شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
75952
نام: نقطه
شهر: افق اعلا
تاریخ: 7/29/2010 1:41:57 PM
کاربر مهمان
  آفرین غریب اشنا من دعا میکنم خدا برای شما و همه شیر زنان یک عدد شوهر درست و درمون حواله کند
75951
نام: سرباز گمنام
شهر: بندرعباس
تاریخ: 7/29/2010 1:01:11 PM
کاربر مهمان
  بسم الرب الشهداء

سلام علیکم و رحمة الله

الهى چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است

و چگونه سخن گويم كه خرد مدهوش و بيهوش است.

التماس ۲آ
75950
نام: نمازی
شهر: یاسوج
تاریخ: 7/29/2010 12:37:12 PM
کاربر مهمان
  سلام بر منظران،سلام بر لحظه های سبز انتظار.احساس می کنم آقا نظز خوبی بهم نداره.چون با اعمالم خودم را &#247پیش آقا بی ارزش کردم.اما آنانکه خاک را با یک نظز کیمیا کنند>سزد که نیم نگهی هم به ما کنند؟چقدر دوست دارم چشمان ناقابلم به امام زمان بیفته/اما اگر ما اورا نمی بینیم او ما را می بیند.السلام علیک یا عین الله فی خلقه....
75949
نام: سحر
شهر: مشهد
تاریخ: 7/29/2010 12:02:34 PM
کاربر مهمان
  سلام به دوستان حرف دل.
من قبلا اینجا سر میزدم از اهالی قدیمی فقط آقا شهابو می بینم.
دلم خیلی گرفته خیلی.نمیدونم چرا ولی میرم حرم که دلم باز شه اما اینگاری برعکس میشه نمی دونم شاید امام رضا هم دیگه حوصله ی منو ندارن.روز عید نماز صبح حرم بودم دختری رو دیدم چشم دوخته بود به گنبد فقط نگاه می کرد متوجه هیچ کس وهیچ چیز نبود.اگه اون دختر داشت زیارت می کرد من چیکار می کنم ازخودم خجالت کشیدم....
التماس دعا....
75948
نام: زخم خورده
شهر: غریب اشنا
تاریخ: 7/29/2010 10:58:23 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه حرف دلی های عزیز
امروزمی خوام براتون داستان زندگی پرازغم وغصه رابراتون بگم !
داستان زندگی خودم
من یه دختری هستم که زمانی که چشم به جهان گشودم پدری معتاد رادیدم ومادری ساده که باهمه بیچارگی های پدرکنارامده وچندخواهروبرادرکوچیک وبزرگ که باتمام وجود بیچارگی راحس می کردیم اما شاد بودیم
بگذریم که ادمی باداشتن دل خوش هرچقدرهم بیچاره باشد ارامش دارد
روزگارگذشت وماهمه بزرگ شدیم حالا دیگه من برای خودم خانمی شده بودم خواستگارانی داشتم که دراین میان یک خواستگار که تبعه خارجی هم بود داشتم که خودش روعاشق بی قرارنشون می داد
من بهش گفته بودم که هیچ وقت باهاش ازدواج نمی کنم ولی اون دست بردارنبود توی همین گیروداربرای من یک خواستگارازشهردیگری امد که پدرومادرم بدون تحقیق مرابه عقد اون دراوردند پسری که پدرومادرش جداازهم زندگی می کردند یوسف پیش پدرش زندگی میکرد یوسف من راهم که عقدکرده اش بود م به خانه پدرش می برد درهمه کارها ازپدرش اجازه میگرفت حتی برای گرفتن یک جفت کفش!!! بازهم من حرفی نداشتم اما مشکل چیز دیگری بود پدریوسف ادم درستی نبود ازلحاظ اخلاقی مشکلات زیادی داشت او باهزاران کس روابط نامشروع داشت وقتی که یوسف سرکاربوداوبادوستانش که همه ازجنس مخالف بودن درخانه خوش می گذراند بدون اینکه مرادرنظرداشته باشد بدون این که من راحساب کند
یک روز که یوسف ساعت 4صبح به سرکاررفته بود ومن خواب بودم یک دفعه حس کردم که کسی دستم راگرفته وفشارمی دهد خیلی ترسیدم اون کسی نبود جز پدرشوهرم اوتابدین حد وقیح شده بود که به من هم نظرداشت
دیگه ماندن جایز نبود من برگشتم به خانه پدرم وگفتم که باید یوسف باید بیاید واینجا زندگی کنیم من باپدرشوهرم عمرا زندگی نخواهم کرد یوسف بعدازمدتی که اونم باپدرش دعواکرده بود امد به خانه ما به مدت یک سال درخانه ما بود سرکارهم نمی رفت همه مخارجش رومن تامین می کردم حتی تاپول توجیبی اش را من وقتی دیدم که مخارج نامزدم هم افتاد ه به گردن خانواده ام برای خودم کاری دست وپاکردم ودرشرکتی مشغول شدم یک سال گذشت یوسف هم مشغول کارشده بود مابرای خودمان خانه ای اجاره کرده بودیم که بعدازبرگزاری یک جشن ساده سرخانه وزندگی خودمان برویم که دوباره پدر یوسف پیداشد اومد اونقدردرگوش یوسف گفت گفت گفت تایوسف راباخودش برد مانده بودم که چرا این گونه شد من که همسربدی برای یوسف نبودم که خیلی زود جوابش راپدرشوهرم داد اون به من تهمت زد که توباتبعه خارجی به مدت چهارسال نامزد ودوست بوده ای من باید تورا به ازمایش ومعاینه ببرم تااز باکره بودن تواطمینا ن پیداکنم یخ کردم دوست داشتم بمیرم دیگه این زندگی رانمی خواستم اما من بیشترازاین ازدست همسایه نزدیکمان ناراحت بودم که همه این تهمت ها وحرف های ناروا رابه پدرشوهرم زده بود همسایه ای که ما باتمام وجود به اوخوبی می کردیم!!!!!!! من چون به خودم اطمینا ن داشتم قبول کردم که بااو نزد پزشک بروم رفتم وباسرافرازی برگه معاینه رابه دست پدرشوهرم دادم وبرگشتم به شهرخودمان وگفتم من دیگر بااین مرد زندگی نخواهم کرد یاطلاق یاخودکشی خانواده ام رضایت دادندکه طلاق بگیرم من بدون گرفتن نفقه ومهریه وحتی باپس دادن یک جفت گوشواره خودم راخلاص کردم من ازیوسف هیچ مهریه ا ی نخواستم چون می دانستم ندارد اما پدرشوهرم رابه خداواگذارکردم خودش به خداجواب پس دهد
حالانیز مثل یک شیرزن دریک شرکت مشغول به کارهستم هیچ کس نمی تواند بهم نگاه چپ بکند کارمی کنم کمک خرج خانواده ام هستم حقوقم راکه دریافت می کنم برای خودم هیچ پولی نگه نم
75947
نام: ملیحه
شهر: گرگان
تاریخ: 7/29/2010 2:24:12 AM
کاربر مهمان
  شب نیمه ی شعبان از تون انتظار عیدی داشتم ولی خیانت دیدم.اون شب که بهم عیدی ندادین لااقل تا شب قدرنشونم بده که چوب خیانتشو خورده.پشیمونیشو ببینم. من از شما انتظار دارم آقا جان.
75946
نام: محدثه
شهر: تهران
تاریخ: 7/29/2010 1:45:27 AM
کاربر مهمان
  جرا بعضی ادما بی تفاوت از اونایی که دوسشون دارن می گذرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
75945
نام: شهاب
شهر: اميد به رحمت خدا
تاریخ: 7/28/2010 11:21:28 PM
کاربر مهمان
 
.:: يَا رَبّ ::.


سلام و درود به تمامي شما بزرگان.


بوي ماه مبارک رو استشمام مي کنيد؟!


بر مشامم مي رسد هر لحظه بوي رمضان...


التماس دعا.


75944
نام: sara
شهر: az tehran
تاریخ: 7/28/2010 11:10:36 PM
کاربر مهمان
  تغییرات مثبت به مناسبت ایام شعبانیه:

هنگامی که شما اختلافات را حل و فصل میکنید ، تغییرات مثبت را ایجاد می کنید.

وقتی که شما بهترین را در افراد دیگر نگاه کنید ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنید .

هنگامی که شما پشت به سخن زشت میکنید ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنید .
هنگامی که شما از صلح در هر راه کوچکی حمایت میکنید ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنید .

.هنگامی که تو برای برقراری عدالت اجتماعی ایستادگی میکنی ، تغییرات مثبت را ایجاد می کنی

وقتی که تو رو ببینم ,تمایل خود برای شادی را, در زندگی مردم منعکس میکنی وبیشتر با رحم و دلسوزی عمل میکنی شما ایجاد تغییر مثبت میکنی .

هنگامی که شما از تفاوت شاد میشی و آنرا درک میکنی ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنی.
وقتی که شما دنیا را از دیدگاه دیگران نگاه کنید ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنید.
هنگامی که شما از محیط فیزیکی مراقبت میکنی ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنید.

هنگامی که با ایجاد وابستگی متقابل به اشکال زندگی چنگ میزنی ، تغییر مثبت را ایجاد می کنید.

هنگامی که شما در مقابل یکمی تنش تسلیم میشی وبه طنز میپردازی ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنی .

هنگامی که شما شتاب زدگی را رد میکنی ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنی.

وقتی که شما برای برکت وجود سپاسگزاری میکنی ، شما ایجاد تغییر مثبت میکنی .

آنچه شما در مورد یک رویداد فکر می کنید مهم تر از خود آن رویداد هست . این بهتره که وقتی که شما نمی توانید حوادث را در زندگی خود کنترل کنید ، لااقل می توانید فکر خود را از زیر بار آن رها کنید.
75943
نام: محمدی
شهر: شهرزیبایی ها
تاریخ: 7/28/2010 8:49:47 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان نازنین خدا و شهداکه اینو می شه از نوشته های نابشون درک کرد .
***********************************************
عید میلاد آخرین امید بشریت (عج) بر همه دوستداران ولایت و امامت ک بارک باد .
************************************************
دوست گلم سرای عزیز از مشهدالرضا (ع) :
مهربانم ازدواج میمون و مبارکتونو تبریک می گم . انشاالله زیر سایه ی مولامون امام رضا (ع) خوشبخت " شاد و با دلی همیشه شاد بمانی و هرگز روی غم را نبینی .
واقعا از خوندن خبر ازدواج شما شاد شدم .
تبیرکهای صادقانه و دوستانه ی مرا بپذیر .
معلم گرامی :
خیلی زیبا نوشته بودید :با طلوع خورشید نماز قضا می شود
امیدوارم جزو اون دسته نباشم که بعد قضا شدن نمازم " پی به بدی رفتار و کردارم برده باشم .

بیایید دعا کنیم هممون با ایمانی رو به فزونی خدارو صدا کنیم.
دختر گلم آتنا جان :
چرا ؟
مگه خدای نکرده چشای نازنینی چون شما مشکل پیدا کرده ؟
عزیزم حتما برات دعا می کنم . چرا که ازخوندن نوشته های شما خیلی شاد می شم و احساس می کنم دختر ی هستید با دلی پاک و خداجو و طالب خیر و زیبایی برای همه .
مطمئن باش همه ی دوستان این صفحه برای شما دعا می کنند .

و همه ی دوستان عزیزی که خواسته بودند براشون دعا کنیم .
خوبای شهدا
همینکه در این صفحه می نویسید مطمئن باشید دوستان شهدا برای شما دعا می کنند .

برای من سراپاتقصیر هم دعا کنید

دعا برای آمدن مهدی زهرا (عج) یادمون نره .
شاید این جمعه بیاید شاید
گره از دل بگشاید
شاید
<<ابتدا <قبلی 7601 7600 7599 7598 7597 7596 7595 7594 7593 7592 7591 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved