شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
79242
نام: نوشین
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/24/2011 10:54:30 AM
کاربر مهمان
  با سلام. امروز خیلی دلو گرفته. از ادمهایی؟ که فکر می کنند صاحب همه چیز هستند و می تونند احساسات و عمردیگران را به مسخره بگیرند. شاید از خدا و قیامت نمی رسند و ادعای انسانیت هم می کنند...و اینکه هرچه با خدا حرف می زنم انگار جوابی نمی آید. برام دعا کنید.
79241
نام: mahdi
شهر: mashhad
تاریخ: 2/24/2011 1:08:35 AM
کاربر مهمان
  خداهمیشه باماست پس چرا مابا خدا نباشیم
79240
نام: لیلا
شهر: تهران
تاریخ: 2/24/2011 12:11:24 AM
کاربر مهمان
  خیلی منفی نگرم چیکار کنم؟
79239
نام: saham
شهر: shahreshoma
تاریخ: 2/23/2011 11:15:36 PM
کاربر مهمان
  ای بابا!!!!!!!!!!!!!!!!!!چتون شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا دیگه مطلبی درج نمی کنین؟اعتصاب کردین؟ حقوقتونو نریختن؟
شایدم گمنام عزیز جناب مدیر حرف دل کسالت دارن؟
79238
نام: فروزان
شهر: ساری
تاریخ: 2/23/2011 11:14:51 PM
کاربر مهمان
  هرکسی بهترین دوست خودشه که با یاد خدای بزرگ خودشو آسمونی کنه و اونوقت دوروبری هاش هم اونو دوست خواهند داشت...
79237
نام: شقایق رسولی
شهر: شهرکرد
تاریخ: 2/23/2011 4:48:28 PM
کاربر مهمان
  دلم خون است نمی دانم چه کنم برایم خیلی دعاکنید صبرم تمام شده .
79236
نام: کاظم
شهر: استان گیلان شهرستان تالش
تاریخ: 2/23/2011 4:06:51 PM
کاربر مهمان
  من میخواهم در نیرویه انتظامی شرکت ولی قبول نمی شوم چه کار باید کنم
79235
نام: به رنگ خدا
شهر: شیراز
تاریخ: 2/23/2011 12:11:44 PM
کاربر مهمان
  خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن .
79234
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 2/23/2011 10:58:25 AM
کاربر مهمان
  باسلام وعرض ادب خدمت تمامي دوستان واهالي حرف دل .ملتمس هميشگي دعاهاي قشنگتون هستم .خيلي دوستتون دارم .
مطلبی درمورد عشق وزمان
در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند .
اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت
تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست.
“ثروت، مرا هم با خود می بری؟”
ثروت جواب داد:
“نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم.”
عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.
“غرور لطفاً به من کمک کن.”
“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.
“غم لطفاً مرا با خود ببر.”
“آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.
ناگهان صدایی شنید:
” بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”
صدای یک بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند
ناجی به راه خود رفت.
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:
” چه کسی به من کمک کرد؟”
دانش جواب داد: “او زمان بود.”
“زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟”
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که:
“چون تنها زمان است كه بزرگی عشق را درک می کند.”

79233
نام: saham
شهر: shahreshoma
تاریخ: 2/23/2011 9:57:59 AM
کاربر مهمان
  سلام مدتیه هر کار می کنم موفق به ورود به اینجا نمیشم.اما همچنان بازم میام.
یه چیزی بگم عاشق ولایت؟منم امسال خیلی دوست داشتم برم جنوب مثل سالای گذشته.اما بابام گفتش تو که اونجا رو دیدی دوباره رفتنت چیه؟؟حتی از اداره ای که مشغول به کارم هم خواستن برم منطقه.ولی حرف والدین گوش دادن خیری به دنبال داره که ماها نمی دونیم.اصلا شاید شهدا اینجور راضیترن.
به خدا قسم این روزای آخرسالو به عشق رسیدن زمان ثبت نام مناطق پشت سر گذاشتم،اما با اجازه ندادن پدرم دنیا به آخر نرسید.اطمینان دارم کار خدا بی حکمت نیست.
منم هم دردتم عاشق ولایت.درکت می کنم.برا منم دعا کن.شاید فرجی شد.غصه نخوری هااااااااااا!!!!!!!!!!!!
التماس دعا.
حق نگهدارت
<<ابتدا <قبلی 7930 7929 7928 7927 7926 7925 7924 7923 7922 7921 7920 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved