اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
78482 |
نام:
بی نام
شهر:
خارج از ایران
تاریخ:
1/11/2011 7:06:12 PM
کاربر مهمان
|
یکسال بیشتره که به این سایت سر نزده بودم به خاطر درسهام سرم خیلی شلوغ بود
پارسال یادمه چند نفر زحمت میکشیدند و ختم های دست جمعی برقرار میکردند اگه درست بگم یکی از اونها خانم امید امید امید بود (حافظه رو کیف میکنی ههههه)
هرچی صفحه ها رو مرور کردم از این ختم ها و نام این عزیران چیزی ندیدم
اینکه دوباره سرزدم این بود که میخواستم ختم قران شروع کنم راستش تنبلم میومد با خودم فکر کردم بذار برم این سایت اگه ختم قران دارند شرکت کنم تا استارتشو بزنم و خودمو از این تنبلی رها کنم که دیدم نه خیر خبری نیست
انشا د الله هرجا که هستند سر بلند و سلامت باشند
منم میرم خودم بخونم
|
|
78481 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
1/11/2011 6:59:36 PM
کاربر مهمان
|
.:: یَارَبَّ الجَلیلِ ::.
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّـل فَرَجَـهُم وَفَرَجَـنَابِهِم.
*دوستــــی اهل بیــــت(علیهم السّلام) با محاسبــــه ی نفس:
امام كاظــــم عليه السّلام فرمودند :
لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ فى كُلِّ يَومٍ فَاِن عَمِلَ خَيرا استَزادَ اللّه مِنهُ وَ حَمِدَ اللّه عَلَيهِ وَ اِن عَمِلَ شَيئا شَرّا استَغفَرَ اللّه وَ تابَ اِلَيهِ؛
از ما نيست كسى كه هر روز اعمال خود را محاسبه نكند تا اگر نيكى كرده از خدا بخواهد بيشتر نيكى كند و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر بدى كرده از خدا آمرزش بخواهد و توبه نمايد.(الاختصاص، ص 26)
.* عیـــد میـــلاد باب الحـــوائج ، حضرت امام موســـی کاظـــم(علیه آلاف و التّحیّة و الثّناء) مبــــارک باد. *.
*سلام به آقا سیّد مرتضی.
*سلام به حرف دل.
*سلام به فضای پاک حرف دل.
*سلام به بچه های پاک حرف دل.
*گاهی که آدم فارغ از همه ی رنگ ها و آلودگی ها و همه چیز و همه جا و همه کس ، دلش خوشه به این که یه جایی هست مثل حرف دل که آدم می تونه پاکی و بی غلّ وغش بودن رو توش با تمام وجود لمس کنه ، چقدر خوبه که لااقلّ تو این فضای پاک و نظر شده ، آلودگی نبینه ...
متاسّفانه ، مدّتیه عدّه ای (خواسته یا ناخواسته) سعی دارند انعکاسی هر چند ضعیف از فضای آلوده ی جامعه رو در حرف دل هم بیارند و با خطاب نمودن همدیگه با کلماتی مثل _عزیزم و دوستم و ..._ ارتباطات ناپاک و سم آلود و شیطانی بیرون رو در این فضای پاک و مقدّس و الهی هم پراکنده کنند امّا بسیار به جا و شایسته است کسانی که احساس مسئولیّت می کنند در قبال شهدا و آرمان هاشون هیچ گاه ساکت نباشند و به نحوی شایسته در مقابل این چنین روابط ناسالم به ظاهر مذهبی در هر قالب (دوست ، برادر دینی ، خواهر دینی و این گونه عبارات جعلی و بی پایه و اساس) مقابله ی لازم رو انجام بدهند.
در پناه حقّ همواره سربلند و پایدار باشیم و عاقبت کارهمه مون ختم به خیر بشه.
ان شاء الله.
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّـل فَرَجَـهُم وَفَرَجَـنَابِهِم.
|
|
78480 |
نام:
ندبه
شهر:
تهران
تاریخ:
1/11/2011 6:22:21 PM
کاربر مهمان
|
بسم رب الشهداء
سلام گرم خدمت دوستانی که این مطالبو پیش از نمایش رصد میکنن
اولا مارو هم از خودتون بدونین!
ثانیااز پیشنهادتون متشکرم فقط محض اطلاعتون باید عرض کنم که سوء تفاهم نشه اصلا خبری از نقل این طورمطالب توهیچ سالن کنفرانس آنلاینی نبوده و نیس
نمیدونم چقدر تو فضای یاهو هستین فقط باید بگم اونجایه سری سرتیتر خبری ازخبرگزاریهای مختلف دنیا مخابره میشه مردم هم زیرش نظر (کامنت) میذارن .چیزی که توخبرگزاریهای خودمون هم رایجه پس کنفرانسی درکارنیس
به هرحال خوشحالیم ازاینکه درقبال مطالب نوشته شده تااین حد دقت نظر دارین. همین چیزااین سایتو این قدرسالم نگه داشته .
پیام ماروهم که نذاشتین!
عیب نداره.بازم حرف دل هست...
فی امان الله تبارک وتعالی
|
|
78479 |
نام:
مهسا
شهر:
تهران
تاریخ:
1/11/2011 5:53:56 PM
کاربر مهمان
|
کسی که برام حتی از مادرو پدرو خانوادم عزیزتر بود تزم سو استفاده کردو مثل یه تیکه آشغال پرتم کرد یه طرف
|
|
78478 |
نام:
دخترت
شهر:
ت[ؤآ«
تاریخ:
1/11/2011 3:15:21 PM
کاربر مهمان
|
سلام سید
خوبی بابا؟می بینی چقد بد شدم.دیگه حتی نمی تونم تو سالنامه ام برات بنویسم چون الان یکی هست که اونو می خونه!!!
سید دلم گرفته
دعا کن کم نیارم
من هنوز وارد زندگی نشدم و انقد خرد میشم
یسد دلم گلزار شهدا می خواد اونم تنهایی
تنهایی
تنهایی
تو رو خدا برا دل کوچیکم دعا کن
|
|
78477 |
نام:
عطیه
شهر:
تهران
تاریخ:
1/11/2011 1:25:50 PM
کاربر مهمان
|
باسلام مجدد ازهمه بچه های حرف دل التماس دعای مخصوص دارم میتونم خواهش کنم که برای گشایش کارهام برام یک صلوات باعجل فرجهم برای روح پرفتوح آقاابوالفضل العباس هدیه کنید؟
ممنونم
|
|
78476 |
نام:
بی نام
شهر:
خارج از ایران
تاریخ:
1/11/2011 12:54:42 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همگی شما عزیزان
وقتی مطالب شما رو میخوندم به چند مطلب رسیدم که خواستم بنویسم :
*
توکل به خدا از شهر امید : سلام / نوشته بودی میگن مسلمان از یک سوراخ گزیده نمیشه ____متذکر میشم که فرقی نمیکنه مسلمان باشه یا نباشه ضمن اینکه در مثل آمده آدم عاقل ___چون منظور از این مثل اینه که سعی کنید اشتباه نکنید
**
بی نام و نشان: عرض ادب //که نوشتی ___ مگه میشه منم آدم بشم مداح بشم ؟؟
ببخشید مگه همه مداح ها آدمند و بقیه نیستند ؟ بقیه خطا میکنند و مداح ها نمیکنند ؟؟/سعی کن درست دعا کنی که حاجت روا بشی بعد هم تواین دنیای وانفسای قرن بیست و یک که اوج پیشرفت و تکنولوژی است سعی کن انرژی و هوش و وقتت رو روی علمی بگداری که سودمند برای تو و جامعه ات باشه در کنار اونم خدا انشا ئالله صدای گرم و گیرایی به شما عطا کنه که در مدح ائمه مداحی کنی
********************
آقا مقدا عزیز سلام
خواهش میکنم لطفا با نوشتن این مطالب تو رو به خدا منو عصبانی نکن که من ۱۰۰% با نطر ایشان مخالفم چرا که متاسفانه چنانچه ایشان یک ذره اطلاعاتی از روانشناسی انسانها و علی الخصوص پسرهای جوان داشت هیچوقت این حرفها را در جمع بیان نمیکرد که چون امکانات ازدواج ندارید روزه بگیرید و .....
اولا مگه همه مشکلات جوانان ازدواج هست که ...متاسفانه این آقای اسمشون یادم رفته یا خودشون جوانیشون یادشون نیست /یا سنشون اینقدر کمه که در اون زمان قبل از انقلاب را ندیده بودند و ...کلا اطلاعاتشون کمه
**********
سوگند خانم سلام
واقعا مطالب جالبی نوشتی
اما در یکی از مطالبتون نوشته بودید
: ارباب شما رو میزلبه و اونجا واسه ما دعا کن __-
این که الان نوشتی یعنی چه ؟؟****
****۸
توکل به خدا از شهر امید عرض ادب
شرط خانوادتون را که ما فهمیدیم ازدواجه
من با تجربه ای که دارم توصیه میکنم خودتون را درگیر خواسته های خانواده نکنید که روزی در حسرت این آزادی و این امکاناتتون خواهید ماند اگر دلتون میخواد زیارت برید برید خدا را چه دیدید شاید که ..... انشا دالله
**********
دلحسته _- خسته نباشید سلام
نوشته بودی آنکه عاشقه دعا میکنه /// یعنی ما که عاشق نیستیم دعا نمیکنیم
**************
|
|
78475 |
نام:
......
شهر:
......
تاریخ:
1/11/2011 11:04:54 AM
کاربر مهمان
|
شما يادتون نمياد ....
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن
شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود
|
|
78474 |
نام:
مقداد
شهر:
اهواز
تاریخ:
1/11/2011 9:34:04 AM
کاربر مهمان
|
سلام به تمامي اهالي اهل دل
سلام خانم فاطمه از همدان
خيلي خوبه .... انشاء الله بهترم ميشيد
يادتون نره وقتي آدم ميگه اي كاش اينكار رو كرده بودم
اي كاش ديروز رفته بودم
اي كاش اونو خريده بودم
همين اي كاش ها و افسوس خوردنها نشونه اختياره ...
از آقا مهدي و خانم فروغ خبري نيست .....
امام باقر (ع) :
از كسي كه حرفهايي به تو ميزند كه آنقدر تلخ است كه تو را به گريه مي آورد , اما خير خواه توست , حرف او را قبول كن , حرف او را گوش كن , بپذير , گرچه تلخ است , ليكن به نفع توست .
اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم وحشرنامعهم
|
|
78473 |
نام:
عطیه
شهر:
تهران
تاریخ:
1/11/2011 8:51:01 AM
کاربر مهمان
|
باسلام وعرض ادب خدمت تمامی دوستان اهل دل وحرف دل .ازالطاف خاصه دوستان که مارایادمی کنند بسیار سپاسگزارم .
لطف الهي
در كتاب سير الصالحين آورده است كه:
ذوالنون مصري رحمه الله عليه مي گويد: وقتي از شهر مصر بيرون آمدم تا ساعتي در صحرا تفرجي كنم بر گوشه رود نيل مي گشتم و در جريان زلال شمال نظاره مي كردم، ناگاه كژدمي ديدم كه به تعجيل مي آمد. گفتم: به كجا خواهد رفت؟ چون به لب آب رسيد، غوكي بر لب آب آمده بود. آن كژدم بر پشت او نشست و او را مركب خود ساخت و در آب شنا كردن گرفت. من گفتم: « هر آينده در زير اين سري است» خود را بر آب زدم و به تعجيل از آب بگذشتم و به كنار آب آمدم و چندانكه غوك برسيد و كژدم را از آب بگذرانيد به خشكي آمد و به رفتن تعجيل گرفت، و من بر عقب او مي رفتم تا به زير درختي رسيدم. مردي را ديدم كه زير سايه درخت خفته بود، و ماري سياه قصد او كرده و نزديك آمده كه زخم بر وي راند، ناگاه كژدم بيامد و قصد وي كرد و نيشي بر پشت او زد چنانكه مار در حال بيفتاد و هلاك شد. پس كژم هم از آن راه بازگشت و به لب آب آمد و غوك منتظر او بود. بر پشت او نشست و از آب عبور كرد.
من متحير بماندم و گفتم: « لابد كه اين مرد وليي باشد از اولياي خداي تعالي. » خواستم كه بدو تقرب نمايم و پاي او ببوسم. نگه كردم جواني بود مست و از عقل تهي دست. تعجب و حيرت من زيادت شد و از آن حال بر حفظ و عصمت آفريدگار جل و علا استدلال گرفتم كه هرچند از بندگان جفا پيش مي آيد رحمت او در حق ايشان بيش مي باشد. پس صبر كردم تا از خواب مستي در آمد مرا بر سر خود بديد ومتعجب شد و در پاي من افتاد كه «اي امام يگانه و اي مقتداي اهل زمانه اينجا بر سر اين گناهكار به چه مقام كرده اي و به چه وسيلت در حق من اين اكرام فرموده اي؟»
گفتم: دست از اين اعتذار بدار و بدين مار نظر بر گمار. جوان چون مار بديد دست بر سر زدن گرفت و گفت: حال چگونه بوده است؟ ذوالنون مي گويد: حال را از اول تا آخر با وي حكايت كردم. جوان رو به آسمان كرد و گفت: الهي لطف تو با مستان چنين است با دوستان چگونه خواهد بود؟ پس در رود نيل غسلي آورد و روي به باديه نهاد و به مجاهدت مشغول شد و كار وي به جايي انجاميد كه بر هر بيماري كه بدميدي در حال شفا يافتي.
و هر كه را لطف الهي بنوازد ارشاد و هدايت او را چنين لطفها سازد.
كتاب جوامع الحكايات و لوامع الروايات
سديد الدين محمد عوفي
به كوشش دكتر جعفر شعار
|
|