اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
75072 |
نام:
ز-ش
شهر:
لرستان
تاریخ:
6/8/2010 12:49:03 PM
کاربر مهمان
|
ز-ش سلام خدا جون
خدا: سلام
ز-ش : خدا جون منم باید منو خوب بشناسی بنده گناهکار
که هر روز گناه میکنه و شب که میشه روسیاه،و با چشم گریون طلب بخشش میکنه
خدا : آره میشناسم، آخه پسر خوب چرا وقتی اون کارا رو انجام میدی میگم نکن انجام میدی ؟
ز-ش : خدا جون بخدا دوست ندارم انجام بدم مگه خودت نمیدونی ؟
خدا : من میدونم بخاطر همین تا لحظه آخر صبر میکنم و گناهت رو نمینوسیم
ز-ش : خدا جون منم دوست ندارم شرمندت بشم آخهشما ما انسانها رو جانشین خوت معرفی کردی
خدا جون بخدا هر روز دلم میگره ؟
خدا : چرا ؟
ز-ش : خدا جون مگه تو خودت نمیدونی :
خدا : چرا میدونم اما میخوام خودت بگی که هر چی تو دلته خالی بشه دیگه دلت نگیره ؟
ز-ش : راستی خدا جون اجازه هست یه سوال بپرسم تورخدا؟
خدا : بپرس
ز-ش : خدا جون منو ببخش انقد پرویی میکنم ... راستی شبا گریه های منو سر نماز و یا غروبا که دلم من با دل آسمون میگیره میبینی ؟
خدا: آره میبینم... چرا می پرسی ؟
ز-ش : آخه میگن خدا گریه جونا رو دوست داره
خدا جون میبینی الان که دارم می نویسم اشکام در اومده میبینی خدا جون ؟ همش توفکرم که چرا خدا گریه جونا رو دوست داره شاید بخاطر اینکه گریه دل جونا رو پاک میکنه؟
خدا: آره میبینم
ز-ش : پس تورخدا کمکم کن
خدا: پسر خوب ... من همیشه کمکت میکنم خودت خبر نداری
ز-ش : میدونم خداجون اما اگه میشه یه کم بیشتر خواهش میکنم قول میدم جبران کنم
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد،
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت،
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد،
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش،
و او یکریز و پی در پی
دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را…
خداجون دوستت دارم
|
|
75071 |
نام:
وحید 3916
شهر:
كرج
تاریخ:
6/8/2010 11:55:03 AM
کاربر مهمان
|
السلام عليك حين تسجــــــــــــــــــــد...
در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه هـا گم شد
چه هفتهها که رسید و چه هفتهها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد
و هـفـتـهای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد
نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟
کـــدام جــمـعـه مـــوعـــود میزنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟
بــرای آمــدنـت جـــمــعــهای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـهها همـهشـان خـالی از تـرنـم شد
العجل...
العجل......
العجل.........
التماس دعا.......
ياحق................
|
|
75070 |
نام:
شکوه
شهر:
شیراز
تاریخ:
6/8/2010 11:28:56 AM
کاربر مهمان
|
همه جا عجب و ریا همه جا سختی و بیکاری و آه
مهدی جان کجایی ؟ از خدا بخواه از گناهان ما درگذرد و تو عزیز زهرا را برای نجات مسلمین جهان بفرستد.جز دیدن روی ماهت آرزویی ندارم .
|
|
75069 |
نام:
او
شهر:
تهران
تاریخ:
6/8/2010 11:08:17 AM
کاربر مهمان
|
فدای تو می دونم قبولم نداری یا که اصلا برات ارزش ندارم اما فقط یه باربیا پیشم یه بارفقط منتظرت ی عاشق
|
|
75068 |
نام:
وحید 3916
شهر:
كرج
تاریخ:
6/8/2010 10:34:37 AM
کاربر مهمان
|
روی قبرم بنویسید مسافر بوده است بنویسید كه یك مرغ مهاجر بوده است . بنویسید زمین كوچه ی سرگردانیست او در این معبر پرحادثه عابر بوده است صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست در رثایم بنویسد كه شاعر بوده است بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است . مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست بنویسید در این مرحله كافر بوده است . غزل حجرت من را همه جا بنویسید روی قبرم بنویسیدمهاجر بوده است..
التماس دعا.......
يا حق....................
|
|
75067 |
نام:
مهناز
شهر:
...
تاریخ:
6/8/2010 10:11:23 AM
کاربر مهمان
|
سلام من هر روز وارد سايت شما مي شوم خيلي عالي موفق باشيد يه درد دلي مي خواستم بکنم من در محل کار خيلي دلم مي گيره آخه بعضي از همکارام نمي تونم تحمل کنم همش دروغ مي گن ، مي خواند بگن خيلي مي دونن ولي هيچي بارشون نيست صبح که مي خوام بيام خيلي ناراحتم که باز مي خوام اين آدم هاي دورو رو ببينم واقعاً دلم مي گيره از طرفي هم نياز به حقوقم دارم اگر انقدر نيازمند نبودم يک ثانيه هم اينجا کار نمي کردم ميشه راهنمائيم کنيد چکار کنم راستي مديرعاملم هم خيلي خوب
|
|
75066 |
نام:
صوفی
شهر:
تهران
تاریخ:
6/8/2010 10:10:28 AM
کاربر مهمان
|
نمی دونم چی بگم........
فقط می گم دلم براش تنگ شده.
اما خدایا؛ بهترین ها رو می خوام، هم برای اون و هم برای خودم.
می دونم اگه یه دنیا هم ازش دور بشم اما بازم یه نقطه اشتراک با اون دارم... که اونم تویی.
آره ... تو نقطه عطف مایی تا ابد.
|
|
75065 |
نام:
عبدا...
شهر:
رفسنجان
تاریخ:
6/8/2010 9:33:32 AM
کاربر مهمان
|
زلف دلبر دام راه و غمزه اش تير بلاست
ياد دار اي دل كه چندينت نصيحت ميكنم
ديده بد بين بپوشان اي كريم عيب پوش
زين دليري ها كه من در كنج خلوت ميكنم
|
|
75064 |
نام:
وحید 3916
شهر:
كرج
تاریخ:
6/8/2010 9:14:10 AM
کاربر مهمان
|
تو بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی / عجیب تر ، که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بیخیال نشستیم ، نه کوششی نه وفایی / فقط نشسته و گفتیم ؛ خدا کند که بیایی
التماس دعا.
يا حق............
|
|
75063 |
نام:
زهرا
شهر:
شهرچغابل
تاریخ:
6/8/2010 8:18:59 AM
کاربر مهمان
|
خدایااین شهداچه کسانی بودندکه دراین دنیای امروزکثیف ماحتی یکی ازاین آدمهاپیدانمی شودکه دلت به بودن این آدمهاگرم باشد،راستی اینهاچه کسانی بودندکه وقتی درموردآنهاحرف می زنی آرامش می گیری وقوت قلبی است برایت،یکی ازبچه اش دل برید،یکی ازپدرومادرش،خدایاخودت کمکمانکن که حدااقل مثل آنهازندگی کنیم،مثل آنهافکرکنیم،وودنبال روآنهاباشیم
|
|