شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
74832
نام: بهنام
شهر: ilnhk
تاریخ: 5/23/2010 10:28:51 AM
کاربر مهمان
  به نام خئداوند جان و خرد خدایی که دل داد وآدم آفرید خدایی که جان داد و جانان شدش برای بشر دلنوازان شدش
دلی دارم از او هدیه بگرفته ام.دلی دارم از او هدیه بگرفته ام
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
وتماشای تو زیباست اگر بگذارند
من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
سند عقل مشاع است همه میدانند
عشق تنها فقط از ماست اگر بگذارند
دل سرگشته من این همه بیهوده مگرد
خانه دوست همینجاست اگر بگذارند
یابن الحسن کجائی یابن الحسن کجائی......مولای من مردم ازاین جدائی.......پاسخ نمیدهی تو کآخرکی میائی......عزیز فاطمه درشبهای ما بوی جشن و بزم و می میخواری و آهنگ سر مستی ناخوش بابا است دل ما در همه جا در طی روز از غصهع کباب است همه عمر ذکر گرفتیم که اقاکی میایی کی میایی کی میایی.....سراسر وجودم آتش عشق است جانم بر لب رسیده از عالم زیبای وجود تا این عالم غبار آلود کنون چقدر راه است کاش می آمدی به گفته و می گویی که دعا کنیم از ما که این همه گناه بر آمده چه دعایی
خودمانی یک سوال بکنم ای فرزند خلف فاطمه سلام الله علیه منم وصله ناجور و پسر ناخلف زهرای اطهر سلام الله علیه آقای خوبم این روزها دیگر خجالت میکشم مادرتان را مادر صدا کنم اما اگر رها کنم کجا میخرندم مگر پس بیا تا بیش از این غفمزده و گم و گنگ و سردرگم نشده ایم بقربان اشک پاک چشمانت آقای خوبم ای پاک ترین بر زمین حال ما بیا بیا بیا بیا بیا................
74831
نام: وحید
شهر: کرج
تاریخ: 5/23/2010 10:06:44 AM
کاربر مهمان
  وقتی حسین (ع) در صحنه است اگردر صحنه نیستی هر کجا میخواهی باش , چه ایستاده به نماز چه نشسته بر سر سفره شراب...............
یا حق..........
74830
نام: وحید
شهر: کرج
تاریخ: 5/23/2010 8:00:04 AM
کاربر مهمان
  سلام به مسئولین سایت آقامرتضی
من دیروز دو بار پیام گذاشتم چرا اونو واسه نمایش نذاشتین؟
یعنی میخواین بگین اینجام پارتی بازیه؟
لطفا جوابمو بدین که من از دستتون ناراحتم!
امیدوارم دلیل فانع کننده ای داشته باشید.
74829
نام: دلتنگ
شهر: شیراز
تاریخ: 5/23/2010 1:22:36 AM
کاربر مهمان
  خدایا!همه مریض ها رو شفا بده.منو هم شفا بده.
74828
نام: فرشاد
شهر: کرج
تاریخ: 5/22/2010 11:44:24 PM
کاربر مهمان
  ما در این شهر ازموده ایم بخت خویش
باید که بیرون کشید ازین ورطه رخت خویش
74827
نام: من
شهر: همه میدونن
تاریخ: 5/22/2010 10:55:57 PM
کاربر مهمان
  سلام باتشکر از همه به خاطر مطالب فوق العاده خوبشون
می گویند کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت
یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند .
او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود ،تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود
بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .
او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت به دنبال بی پولی ، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در دریا غرق می کند...
اما زارع جدیدی که مزرعه را خریده بود ، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه میگذشت ، چشمش به تکه سنگی افتاد که درخشش عجیبی داشت .
او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازی برد . مرد جواهر ساز با دیدن سنگ گفت که آن سنگ الماسی است که نمی توان قیمتی بر آن نهاد.
مرد زارع به محلی که سنگ را پیدا کرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهای الماسی است که برای درخشیدن نیاز به تراش و صیقل داشتند...
مرد زارع پیشین بدون آنکه زیر پای خود را نگاه کند ، برای کشف الماس تمام افریقا را زیر پا گذاشته بود، حال آنکه در معدنی از الماس زندگی می کرد !

جمله روز : ما ندرتا در باره آنچه که داریم فکر می کنیم در حالیکه پیوسته در اندیشه چیزهایی هستیم که نداریم . شو پنهاور
یاعلی
74826
نام: میم
شهر: مــُصحف شریف
تاریخ: 5/22/2010 10:29:35 PM
کاربر مهمان
  بسم الله الرّحمن الرّحیم


سلام علیکم جمیعا

دوستان !

حرف دل اندکی شلوغ گشته ،
فقط محبت نمایید و هل ندهید....

چرا که به همه می رسد نوبت نوشتن .


دوستانی که تازه واردند به هیچ روی غریبی نکنند
و از خود پذیرایی کنند
چرا که اینجا همه آشنا هستند.


____________________


نکته ای از قرآن کریم :


در سوره مبارکه واقعه ، آیات هفتاد و هفت ،
تا هشتاد :


[ إنّه ُ لـَقرآن ٌ کریم ٌ *

فی کتاب ٍ مکنون ٍ *

لا یـَــمـَـسُّه ُ إلّا المطـَهّرون َ *

تنزیل ٌ من ربّ العالمین َ * ]


به درستی که این قرآنی است گرانبها و ارجمند *

در کتابی نهفته *

که جز پاک شدگان بر آن دست ندارند *

وحیی است از جانب پروردگار جهانیان *



آنجا که می گوید جز پاکان بر آن دست ندارند

دو مفهوم می شود از آن استنباط کرد :

یکی اینکه بر کتاب قرآن جز پاکان دست ندارند و
لمس کردن قرآن بدون وضو اشکال دارد .


و دیگر آنکه بر خود قرآن ، و بر معانی ژرف آن
( نه بر صفحاتش ، و نه بر مفاهیم تحت اللفظی اش ) به جز پاکان دست ندارند .

که هر دو مورد درست هستند اما مورد دومی اهمیت بیشتری دارد.


و واژه مکنون در آیه هفتاد و نهم که به معنی پوشیده و پنهان است ،
معنای دوم را بیشتر به ذهن متبادر می کند.



و در سوره مبارکه احزاب ، آیه سی و سه :

[ ... إنّما یُرید ُ الله ُ لیُذهـِـب َ عنکم الرّجس َ
اهل َ البیت ِ و یُطــَهّرکم تطهیراً ]


خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان پیغمبر
بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.


و به یاد بیاورید که مطهّرون به معنای پاک شدگان است .


نتیجه اخلاقی این است که ما برای فهم حقایق قرآن باید به تزکیه نفس بپردازیم و مهمتر از آن
به در خانه پاکان خدا برویم.



74825
نام: گمنام
شهر: بی نشان
تاریخ: 5/22/2010 6:30:34 PM
کاربر مهمان
  سلام به گلای اوینی شاید من بعضی از دوستا به جا نیارن شرمنده دیر به دیر میام

امیدوارم خدا برای همتون بهترینهارو رقم بزنه و دلاتونو شاد کنه به حق علی و اولاد علی

التماس دعا شاد باشین
74824
نام: رویا
شهر: شهر دور
تاریخ: 5/22/2010 5:39:13 PM
کاربر مهمان
  ارشد مجاز شدم.حالا همه لطفا دعا کنید قبول شم.
74823
نام: مژده
شهر: ني ريز
تاریخ: 5/22/2010 4:59:59 PM
کاربر مهمان
  سلام اكنون كه اين مطلب را مي نويسم خيلي دلم گرفته و اشك در چشمهايم حلقه زده من در كاقينت هستم و كامپيوتر نداريم اما حرف دلم من دختري ۳۰ساله ومجردهستم درحال تخصيل در دانشگاه هستم و تمامي فكر من داشتن شغل است برادرم كه ۲۷سال دارد و تازگي ها قرار است صاحب فرزندي شود يك روز كه من فرزند ۱ساله خواهرم را در آغوش گرفته بودم برادرم بدون هيچ دليلي در حالي كه تمامي اعضاي خانواده نشسته بودند با صداي بلندي خطاب به من گفت خداكنه آدم بچه خودش را بغل كندو نخواهد بچه ديگران را بغل كند اين حرف دلم را شكست از آن روز تا هميشه از خدامي خواهم كه همسرش براي هميشه مريض شود و صاحب فرزند نشود اي كاش مي توانستم به مشهد بروم و در آن جا اين دعا را مي كردم اكنون از شما مي خواهم كه برادرم را نفرين كنيد چرا كه دعاي جمع بيشتر مي گيرد
<<ابتدا <قبلی 7489 7488 7487 7486 7485 7484 7483 7482 7481 7480 7479 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved