:18 PM
کاربر مهمان
|
ای صاحب زمان خسته ام از این دنیای پر از ظلم ای کاش می شد تا زنده ام ببینمت که ظلم نابود می کنی
|
|
79958 |
نام:
سما
شهر:
تنهایی
تاریخ:
4/25/2011 6:20:40 PM
کاربر مهمان
|
سلام حاج آقا مرتضی
وسلام به همه ی اهل دلی ها
حاج آقا تو رو خدا شما کمکم کنید،شما واسطه بشید بین من و خدا،این روزا خیلی بهم ریخته ام،هرچی نماز و دعا میخونم نمیدونم چراآروم نمیشم،دیگه نمیتونم مثل سابق به روی خودم نیارم و همه چیز رو بریزم تو خودم،گاهی اوقات یهو دلم میگیره و بغض گلومو فشار میده،وقتی اتفاقاتی که واسم افتاده یا بهتره بگم امتحاناتی که خدا ازم گرفته تو ذهنم میاد حالم بدتر میشه،خیلی بد اخلاق و بی حوصله شدم و همینطور زودرنج،من نمیخوام اینجوری باشم میخوام همون آدم آروم و مهربون سابق باشم،خیلی خسته ام ،هیچ کی نمیدونه تو دلم چی میگذره غیر خدا که سنگ صبورمه و نمیدونم اگه اجازه حرف زدن ودرد و دل کردن با خودش رو بهم نمیداد چه بلایی سرم میومد،دلم خیلی گرفته از دستش،۷-۸سال دعا کردم و نتیجه ای عایدم نشده،
میدونم حکمتی تو این کاراست،میدونم خدا بهتر میدونه چی به صلاح بنده هاشه،اما تا کی !؟
چند وقت پیش بد جوری ضایع شدم این که دیگه حکمت نیست ! هست؟!
خسته شدم حاج آقا خسته!
خسته تر از اونی که فکرشو کنید.
هیچ کس نمیدونه تو دل من چه آشوبی بپاست!
خواهش میکنم از شما،از خدا،فقط یه نظر بهم بندازید،یه نظر!
ناامیدی داره بر من غالب میشه ولی تموم سعیم اینه که اینطور نشه.
امیدم به خدا بعدشم به شماست ایام فاطمیه هم نزدیکه کمکم کنید.
التماس دعا دارم از همه ی دوستان
|
|
79957 |
نام:
مسافر اجباری دنیا
شهر:
خوزستان
تاریخ:
4/25/2011 6:01:10 PM
کاربر مهمان
|
خدایا خیلی خسته ام ، خدایا دلم گرفته
میدونی از چی و از کی ؟
از پدرم ، از مادرم که چند ساله فوت کرده، از خواهر و برادرام ، از شوهرم و از بچه هام .
خدایا همه شون به نوعی آزارم دادن و میدن
پدرم با...مادرم با... خواهرم با ...برادرام با...شوهرم با...ولی بیشتر از همه بی مهری بچه هام دلمو حسابی میسوزونه
خدایا کمکم کن صبرمو زیاد و زیادتر کن تا هر لحظه آرزوی مرگ نکنم
باور کن خیلی خسته ام اما بخاطر تو بغضمو پنهون میکنم
خدایا کی زمان آرامشم میرسه؟
|
|
79956 |
نام:
رضوان
شهر:
لنگرود
تاریخ:
4/25/2011 4:01:05 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدا قوت خوبین انشاالله....نازی چرا سیری؟ خدای به این بزرگی....
|
|
79955 |
نام:
شهره
شهر:
تنهایی
تاریخ:
4/25/2011 3:51:42 PM
کاربر مهمان
|
سلام به عاشقان اهل دل.ملیحه جون مرسی از نظرت.
گفته های دلنشین چارلي چاپلين:
با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريدولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه. آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد ازشما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وي آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است آموخته ام ... که زندگي مثل يک دستمال لوله اي است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند آموخته ام ... که پول شخصيت نمي خرد آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند آموخته ام ... که خداوند همه چيز را دريک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را دريک روز به دست بياورم آموخته ام ... که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد آموخته ام ... که اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان آموخته ام ... که وقتي با کسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد آموخته ام ... که آرزويم اين است که قبل از مرگ مادرم يکبار به او بيشتر بگويم دوستش دارم
امید وارم خوشتون اومده باشه.یافتاح. التماس دعا بچه های اهل دل.
|
|
79954 |
نام:
سهام
شهر:
شهر خودمون
تاریخ:
4/25/2011 2:36:49 PM
کاربر مهمان
|
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشتهو باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود.هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریحاو گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز بهسفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا،سر جایش خشکش زد… تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ،
رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که منهرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکرچنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم…
مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود…!
علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوشآن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و بااین فکر شروع به خشک شدن کردم.
از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، اوچنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانمگل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر بهذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.
مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشکشدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خودرا حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم،با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و اینباغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورشدهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماًمی خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتمتا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم…
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم
|
|
79953 |
نام:
ملیحه
شهر:
گرگان
تاریخ:
4/25/2011 2:01:15 PM
کاربر مهمان
|
سلام اهل دلی ها
سال سیاه عزیز، همه ی آدما به یه نحوی تو زندگی غم میبینن ولی یادت نره که:
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند
علی آقای دل شکسته، به عدالت خدا شک نکن.
پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی. مهاتما گاندی
|
|