شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
78662
نام: قمر
شهر: تهران
تاریخ: 1/20/2011 9:56:05 PM
کاربر مهمان
  عدد هفت در قرآن اطلاق بر بسياري از امور و شئون تشريحي و تكويني شده (طواف خانه خداهفت است،سعي بين صفا و مروه هفت شرط دارد،رمي جمره هفت رمي است،جهنم هفت در دارد،ودركات آن هفت دركه است.امتحان يوسف هفت سال يود كهدر زندان گذشت.سلطنت مصر هفت سال نمود،قحطي وفراواني هر يك هفت سال بود،قرآن بر هفت حرف نازل شد،سجود بر هفت عضو است،اسامي زمين در قرآن به هفت نام ذكر شده (فراش-قرار-رتق-بساط-مهاد-صدع-كفات)الم نجعل الارض كفاتاْهمچنين اسامي آسمانها در قرآن به 7نام ذكر شده(بنا-سقف-طرائق-طباق-شداد-رتق وفتق(كانتا رتقا ففتقنا ها)الدخان ثم استوي الي اسمائ وهي دخان.خداوند اول جوهر سبز رنگي آفريد و از آن هفت طبقه آسمانهاوزمين را خلق كرد.در حساس ترين نقطه زمين خانه كعبه راقرار داد .مكه را ام القري ناميد.والسلام 89/10/30
78661
نام: وحید شهابی نژاد
شهر: ارزوییه معدن ابدشت
تاریخ: 1/20/2011 9:27:22 PM
کاربر مهمان
  سلام برای رفیق ماکه یک هفته بر اثر تصادف به کما رفته اقای حسین ابراهیمی دعا کنید
78660
نام: منتظره ظهور
شهر: انتظار
تاریخ: 1/20/2011 8:06:05 PM
کاربر مهمان
  فقط یک چیز بیاین توی هر ربنا توی هر لحظه هر ثانه توی دلت بلند بگو الهم عجل لولیک الفرج ای صاحب زمان بیاکه وقت امدنت رسیده
78659
نام: محمد
شهر: تبریز
تاریخ: 1/20/2011 6:47:36 PM
کاربر مهمان
  اخر دنیا بی عمل هگر میشد وای بر من که خداییم را کامل نشناختم خوب خدایا کمکم کن که بی تو من هیچم در این دنیادلم پر از حرفه که نمی تونم خدایا این دل بی تو هیچه کمکم کن خدایه من
78658
نام: فاطمه سرایلو
شهر: مینودشت
تاریخ: 1/20/2011 6:20:50 PM
کاربر مهمان
  سلام
خیلی خیلی سایت خوبی دارید
یعنی یه جوری خلع مذهبی اینترنت رو پر کردید
من از شهید آوینی چیز زیادی نمی دونم ولی حالا خیلی ممنونشم
خوشحال می شم که وب های من هم عضوی در این سایت داشته باشن
www.mydgoodgod.blogfa.com
www.YAMOLAYEGHARIb.blogfa.com
و باز هم هزاران بار می گم که خیلی از این سایت استفاده کردم و واقعا ممنون و متشکرتونم
یا علی.................
78657
نام: mona
شهر: dubai
تاریخ: 1/20/2011 5:32:18 PM
کاربر مهمان
  salam be hamegi
omidvaram hamegi khosh bashin
:( bacheha fk mikonin eshghe vaghei in doro zamune peida mishe?
78656
نام: مسیحا
شهر: مسیح
تاریخ: 1/20/2011 5:15:46 PM
کاربر مهمان
  نهج البلاغه

با مردم طوری رفتار کنید که اگر مردید بر شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق سوی شما آیند.
78655
نام: انگیزه
شهر: شهرکرد
تاریخ: 1/20/2011 3:16:09 PM
کاربر مهمان
  سلام.امروز مشغول خواندن حرف دل ها بودم. که حرف دل ثنا از تهران توجه من را به خود جلب کرد.امیدوارم که نوشته من را بخواند.
من میخواهم بگویم که نباید نا امید بود. من دقیقا حس شما را درک میکنم ، چرا که خودم هم این راه را گذراندم.من نمیدانم شما در چه رشته و مقطعی درس میخوانید، اما بدان هیچگاه برای شروع دیر نیست.فقط کافیست برای خودت هدفی مکتوب داشته باشی. باز هم تاکید میکنم که هدفت باید مکتوب باشد.
البته قبل از هر چیز باید از خداوند مهربان کمک بگیری و از خدا بخواهی که به شما همت و تلاش بدهد.
من نیز در دوره ی کارشناسی در دانشگاه، اصلا انگیزه ای برای درس خواندن نداشتم. رشته من ریاضی کاربردی بود. من تا حدی نا امید بودم که در ترم دوم تصمیم گرفتم بار دیگر کنکور هنر بدهم و از دانشگاهم بیرون بیایم.خیلی تلاش کردم و علاوه بر دروس دانشگاه،برای کنکور هم درس میخواندم. مدام خودم را به عنوان یک دانشجو که در رشته هنر تحصیل میکرد تصور میکردم و روز به روز از رشته خودم متنفر میشدم. سرت را درد نیاورم.بالاخره بعد از انتخاب رشته و اعلام نتایج در شهریورماه، آواری از غم بر سرم خراب شد و احساس میکردم به آخر خط رسیدم.من قبول نشدم...!!!
اصلا فکرش را هم نمیکردم.حالم خیلی خیلی خراب بود.اما مجبور بودم دوباره اول مهر به دانشگاه بروم.از نو تصمیم گرفتم که در رشته ریاضی تلاش کنم.با یکی از دوستانم مدام در مسجد دانشگاه درس میخواندم و مسائل را خیلی خوب درک میکردم و حلاجی میکردم.اما به دلیل سخت بودن درسها، نمراتم چنگی به دل نمیزد.اما با اینحال راضی بودم.چرا که استادانمان واقعا سخت گیر بودند.ترم ۴ فرا رسید و دوباره تلاش میکردم که ناگهان در اواسط عید نامه ای دریافت کردم،مبنی بر اینکه من و ۴نفر به عنوان دانشجوی نا موفق در ترم پاییز بوده ایم. جاب اینجاست که وقتی به اداره آموزش میرفتم با خودم فکر میکردم که حتما قرار است به عنوان دانشجوی تلاشگر معرفی شوم. خلاصه با دیدن متن آن نامه اصلا حال خودم را نمیفهمیدم و به گلستان شهدا رفتم و زار زار گریه کردم.آخه از این میسوختم که نه مشکل اخلاقی داشتم و نه حجابم مشکلی داشت که ارزیابی ضعیف از من داشته باشم. و بدتر آنکه از دانشجوی مشروط تقدیر شد.البته بگذریم که این سیستم ارزیابی مشکل داشت ، اما در آن شرایط واقعا روحیه من را خراب کرد.
دوباره نسبت به درس بی انگیزه شدم، چرا که نمیتوانستم نتایج تلاشم را اینگونه ببینم.و همان ترم یکی از دروس اصلی را افتادم.باز هم اول مهر فرا رسید و من دیگر تصمیم گرفتم که با مدرک کاردانی بیرون آمده و برای کنکور هنر درس بخوانم که با مخالفت اطرافیان روبرو شدم و گفتند که تا الان که جلو آمدی ،ادامه بده.ولی آنها که از دل من خبر نداشتند. بلاخره تا ترم ۶ خودم را با بی انگیزه ای تمام بالا کشاندم.ولی در تابستان با کتاب هدف از برایان تریسی مواجه شدم. از اول مهر شروع به خواندن آن کردم.هر آنچه در زندگی اتفاق افتاده بود را روی کاغذ می آوردم و به دنبال راه حل بودم و مهمتر آنکه لطف خدا شامل حالم شد و در ترم ۷ استادی بر سر راهم قرار گرفت که وقتی تلاش من را در درس خواندن میدید بدون اینکه از سرگذشت من اگاه باشد من را برای ادامه تحصیل در رشته ریاضی که تا آن روز فکر کردن به آن برایم وحشتناک بود،تشویق میکرد.دیگر همه چیز عوض شد و من دیگر دختر ۲ یا ۳ سال قبل نبودم و رنگ زندگی عوض شده بود. هم از نظر اخلاقی عوض شده بودم و هم ایمانم قویتر شده بود و به جایی رسیده بودم که اشکالت درسی دوستانم را رفع میکردم و بالاترین نمرات ک
78654
نام: ثنا
شهر: تهران
تاریخ: 1/20/2011 2:40:51 PM
کاربر مهمان
  سلام به همگي
مريم من واقعا متاسفم ولي به نظرم الان بيشتر از هرچيزي بايد به خودت و دخترت فكر كني بايد ارزش قائل شي بايد سرزنده و شاد باشي تا دخترتم به اميد تو زندگي كنه اميد داشته باشه ميدونم سخته ولي يقين داشته باش خيلي ها مشكلات بزرگتر از تو رو دارند پس اميدوار باش
( يه روز قرار ميشه همه مردم دنيا بزرگترين غمشون رو بردارن و ببرن پيش بزرگترين قاضي دنيا تا قضاوت كنه غم كي از همه بيشتره وقتي كه همه جمع ميشن هركسي با ديدن مشكل و غم بغل دستي ش يواشكي غم خودش تو جيبش ميذاره و برميگرده و در نهايت كسي نمونه كه قاضي بخواد قضاوت كنه )
ما آدما براي حل مشكلاتمون بايد ايمان و توكلمون به خدا را از ياد نبريم توجه كرديد چقدر راز و نياز با خدا به آدم آرامش ميده ؟
پس خدا رو شكر كه خدا رو داريم
يا حق
78653
نام: عبدا...
شهر: رفسنجان
تاریخ: 1/20/2011 12:45:47 PM
کاربر مهمان
  قبل از رفتن آمد پیشم وسرگذشت حضرت زینب سلام الله علیها را برایم تعریف کرد ، از مشکلات و مصائب آن حضرت برایم گفت.
رنگ چهره اش عوض شده بود می گفت اگه من شهید شدم صبور باش.
یک شب قبل از عملیات خوابش را دیدم.
بوسیدمش ، خداحافظی کرد.
دوباره برگشت به طرفم و گفت: نمی خواهی من رو ببوسی؟ دوباره بوسیدمش.
دفعه ی سوم که این را گفت از خواب بیدار شدم.
چند روز بعد خبر شهادتش را برایم آوردند.
برگرفته از کتاب پایین دژ
راوی:مادر شهید
<<ابتدا <قبلی 7872 7871 7870 7869 7868 7867 7866 7865 7864 7863 7862 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved