شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
77051
نام: دلخسته
شهر: امید
تاریخ: 10/27/2010 6:24:20 PM
کاربر مهمان
  بنام خدا
سلام
*اهالی باصفای اهل دل خوندن این خاطره خالی از لطف نیست*
سال ۸۱یا ۸۲ بود همون سالی که ماه محرم در ایام عید بود اون سال خیلی دلم می خواست که برم اهواز آخه مادربزرگم اینا روز عاشورا خرج میدن اما جور نشد بعد از تعطیلات وقتی رفتم دانشگاه یه شب خواب دیدم که روز عاشوراست و خونه مادربزگ هستم و دارم ظرفهای نذر رومیشورم وبا گریه با آقاامام حسین(ع) حرف میزنم و میگم خیلی دوست داشتم که عاشورا اینجا بودم و به عزادارانت خدمت میکردم اما قسمت نشد صبح که از خواب بیدارشدم برام مفهومی نداشت تا اینکه بعداز ظهر برای عید دیدنی رفتم خوابگاه شماره پنج به دوستم سر بزنم نیم ساعتی که نشستم دیدم دوستم بلند شد و بعد از چند دقیقه اومد مهر و تسبیح تربت کربلا تو دستش بود گفت پدر و مادرم ایام عید مشرف شدند کربلا و این رو برای شما اوردن از شدت هیجان و خوشحالی قلبم داشت از سینه بیرون میزد و با بغض خوابم رو براش تعریف کردم هنوزم با یادآوری اون خاطره حس عجیبی بهم دست میده.
احساس میکنم که چقدر به نیت خالص زود جواب میدن انشاءالله خداوند به همه ما کمک کند که شیعه واقعی باشیم و فقط و فقط خالص برای خدا کار کنیم ومطمئن باشیم در این دنیای وانفسا دلسوزتر و مهربانتر از خدا و اهل بیت کسی نیست و توکلمون رو زیاد کنیم
الهم الرزقنی شفاعت الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین


الهم عجل لولیک الفرج و العافیت و النصر
77050
نام: نابخشوده
شهر: زمین
تاریخ: 10/27/2010 4:50:24 PM
کاربر مهمان
  سلام. و از همه بیشتر سلام به شهاب از امید به خدا.
فکر کنم اسممو بدونی شهاب از امید به خدا.
حالا با بقیه ام. شنیدین میگن ((اولئک اصحاب النار هم فیه خالدون))؟؟؟
شده حکایت من. کربلا بی کربلا. حسابم با خدا بدجور ریخته به هم. می دونم دارم کفر میگم ولی مثل چی راه گلومو بسته. فکر می کنم خدا دیگه برای من ((یا من لا یبرمه الحاح الملحین)) نیست. ازم خسته شده صدای منو نمی شنوه هرچی بیشتر دعا می کنم بیشتر گرفتار امتحانای سخت میشم. آخه خدا چرا منو از رو زمین بر نمی داره تا هم خیال خودش راحت شه هم بنده هاش و هم خودم.
خدایا غلط کردم برا همه چی همه چی همه چی. به اندازه سه سال که نه سیصدهزار هزار هزار سال غلط کردم. فقط منو بردار از رو زمین بردار.
من چقدر احمقم. وقتی خدا منو طرد کرده امام حسینم که بنده ناب همین خداست. چطور توقع دارم امام حسین منو بطلبه؟؟؟
برام دعا کنید بمیرم. فقط همین....
من واگذار شدم به خودم. همه این بی نصیبی هام علتش همینه.
77049
نام: پریسا
شهر: تهران
تاریخ: 10/27/2010 4:40:48 PM
کاربر مهمان
  سلام اولین بارمه که میام اینجا امروز خیلی دلم گرفته بود برای فال حافظ اومدم تو اینترنت که سر از ایجا در اوردم به هر در میزنم بستست تو رو خدا واسم دعا کنید بازم میامم مرسی خداحافظ
77048
نام: فاطمه
شهر: همدان
تاریخ: 10/27/2010 3:22:14 PM
کاربر مهمان
  سلام خوبيد دارم دنبال خونه ميگردم دعا كنيد پيدا بشه من خيلي دوست دارم تا پايان سال با يه مردي كه از لحاظ ايمان و اعتقاد اخلاق در حد معقول باشه ازدواج كنم برام دعا كنيد
77047
نام: گل نرگس
شهر: ایران سرای من است
تاریخ: 10/27/2010 2:50:06 PM
کاربر مهمان
  حضرت باران! کویرهای تشنه را دریاب که ریشه هایشان خشکیده است. بیابان در بیابان عطش است که سایه می اندازد بر خاک.

صفحه های زمین، ترک برداشته اند. آرمان شهر عدالت را کِی خواهی ساخت؟

مدینه فاضله عشق را کِی به ارمغان خواهی آورد؟

دیو، به درهای بسته می کوبد؛ به پنجره های چوبی؛ به شهر، هجوم آورده است. فرشته ها را پرانده اند از این دیار.

پرهای ریخته در خیابان نوید می دهد که خواهی آمد؛ نوید می دهد که بوی پرواز، خواهد وزید، شوق رهایی، همه گیر خواهد شد.

حضرت باران! بر بالین غنچه های نو رسیده ببار که شمیم شکوفه هاشان را خواهند گستراند و بذر طراوت را خواهند پراکند.

باد، هوای شرجی را با خود خواهد برد؛ کهنگی ها را جمع خواهد کرد از پشت بام ها. رنگ نو شدن خواهد گرفت خانه ها. ناودانها فریاد می زنند، صدای شرشر آب می آید از آسمان. رودخانه ها موج برداشته اند. توفان است شاید!

حضرت باران! چشم های کشاورز، به دست های بی منت توست. دفترچه خشک سالی را ورق بزن! قافله های گم شده را برگردان به شهرشان.

مشعلها کور شده اند؛ شعله ها شیدایی شان را از دست داده اند؛ شب های سیاه را زیر و رو کن.

ببار بر این زاویه های خاک گرفته، بر این ارزش های فراموش شده! ببار بر این کوچه ها که تشنه عدالت علوی اند!

نوای آب آبِ زبان های خشک، به عرش نمی رسد. ندای العطش مستضعفان دنیا یخ بسته است در گلو، حرف ها و دردها را به زنجیر کشیده اند.

حضرت باران! نسیم سحر، عاشقمان کرده است به بوی تو؛ کی خواهی بارید؟ کِی قطره قطره، تن دیوارها را خواهی شست؟

کی خواهی آمد تا جشن باران بگیریم؟

آیا زمان آن نرسیده بر این زمین مرده بباری؟



نوشته : میثم امانی
77046
نام: مرتضی
شهر: خراسان شمالی- شهر درق
تاریخ: 10/27/2010 2:15:18 PM
کاربر مهمان
  سلام خسته نباشد من نرم افزار های قرانی می خواهم با تشکر
77045
نام: بهاره
شهر: کرج
تاریخ: 10/27/2010 2:08:29 PM
کاربر مهمان
  سلام به دوستان گرامی سایت شهید آوینی.از آشنایی با شما واین سایت مملو از اطلاعات بسیار خوشبختم.امیدوارم به یاری خداوند و بندگان خاصش هیچ گاه در مسیر اهدافتان در جا نزده و هر روز پر تلاش تر از دیروزتان باشید .التماس دعا
77044
نام: نرجس
شهر: چشم امید
تاریخ: 10/27/2010 1:17:29 PM
کاربر مهمان
  خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
77043
نام: منا
شهر: مشهد
تاریخ: 10/27/2010 1:16:13 PM
کاربر مهمان
  سلام
سلام به خدای مهربانی ها خدایی که هر وقت دلت می گیره میگن برو پیشش ولی نمی دونم چرا این همه مدت صدای منو نشنیده خدایا هر جا بگی هر طور بگی صدات کردم اما نمی دونم شاید لایق نبودم جوابم و بدی این بار خیلی مدرن و امروزی صدات می کنم اومدم تو این سایت شاید این جا دیگه حرفام و بشنوی خدایا خسته شدم تو رو به بهترین بنده هات قسم کمکم کن تو می دونی شاید با این سن کمم دارم صدات می کنم آخه مگه من چه گناهی کردم که جواب نمی دی داری می بینی چه طوری دارم تو این زندگی دست و پا می زنم داری می بینی چه قدر دارم درد می کشم آخه خداجونم اگه درد من یکی بود دوا نمی خواستم اما داری می بینی جهالت یک نفر آینده هممونو به نابودی کشونده داری میبینی سوءظن کورکورانه آتش به زندگی مون زده الان دیگه ازت فقط یه چیز می خوام اونم مرگه دیگه نمی خوام مشکلم رفع کنی تو دنیا تا جایی که تونستم باری از دوش دیگران برداشتم اونم بی منت اما دیگه قبول ندارم وقتی میگن تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز نه از این خبرا نیست من بی چشم داشت کردم و نتیجه ندیدم نه اهل رفیق بازیم نه دوست پسر. لیسانس جامعه شناسی بیکار خدایا نمیگم؛ که تو بهتر میدونی جز تو نمی خوام کسی بدونه اما ازت خواهش می کنم قبل از این که فشارای موجود باعث بشه دست به خود کشی بزنم خودت به هر طریقی منو از شر این دنیا نفرت انگیز خلاص کن خواهش می کنم خسته شدم
77042
نام: امين
شهر: اسفراين
تاریخ: 10/27/2010 12:24:31 PM
کاربر مهمان
  سلام سيد مرتضي دست درد نكنه من رو ياري كردي تا دانشگاه قبول بشم
<<ابتدا <قبلی 7711 7710 7709 7708 7707 7706 7705 7704 7703 7702 7701 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved