اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
76712 |
نام:
احمد
شهر:
زیر آسمان آبی
تاریخ:
10/9/2010 4:06:42 PM
کاربر مهمان
|
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما ...
به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟
آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟(الیس الله بکاف عبده...)
|
|
76711 |
نام:
دلتنگ
شهر:
تهران
تاریخ:
10/9/2010 3:35:10 PM
کاربر مهمان
|
بـودنم را هيچ كس باور نداشت، هيچ كس كاری به كار من نداشت، بنويسيد بعد مرگم روی سنگ، با خطو طی زيبا و خیلی قشنگ، او كه خوابيده است در اين گورستان سرد، بودنش را هيچ كـس باور نكرد.
|
|
76710 |
نام:
ميترا
شهر:
تهران
تاریخ:
10/9/2010 3:14:53 PM
کاربر مهمان
|
خداي مهربوون خيلي دوستت دارم،تاوقتي بهت احتياج داشتم ميومدم به سمتت اما دريغا كه من هميشه محتاجتم ولي اين دفعه ديگه هيچ خواسته اي ندارم كه بخاطر اون بهت نزديك شدم،خداي عزيزم كمكم كن تا بيشتر از اين بشناسمت و بيشتر بهت نزديك بشم.
از شما عزيزان هم ميخوام براي آرامشم و بيشتر نزديك شدنم به خدا برام دعا كنيد.
ممنونم
|
|
76709 |
نام:
ازاده
شهر:
تهران
تاریخ:
10/9/2010 3:10:35 PM
کاربر مهمان
|
اقاي م از اهواز
اينجادختر پسر با هم حرف نميزنن.صداي هم رو نميشنون.همديگرو نميبينن.گناه اين كار چيه!؟در ضمن بيشتر كساني كه اينچا مطلب مينويسن از اسم مستعار استفاده ميكنن اصلا معلوم نميشه طرف دختر يا پسر!
|
|
76708 |
نام:
NAFAS
شهر:
tehran
تاریخ:
10/9/2010 3:05:22 PM
کاربر مهمان
|
MAN YE KASI ro DOST DARAM TORO KHODA DOAA KONID BEHESH BERESAM VA ON HAM MANO DOST DASHTE BASHE
|
|
76707 |
نام:
فاطمه
شهر:
همدان
تاریخ:
10/9/2010 1:05:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوست خوبم ساناز تنها خدا خودش بهت كمك ميكنه چند تا دكتر ديگه بازم برو ببين همه نظرشون رو عمله يا نه ببين هر چي قسمتت باشه همون ميشه هرچي برات مقدر باشه همون ميشه اينو مطمئن باش انشاالله كه شفا پيدا كني عزيزم
|
|
76706 |
نام:
yas8454
شهر:
زاویه
تاریخ:
10/9/2010 12:47:12 PM
کاربر مهمان
|
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و
شنیدیم.
شعری زیبا از مهرداد اوستا :
وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم
چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم
بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم
جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟
ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به
گوش کمتر کسی رسیده.
من این داستان رو از زبان استاد ادبیات دوره ی پیش دانشگاهیم که
از اساتید دانشگاه هستند شنیدم .
و به دلیل زیبا ، غم انگیز و جالب بودن ، این جا برای شما بازگو می کنم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند.
دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ،پس از مدتی
مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند ، به هر نحوی که
اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه
ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند .
ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود .
تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی
که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار
می بیند...
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم
حرف می شود.
سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از
ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه .
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب
وجدان می شود .
و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد.
اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید.
|
|
76705 |
نام:
زهرا(سارا)
شهر:
مشهدالرضا
تاریخ:
10/9/2010 10:49:55 AM
کاربر مهمان
|
ميلاد حضرت معصومه ،نگين ايران درقم،
تفسير معصوميت و تبعيت از ولايت مبارك باد.
اين روز بر دختران ايراني هم مبارك!
بخصوص به دختـــــــــــــــــــــران اين محفل!
|
|
76704 |
نام:
نرجس
شهر:
چشم امید
تاریخ:
10/9/2010 10:32:19 AM
کاربر مهمان
|
پیامبر اعظم (ص ) :
خدا با حیا و بخشنده است ؛ وقتی مردی دست های خود را به سوی او بلند کرد، شرم دارد که آن را خالی و نومید باز گرداند
خدایا پس چراجواب منو نمیدی خدااگه میگی با کس دیگه خوشبختت میکنم من اون خوشبختی رو نمیخوام نمیخوام خدا نمیخوام خدا خدایا کمکم کن خداخداخداخداخداخدایا دوسش دارم واسش میمیرم خدایا راضی شوخدایاراضی به این کار شو خداکمکم کن
|
|
76703 |
نام:
محمدحافظ
شهر:
همدان
تاریخ:
10/9/2010 9:54:10 AM
کاربر مهمان
|
به اجابت خدا یقین دارم.
|
|