شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
76921
نام: مقداد
شهر: اهواز
تاریخ: 10/20/2010 2:40:20 PM
کاربر مهمان
  باباي ما است خامنه اي .....!!

به بهانه آفتابی شدن ماه در شهر روح الله
رقیه سادات، ۶ ساله از قم، نه با مداد رنگی که با بغض، یک نقاشی کشیده که در آن خورشید هست، ماه هست، ستاره هست، عشق هست، قمقمه هست، چفیه هست و چند تایی هم پرستو دارد نقاشی اش. یکی از آن چند پرستو، پدرش عموعباس است که ۲ سال پیش پر کشید. نام پدرش عباس بود. به پدرش می گفت: عموعباس…
¤ ¤ ¤
عموعباس! تا تو بودی، سر و سامونی داشتیم، تا تو رفتی، همه امید ما شد خامنه ای. نگاه کن بابای خوبم، «آقا» دارد می آید قم و من باز پر کرده ام قمقمه ات را از آب اما هنوز تشنه ام در علقمه روزگار. دلم تنگ شده بابا، برای خس خس سینه ات. هر وقت مادر سفره را پهن می کرد، عدل، سرفه های تو هم شروع می شد. برخیز پدرم. آقا دارد به قم می آید. مگر نمی گفتی؛ خامنه ای امام خوبی هاست؟ ببین چه قشنگ نقاشی کشیده ام در استقبال از حضرت ماه. مادر نمره ۲۰ به نقاشی ام داده و من هوس کرده ام بیایم روی شانه هایت ای عموعباس تا بهتر آقا را ببینم. تو روی ویلچر، من روی شانه های تو بر بلندای این صندلی چرخ دار، مادر کمی آن طرفتر و آقا، آن جلوجلوها دارد برای ما دست تکان می دهد و ما داریم شعار می دهیم؛ «دسته گل محمدی، به شهر ما خوش آمدی». کجایی بابا؟ من قدم نمی رسد. یادت هست؟ یک روز گفتی؛ «بعد از من هر وقت خامنه ای را دیدی، از قول من به آقا سلام برسان و بگو؛ عموعباس خیلی دوست داشت یک بار تو را از نزدیک زیارت کند». برخیز پدرم، آقا دارد به قم می آید و من، دختر تو، ۶ ساله از قم، نقاشی ام تمام شده. مداد رنگی ام تمام شده اما هنوز آه دارم برای کشیدن ماه. من ماه را با آه می کشم و یک لحظه تنها نمی گذارم رهبرم را…
¤ ¤ ¤
رقیه خانم! پدر تو عموعباس رزمنده روزگار جنگ بود اما او را جنگ روزگار کشت. دشمن خیال کرده تو چون کودکی، چون کوچکی، پس نوگل بهاری. مرد کارزاری تو، آفرین! چه تصمیم قشنگی گرفته ای که می خواهی ویلچر پدرت را هم بیاوری استقبال و نقاشی های قشنگت را بگذاری روی ویلچر. هرکسی از تو پرسید؛ چرا روی این ویلچر کسی نیست، نقشی که از عموعباس روی تخت زده ای، نشانش بده و بگو؛ ایناهاش، این بابای من است و بعد برو روی شانه های ویلچر بایست و ماه را نشان چشمانت بده و از شوق، گریه کن و داد بزن که؛ بابای ماست خامنه ای. یادت هست آخرین وصیت عموعباس را که به تو گفت: بعد از من هر وقت دلت گرفت، به خامنه ای بگو بابا، آرام می شوی.
¤ ¤ ¤
عموعباس! بابا دارد می آید قم. قمقمه ات را خوب تمیز کرده ام. چند باری شسته ام چرخ ویلچرت را. شده عین روز اول. دارد برق می زند. چفیه ات را به جای روسری بر سر می کنم و می آیم به خیابان و همان طوری که تو دوست داشتی، چادر روی سرم می اندازم. من مدتهاست که به سن تکلیف رسیده ام. از آن روزی که تو به من گفتی؛ خامنه ای، خمینی دیگر است، تکالیف من شروع شد. من هر شب مشق می نویسم از وصیت نامه تو در کلاس آمادگی. من دختربچه نیستم؛ مرد کارزارم و قول می دهم به تو ای بابای خوبم، هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت، تنها نگذارم علی را. عموعباس! دل توی دلم نیست که در کدام خیابان، روی ویلچر تو چشمم به جمال آقا روشن می شود اما همین که ماه را دیدم، قول می دهم سلام تو را با صدای بلند، بلند بلند به گوشش برسانم و طوری که همه جمع، همه پروانه ها، حتی حضرت شمع، بشنوند صدایم را فریاد بزنم؛ بابای ماست خامنه
76920
نام: سارا
شهر: زرند
تاریخ: 10/20/2010 1:27:17 PM
کاربر مهمان
  سلام خدای مهربونم امیدوارم همه گناهان منو ببخشی من بنده حقیرتوهستم وتو خدای من واین توانایی رو به من بده تاگناهان گذشته خودموتکرارنکنم توبه میکنم منو ببخش خدای اسمونها کمکم کن دوست دارم توبه توبه توبه اینقدر میگم تا منوببخشی منم دیگه تکرار نمی کنم قول میدم هروقت من و بخشیدی قلبمو آروم کن باشه دوست دارم خدای خوبیها
76919
نام: باران
شهر: تهران
تاریخ: 10/20/2010 12:36:56 PM
کاربر مهمان
  کاش همه آدما به مطلب دلشون برسن منم به اون چیزی که خیلی وقته به خاطر به دست آوردنش صبر کردم برسم.چشم انتظاری سخته مخصوصاوقتی که نمی توونی کاری هم انجام بدی.سخت است لحظه های بی تو.ان شاءالله همه به حاجتشون برسن منم به نیازم برسم.آمین
76918
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 10/20/2010 11:50:03 AM
کاربر مهمان
  سلام این سهیمه شنبه ویکشنه که مشهدهستم .
آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین(ع) با جمعی حضور دارند.
حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را :
« همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را »
ز نوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(ع) دیده ام.
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کِی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام.
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(ع) تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.
شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام.
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد
76917
نام: مسلم
شهر: مشهد
تاریخ: 10/20/2010 11:22:00 AM
کاربر مهمان
  باسلام خیلی حالم داغون گوی درفصل پاییز به جای برگ درختان اشکان من چون موسم بهار میبارد
76916
نام: عطیه
شهر: تهران
تاریخ: 10/20/2010 10:39:36 AM
کاربر مهمان
  الم اعهد الیکم یابنی آدم الاتعبد والشیطان انه لکم عدو المبین .
پناه میبرم ازشر شیطان به خداوند رحمان
امروز من دوباره دعا کنید دیروز نشد که بشه ببین امروز چی میشه ؟
76915
نام: جواد
شهر: کاشان
تاریخ: 10/20/2010 10:09:42 AM
کاربر مهمان
  سلام دوستان
در پی تدوین زندگینامه عموی شهیدم و خاطراتش نیاز به مقدمه ای ادبی و زیبا دارم
از دوستان عزیز عاجزانه قصد کمک دارم
لطفا اگر متنی ادبی و زیبا پیرامون شهید دارید برایم میل کنید
javadjtv@gmail.com
سپاس
اجرتان با سالار شهیدان
76914
نام: احمد تمیم نبی زاده
شهر: مزارشریف، افغانستان
تاریخ: 10/20/2010 7:16:41 AM
کاربر مهمان
  تو چون گدایان به شرط مزد بنده گی مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
76913
نام: sara
شهر: az tehran
تاریخ: 10/20/2010 6:43:52 AM
کاربر مهمان
  از خدا خواستن عزت است
اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است.

از خلق خدا خواستن خفت است
اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است.
76912
نام: شرمنده
شهر: Los angeles
تاریخ: 10/20/2010 1:48:21 AM
کاربر مهمان
  باز هم نشد. آقا چند وقت پیش امدم اینجا تو سایت آقا آوینی تعهد کتبی دادم که درست میشم و فلان و بهمان.
خالی بستم آقا ، باز خراب کردم . خیلی داغونم. دگه هم تعهد نمیدم چون باز میشکنم شرمندت میشم اما بجونه مادرت دوست دارم ، همین
<<ابتدا <قبلی 7698 7697 7696 7695 7694 7693 7692 7691 7690 7689 7688 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved