شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
73792
نام: دریای بی دل
شهر: تهران
تاریخ: 3/11/2010 10:22:52 AM
کاربر مهمان
  سلام داداشای شهیدم
هر بار آمدم بگویم از شما دلگیرم تا به شما رسیدم بی اختیار گفتم بی شما دلگیرم
من خسته ام خسته از خودم خسته از تنهایی خسته از انتظار
نمی خواهید به قولتان عمل کنید
گفتم تو این دنیا نمی دونم باید به کی اعتماد کنم ازتون خواستم از خدا بخواید که یه همراه خوب و مومن و باخدا قسمتم کنه که همفکر و هم دلم باشه که حتما لایق نیستم که نمی شه ، مهم نیست ازتون خواستم منو با خودتون ببرید؟ که حتما لایق اونم نیستم
شما جای من بودید چکار می کردید ؟؟؟
به خدا می دونم گنه کارم و سیه دل ولی پشیمان و شکسته دل و تنهایم اینها کافی نیست؟؟؟؟؟؟
هر کسی با شما آشنا شد پروانه شد و سوخت
فقط من اینجا دیده نمی شم چرا؟؟؟ مگه من بنده خدا نیستم ؟؟
چه باید بکنم که نکردم ؟؟؟؟
هر کدوم از دوستامو می بینم به یه توسلی حاجتشون و گرفتن ولی من چی ؟؟؟؟
مثل اینکه به همه ماهگیری یاد بدی، و همه از این طریق به هر چی می خوان برسن ولی سالیان سال خودت منتظری که به قلابت یه ماهی گیر کنه !!!!
به خدا خیلی سخته
دوستاتو جمکرانی کنی، تو دو هفته حاجتشون و بگیرن ولی خودت یک سال بیایی ولی حس کنی هنوز دیده نمی شی؟؟؟؟
باشه عیب نداره صبر می کنم فقط از خدا می خوام دین و ایمانمو حفظ کنه
داداشای شهیدم حداقل برای حفظ ایمانم برام دعا کنید
دعا کنید
دعا کنید
73791
نام: سهیلا
شهر: قم همون آشنا
تاریخ: 3/11/2010 9:37:39 AM
کاربر مهمان
  سلام گمنام
ممنون که نوشته منوخوندی بهت قول میدم که اگه به گفته های این کتاب عملی کنی هرچی بخوای بدست میاری چون من انجام دادم وبدست آوردم باورت می شه درعرض یک هفته .
اسم کتاب :چهاراثرازفلورانس اسکاول شن
اسم کتاب :غیرممکن ممکن است
اینم بگم که تواین سبک کتاب خیلی زیاد است رفتی کتاب فروشی به فروشنده بگوکمکت می کنه
فکر کنم ارزششوداشته باشه که مشکلت حل بشه
مطمئن باش نه تنها واسه توواسه همه اونهایی که این جا میان دعا می کنم تورو و همه بچه هایی که اینجا میانودوست دارم .

التماس دعا.
73790
نام: زهرا(سارا)
شهر: مشهدالرضا
تاریخ: 3/11/2010 7:55:19 AM
کاربر مهمان
  سلام! براي تو مي نويسم كه هميشه مي خواني و مي فهمي و مرا درك مي كني!در این چند ماه داستان غم انگیز زندگی ام را شنیدی و با من عهد بستی تا آخرین لحظه ی عمرت کنارم خواهی بود می دانم عهد نمی شکنی چرا که مولا علی(ع)نیز می فرماید:
وفای به عهد شیوه ی بزرگان است/وعده بزرگواران نقد و با عجله است*وفای به عهد نشانه ی دیانت و قوی بودن امانت داری است./هرگاه وعده کردی،وفا کن.
خیلی حرفهایم را شنیدند و رفتند خواندند و رفتند مرا نفهمیدند حتی خانواده ام شاید بگویم او را فراموش کرده اند و مرا درک نمی کنند اصلا زندگیشان به حالت عادی برگشته مثل اینکه هیچ اتفاقی در زندگی شان نیفتاده!
و در این آشفته بازار تو را خدا به من رساند با همه ی بد بودنم با همه ی گرفتاریهایت من و تحمل می کنی!
برای تو می نویسم من برای اطمینان از حال و روزت خستگی و نگرانی و غمت را در صدای خسته و آرام و از نفس گرم و محبت آمیز مادرانه ات می فهمم من هم گفتم در کنارت خواهم بود!
من می خواهم در این جریان زندگی با تو جاری باشم در امتدادت میدانم که مرا لایق خواهی دانست!
برای تو می نویسم که خداوند قلب مهربانی به تو داد برای مهربانی کردن و محبت به من و مرا در کنار همه داشته هایت در این قلب بسیار رئوف و کوچکت جای دادی و مطمئنم که خداوند در برابر این ایثار بی نظیرت پاداشی برایت کنار گذاشته است!
برای تو می نویسم که شرایط مرا درک می کنی اینکه دراین مدت چه کشیده ام و می کشم!باز هم کلام مولا علی(ع):
مؤمن کسی است که اذیت دیگران را تحمل کرده و به احدی اذیت نمی کند/براستی که مؤمنین مهربانند./مؤمنین از نظر عقل بزرگند/شادی مؤمن در چهره ی او و اندوهش در دلش پنهان است/مؤمن راستگو و احسان کننده است./مؤمن دایم مشغول ذکر،فکر،شکرگزاری و در گرفتاری صبور است.
از تو که همچنان کنارم هستی عشقانه از ته دلم می نویسم عاشقانه دوستت دارم مادر!
بزرگواری ات را در لحظه لحظه ی زندگی ام مرور می کنم حتی خنده هایت و نگاهت را
دوست داشتم هر بار با دیدنت گریه کنم در آغوش محبتی که خدا به من داد اینبار هم خواستم ولی باور کن نخواستم تو نیز از این اشک و ناراحتی ام نگران باشی چون الان تو بیشتر از هر کسی نیاز به آرامش داری!
می دانم خداوند بر تو همه ی سختی ها را آسان خواهد کرد برایت ساعات روزهای زندگیم دعا می کنم چون دوستت دارم نه به زبان گفتار و نوشتن با قلبی که خدا وعده داده در آن هست و با اطمینان می گویم که لیاقت داشته و داری که مادری باشی که خدا خواسته به راستی من که این موهبت را از یاد نمی برم!
از ساعاتی که در سخت ترین شرایط در کنارم بودی و مرا تسکین دادی از صدایت می فهمیدم که تو هم گریه کردی از این غم سنگین!این شد که شدی هستی من در این دنیای بی وفا!هر که سرزنش کرد عاشقانه در برابرش ایستادم!مگر می شود کسی باشد که اینقدر در قلبت نفوذ کند ولی این سعادت را خدا،امام رضا(ع)و بی شک مولای خوبمان امام علی(ع)نصیب هر دو بخصوص من کرده و به شکرانه اش سعی کرده و میکنم دختری خوب برای مادر بمانم!میخواهم مادرم با افتخار نامم را صدا بزند می خواهم دیگر نداشتن مادر را حس نکنم دیگر اشک فراق نریزم و خنده ی وصال داشته باشم تا مادرم شاد باشد!
مادرم فراموشت نمی کنم دوستت دارم این نوشته ها را با اشک شوق داشتنت با کلام خدا برایت می نویسم
از خدا میخواهم به تو سلامتی بیشتر عنایت کند وجود تو برایم بیشتر از هر داشته ای مهم است مرگ و زندگی من در گرو سلامتی توست از تو خواهشی دارم :
قول بده!چرا اینجا نوشتم؟!
73789
نام: طاها
شهر: آسمانی آبی
تاریخ: 3/11/2010 6:58:14 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحيم

بازگشت!!

بياييم تنها براي يکبار هم که شده فرض کنيم از دنيا رفته ايم، ما را بر سر دست نهاده و به غسال خانه برده اند و پس از شستشو و کفن نمودن درون قبر نهاده اند. همه اطرافيان در حال گريه براي ما هستند و ما مات و مبهوت از اين کوچ ناگهاني!

و درست در لحظه اي که سنگ هاي لحد را روي قبر مي نهند، قبر ما تاريک گشته و ما مرگ خود را باور کرده ايم؛ از حالت شوک خارج گشته و ملتمسانه از خداوند متعال مي خواهيم که:

بارالها مرا به دنيا برگردان و به من فرصت مجددي مرحمت بفرما تا خطاهاي گذشته ي خويش را جبران و کارهاي انجام نداده را انجام دهم.

ندايي مي رسد که: اي بنده ي من! دعاي تو اجابت شد! به دنيا برگرد و از فرصتي که در اختيار تو نهاده شده [البته فرصتي که معلوم نيست چه موقع تمام مي شود] کمال استفاده را ببر و ...

و اکنون، همان روز است و تو مجددا پا به عالم خاک نهاده اي! اکنون چه مي کني؟!

پيش از ارائه ي پاسخ مجددا در خصوص سطور قبل انديشيده و واقعا سعي نما تا خود را در چنين موقعيتي تصور نمايي! و تا اين چنين نشده به پاسخ نيانديش.

خوب اکنون پاسخ بده؛ چه مي کني؟ از کدامين عمل ناکرده شروع مي کني؟ نمازهاي نخوانده، محبت هاي نکرده [در حق پدر و مادر و ...] حجاب کامل رعايت نشده، اداي حق مردم [حقوق مالي و غير مالي] ذکر دائم، توبه از همه ي گناهان و جبران همه ي خسارت ها!!؟.

و به جبران کدام عملِ انجام شده مي پردازي؟ غيبت ها، تهمت ها، نگاه هاي هوس آلود، آزارهاي مومنين [پدر ، مادر، همسر، دوستان و ...] دل شکستن هاي عزيزان و دوستان، دروغ ها و دزدي ها و ...

چه موقع شروع به انجام اين کارها مي کني؟ الان، امشب، فردا يا هفته ي ديگر يا ...؟

چه قدر به اين امور فکر مي کني؟ تنها براي اکنون، امروز ، فردا تنها يک هفته يا...؟

چه قدر براي دنيا و لذائذ آن ارزش قائل خواهي شد؟ بسيار، اندک، معمولي و يا هيچ؟

چه قدر از دل بستگيها و وابستگيهاي سابقت نسبت به دنيا مي کاهي؟

چه قدر براي آباداني دنيا! تلاش مي کني؟ خيلي ، متوسط، اندک يا هيچ؟

چه قدر حاضر به انجام کارهاي پر مشقت و سخت اما مفيد براي آخرتت، هستي و چه قدر سختي هاي ترک گناه و انجام ثواب را تحمل مي کني ؟ اندک ، مقداري، بسيار يا با همه توان؟

و چه قدر به مرگ مي انديشي؟ و به زمان مجدد رؤيت حضرت عزرائيل؟، به پس از مرگ و سوال و جواب در خانه قبر؟، به تنهايي، وحشت و تاريکي آن، به حضور در عالم برزخ؟ و ...

و بالاخره چه قدر حاضري در دل تاريک شب از خواب ناز خود زده و شبهايت را با نور مناجات و اشک ها ي شبانه ات روشن و منور گرداني و با نماز شبت، چراغي براي قبر تاريکت فراهم آوري؟.

حتما بيانديش!

التماس دعا
73788
نام: زهرا(سارا)
شهر: مشهدالرضا
تاریخ: 3/11/2010 12:01:20 AM
کاربر مهمان
  بابا كو؟

كودكي باز سراغ پدرش مي گيرد

لحظه اي ساكت و با داد و فغان، بابا كو؟

شب جمعه سر قبر پدر گمنامش

اشك هايش همه چون سيل روان، بابا كو؟

مادرش ياد شلمچه و دوكوهه است هنوز

چه جوابي به سوال همگان، بابا كو؟

گاهگاهي دم در چشم به راه باباست

و سوالي كند از رهگذران ؛ بابا كو؟

دوستان پدرش شاد، سرافراز، رها

همه شادند ولي مادرجان، بابا كو؟

نيست جز عكس و لباس و چفيه از بابا

با كه گويد غم اين داغ نهان؟ بابا كو؟

مادرش شاد و جوان بود ولي ديگر نيست

قد مادر شده مه واره كمان ، بابا كو؟

وصيت نامه بابا همه شب مي گريد

و بگويد پدرت بود جوان، بابا كو؟

چه جوابي به سوالات در و همسايه؟

پدرت خانه بوَد دختر جان؟ بابا كو؟

مدرسه ، اردو ، امضاي رضايت نامه

اين كه امضاي پدر نيست جوان! بابا كو؟

چه كسي گفته كه جاي شهدا خالي نيست

تو جهان داري و ما نصف جهان، بابا كو؟

حركت، خنده و خمپاره. دگر بابا نيست

پرسد از عكس پدر گريه كنان بابا كو؟

شاعر: پیمان طالبی

زیارت مناطق راهیان نور التماس دعا برادر!
73787
نام: طاها
شهر: آسمانی آبی
تاریخ: 3/10/2010 11:37:14 PM
کاربر مهمان
  */*/*/*/*/*___.::چگونگی تسخیر باطن انسان به وسیله -شیطان::.___/*/*/*/*/*/*

حضرت ایت الله جوادی آملی-روحی فداه_در زمینه چگونگی تسخیر باطن و قلب انسان به وسیله شیطان،بیانی شیوا و رسا دارند بدین گونه:
تمام سعی شیطان بر این است که از طریق هواها و هوس ها و رذایل اخلاقی وارد حرم امن دل شود و کم کم زمینه را آماده کرده انسان را منزوی کند،آنگاه خود به جای او بنشیند و به جای او بگوید و بشنود و ببیندو...

*وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین عـــــلی(علیه السلام)که هم انسان کامل است و هم انسان شناس کامل،در این زمینه می فرماید:
*گروهی شیطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دام ها بافت،در سینه هایشان جای گرفت و در کنارشان پرورش یافت:
(متن عربی در نهج البلاغه،خطبه هفتم مطالعه فرمائید)
شیطان اول فریب می دهد و پس از آن کم کم وارد حرم دل می شود.گاهی انسان گناهی را انجام می دهد و از آن متنفراست،بعد استغفار می کند و چهار قطره اشک می ریزد و جبران می کند.گاهی بعد از انجام یک گناه از آن لذت می برد و در صدد توجیه این کار بر می آید؛می گوید این کار بدی نبود،کم کم می گوید نه تنها بد نیست بلکه کار خوبی است،وقتی گفت کار خوبی است یعنی حرم امن دل را برای پذیرش شیطان باز کرد،آن وقت شیطان بر او احاطه پیدا می کند.
به این ترتیب است که شیطان،در قلب به تخم گذاری می پردازد:
باضَ فرَّخَ:باضَ یعنی تخم گذاری کرد،اول تخم می گذارد و بعد آنها را به بچه شیطان تبدیل می کند-این ها چیزی نیست که انسان با دستگاه بفهمد که شیطان آمده و تخم گذاری کرده،فقط آنکه چشم ملکوتی دارد می بیند-وقتی تخم گذاری کرد این تخم ها به صورت جوجه شیطان در آمده و جنب و جوش پیدا می کنند:
(دَرَجَ)یک وقت شما می بینید در درون تان غوغایی است که شما را می شوراند و آرام نیستید.وقتی به سخن حضرت علی(علیه السلام)مراجعه می کنید می بینید این غوغا و بلوا ناشی از همین بچه شیـطان هاست.
خاطرات بد،شورشی درونی ایجاد می کند.شیطنت هم یعنی همین.
*این ها افسانه و خیال نیست،این شورشی که ما در خود احساس می کنیم همین است.
انسان وقتی به این جا رسید هر چه می خواهد راهش را برگرداند نمی تواند چرا؟
برای این که شیطان آمد،آشیانه ساخت،تخم گذاری کرد و تخم ها را به جوجه تبدیل نمود.بعد از این کم کم صاحب خانه را منزوی و در یک گوشه اسیر می کند.
دست و پایش را می بندد.
آنگاه:فَنظَرَ بِأَعیُنِهِم وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِم؛ با چشم این ها می نگرد و با زبان شان حرف می زند،آن وقت انســـان بیچاره می داند که گوینده او نیست،شیــــطان است.
آن که در مقابل خدا ایستاد و گفت:
أَنا خیرٌ مِنهُ *همو امروز با زبان من و شما حرف می زند و گرنه ما مسلمان و شیـــــــعه هستیم،چگونه چنین ادعایی داریم و می گوییم:
*من نظرم این است،دلم می خواهد این کار را بکنم.دلم می خواهد این گونه بپوشم،دلم می خواهد این طور از خانه بیرون بروم.این ها همه تصمیم های شیـــــطان است که به وسیله انسان اجرا می شود.
*این است که به ما گفته اند هرگز از جانتان غفلت نکنید،مبادا بیگانه ای به جای شما بنشیند و تصمیم بگیرد و شما خیال کنید خودتان هستید.خیلی ها می گویند من نظــــــرم این است،در حالی که این نظر را وقتی در کنار سخنان امیر(علیه السلام)قرار دهید می بینید رو در روی سخن اوست یا می بیند با قرآن مخالف است!(آی ی ی شیعه امیرالمومنین(ع)!!)
*این چنین است که یک نفر ممکن است در تمام مد
73786
نام: مهدیا
شهر:
تاریخ: 3/10/2010 9:06:22 PM
کاربر مهمان
  سلام بر مهدی فاطمه.آقا جان سلام دلتنگ نیامدنتان هستم .گله دارم از غربتم در شهری که شهرم هست .گله دارم از بیحرمتی به دینی که دوستش دارم .آقا جان شرمنده ام میدانم دل شما از نامردمیهای ما انسانهای بی لیاقت میگیرد.شرمنده ام که فقط سعی میکنم گناه نکنم و فقط میتوانم دعا کنم برای آمدنتان.کمکم کنید که موفق باشم در بنده خوب خدا بودن.کمکم کنید که غربت وغم نیامدنتان خرم نکند.اللهم عجل لولیک الفرج
73785
نام: مهدیه
شهر: ایران
تاریخ: 3/10/2010 7:20:59 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه ی دوستان
امیدواربزرگوارخسته نباشید!لطف کنیدیک ختم سوره ی یاسین وهزاروچهارصدگل صلوات به نام من ثبت کنید!
تشکرازلطفتون
73784
نام: رها
شهر: ناکجاآباد
تاریخ: 3/10/2010 7:17:48 PM
کاربر مهمان
  سلام به جمع دوستان این سایت
من اولین بار که اومدم تواین سایت.خیلی خوشحالم این سایت رو شناختم
خیلی برام دعا کنین این روزا بدجور داغونم
73783
نام: امید امید امید
شهر: خوبیها
تاریخ: 3/10/2010 5:54:30 PM
کاربر مهمان
  سلام سلام سلام : به همه دوستان گرامی و تمامی عوامل این سایت پر محتوا .....
سلام به خانم ایمان گرامی شما چرا کم پیداشدین انشاا...هر جا هستین سلامت باشین و ما هرگز شمارو فراموش نمیکنیم با نوشته های پر محتواتون به دوستان این سایت امید و آگاهی میدادین .....
سلام به خوشبخت انشاا...شما کجاین نیستین امیدوارم همیشه و هر لحظه خوشبختی همراهت باشه ....
سلام به آتنای شیرین زبون منم خیلی دوست دارم به مناطق جنوب (جنگی )برم ولی سعادت نداشتم تا الان ...قدر این دوران نوجوانیت بدون و نهایت استفاده رو ببر همیشه خندان باشی و پر از هیجان ....
سلام به همه دوستان فیروزه - ساقی گرامی - س س از زنجان - شهاب گرامی - بی نام از خارج - غزاله - و همه دوستانی که هرگز فراموششان نمیکنم .
سلام به دوست بسیار خوبم نفیسه گرامی خیلی خوشحالم که منوز از یادتون نرفتم خیلای خوشحالم خیلی .....
<<ابتدا <قبلی 7385 7384 7383 7382 7381 7380 7379 7378 7377 7376 7375 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved