اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
79732 |
نام:
مصطفی
شهر:
تهران
تاریخ:
4/10/2011 11:36:37 PM
کاربر مهمان
|
توی یه کلیپی شنیدم که شما (در زمان این که شهید شده بوده اید)با فردی که دوست داشت باهاتون حرف بزنه واقا صحبت کردید توی این دنیا
من میدونم شهید زنده است پس چرا جوابم رو نمیدید ؟
خسته شدم از این که امام زمانم رو نمیبینم میدونم که لیاقت این رو ندارم که آقا رو ببینم ولی این حرف جالبه هنر اینه که از آهن بی ارزش طلا بسازی
منم مثل این آهن بی ارزشم ولی ............
برام دعا کن
میدونم که میدونی توی این دانشگاها چه خبره !
میدونی که این دخترا دارن چی کار میکنن !
ایشالله با اومدنش همه این بدبختی ها تموم میشه
یا علی
|
|
79731 |
نام:
سوگند
شهر:
تهران
تاریخ:
4/10/2011 9:50:18 PM
کاربر مهمان
|
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت، گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج
|
|
79730 |
نام:
اشک
شهر:
رفسنجان
تاریخ:
4/10/2011 8:18:35 PM
کاربر مهمان
|
سلام سلام سلام.
برام دعا کنید.
خدایا آن کس که صادقانه یادم کرد در همه جا عاشقانه یادش کن.
صلوات
|
|
79729 |
نام:
امیر
شهر:
زیر آسمون خدا
تاریخ:
4/10/2011 2:40:54 PM
کاربر مهمان
|
5 ساله دارم میام پیشت و برمیگردم.هنوز نشناختمت.
خیلی باهات حرف زدم و درد و دل کردم،یه ندایی بده که منو دیدی.
ازت خیلی چیزها خواستم که برام ردیفشون کنی،دست تو بازه و به وقتش جور می کنی.
اما حاجی، صبر من کمه
زودتر به دادم برس رفیق
|
|
79728 |
نام:
نورالله مرادی
شهر:
مهران
تاریخ:
4/10/2011 2:34:47 PM
کاربر مهمان
|
جزخدارابندگی حیف است حیف بی غم اوزندگی حیف است حیف ه
|
|
79727 |
نام:
ZAHRA
شهر:
LILLE SAND NORGE
تاریخ:
4/10/2011 2:22:12 PM
کاربر مهمان
|
SALAMMMMMMMMMMMMMMMM AZIZAN KHOB HASTID
|
|
79726 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
4/10/2011 1:09:28 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقا شهاب
جواب :ج امام صادق علیه السلام-ترجمه امالی شیخ صدوق
اجرکم عنداله
|
|
79725 |
نام:
یاس
شهر:
کرمان
تاریخ:
4/10/2011 11:56:58 AM
کاربر مهمان
|
بدترین توشه برای قیامت . ستم بر بندگان است
|
|
79724 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
4/10/2011 9:25:46 AM
کاربر مهمان
|
.:: یَااَلله ::.
گفت: فقيرم.
گفتند: نيستي.
گفت: فقيرم! باور كنيد.
گفتند: نه! نيستي.
گفت: شما از حال و روز من خبر نداريد.
و حال و روزش را تعريف كرد. گفت كه چقدر دستهايش خالي است و چه سختيهايي شب و روز ميكشد؛ ولي امام هنوز فقط نگاهش ميكردند.
گفت: به خدا قسم كه چيزي ندارم.
گفتند: صد دينار اگر به تو بدهم، حاضري بروي و همه جا بگويي كه از ما متنفّري؟ از ما فرزندان محمّد صلياللهعليهوآله.
گفت: نه! به خدا قسم نه.
- هزار دينار؟
- نه! به خدا قسم نه.
- دهها هزار؟
- نه! باز دوستتان خواهم داشت.
- گفتند: چطوري ميگويي فقيري، وقتي چيزي داري كه به اين قيمت گزاف هم نميفروشي؟
.* چطور ميگويي فقيري، وقتي كالاي عشق به ما، در دارايي تو هست؟ *.
*سوال مسابقه ی حرف دل(یاد مسابقات و ختم های سال های نه چندان دور حرف دل به خیر!):
روی صحبت مرد به ظاهر فقیر با کدام شخصیّت بزرگوار است و منبع روایت کدام است؟
الف.رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)_نهج الفصاحة ب.امام علی(علیه السّلام)_نهج البلاغة ج.امام صادق(علیه السّلام)_امالی شیخ صدوق د.امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه)_بحار الانوار
*پاسخ دهید و جایزه ی معنوی بگیرید.
|
|
79723 |
نام:
صادق
شهر:
بیرجند
تاریخ:
4/10/2011 9:00:40 AM
کاربر مهمان
|
با چیزهای خیلی ساده گاهی خدا تلنگرهای بزرگی به آدم میزنه به خودت میآیی و میبینی چه قدر بی خدا زندگی کردهای ...
اما من با تلنگرهاي خيلي بزرگ هنوز يه ذره فكر نكردم
سالهاست که در سکوت شب ها به جبهه ها
می نگرم و به جدايی بين خود و خاکريزها می انديشم
به مناطق جنگي فكر مي كنم كه زندگي دوباره اي به من داد همان جايی که روزي بهترين ماوا وگذرگاه مردانی مردی بود که هنوز خاک پايشان طوطيای چشم مان و رد گام هايشان يادآور حضور سبزشان درميدان خون و شهادت است.
اما سيد
شايد گفتنش بيهوده باشد ميداني ،ميداني كه اينجا از کربلا غريب ترست،
چون حتي زينب نمانده که رسوا کند، عباسي نمانده که به ياري بطلبد و تاريخ نويسي نداشته تا غربت خونبارتان را بر صفحات تاريخ حک کند.
از اين مناطق تا کربلا راهي نيست بوي حسين و يارانش به مشام مي رسد
اما ...
اما دزدان نيمه شب راه را برآن بسته اند.
سيد ...
مردان خاکي از اين ديار رفتند
و چه زود هم رفتند
اما کوله پشتي آنها بر زمين مانده و خاکي .
نمی دانم چرا سنگيني آن را بر دوش خود احساس نمي کنم ؟
اصلا کوله پشتي را نمي بينم چه رسد به ...
راستي سيد مرتضي اينجوري بگوييم
خودت دوري یاران و رفقايت را تحمل نکردي .
خودت رفتي و امانت سنگين بر دوش من گذاشتي .
فقط این سخن را ميگويم
تا جوابي باشد به همه سخن هاي نابجا و بي اساس دشمنان اسلام و مسلمين :
کربلا رفتن خون می خواهد !
پس اي شهيد مددي...
تا زندگی از سر بگیرم.
|
|