اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
72912 |
نام:
م
شهر:
م
تاریخ:
1/19/2010 6:55:17 PM
کاربر مهمان
|
یک وقتهایی مثل امروز توی درمانگاه خیلی دلم میگیرد... نه از دیدن مریضها دیگر یاد گرفتهام چطور این احساسات را کنترل کنم... بلکه از دیدن بیعدالتی از دیدن فقر تنگدستی بیفرهنگی نبود آموزش نبود بدیهیترین خدمات انسانی...
از دیدن اینکه پدری به خاطر اینکه پول ندارد میخواهد هرطور شده از زیر بار بستری شدن کودکش که 2ماهیست تب کرده در برود... از دیدن مادری که چشمانش میلرزند وقتی میشنود که باید هر ماه 80-70 هزار تومن خرج آزمایش و داروهای بچهاش بکند... از دیدن دستهای خالی پدر نداشتن بیمه نگرانی مادر و آزمایشهایی که اشتباهند و خطا دارند و هزاربار باید تکرار شوند... از استشمام بوی تریاک از پدری که بیقید خودش را روی صندلی میاندازد... از دیدن مادری که بابت رفتارهای گستاخانهی شوهرش بابت پولی که ندارد بابت تمام بدبختیهای زندگیاش شرمگین است...
فکر و خیال ولم نمیکند... پدری که کارگر ساختمان است، بیمه ندارد چطور میتواند از پس هزینهی 3 هفته بستری بچهاش بر بیاید؟ چطور پدری که ماهی 250 هزار تومن در آمد دارد باید بچهاش را ببرد آزمایشگاه پارس برای یک آزمایش خون کامل؟ چطور میشود به مادری که فقر از تمام سراپایش میبارد گفت که به بچهات گوشت زیاد بده؟ چطور میشود به پدر و مادری که از کرمانشاه آمدهاند و تا موقع باز شدن بیمارستان توی پیکانشان کز کردهاند گفت که این آزمایش مشکل دارد و باید فردا آزمایش بگیری و دوباره بیاوری؟
دلم گرفته... از این همه تفاوت دلم خیلی گرفته...
ای خدا مددی
|
|
72911 |
نام:
محمدپور شهسوارذی
شهر:
سیرجان
تاریخ:
1/19/2010 5:02:15 PM
کاربر مهمان
|
می شود و می توانیم
رهبرم سید علی ست
|
|
72910 |
نام:
لیلی
شهر:
اهواز
تاریخ:
1/19/2010 4:24:07 PM
کاربر مهمان
|
تو که آخر گره را وا میکنی /پس چرا امروز و فردا میکنی
|
|
72909 |
نام:
س.س
شهر:
زنجان
تاریخ:
1/19/2010 2:43:13 PM
کاربر مهمان
|
با سلام و وقت بخیر به همه گرامیان
سارای عزیز از مشهدالرضا، خیلی دوست دارم که در ختم قرآنی که در نظر گرفتی شرکت کنم ، به من هم افتخار بده و اسم من رو هم در هر جزیی که مایل بودی ثبت کن .
روح بزرگ مادرت شاد، قرین رحمت الهی و در جوار اولیاالله باد...
راستی دو تا مطلب مهم دیگه !
میشه لطفااسم وبلاگت رو یه بار دیگه بنویسی ؟
و دیگه اینکه ....
در حرم مصفای شمس الشموس ،امام مهربان ، یاد ما یادت نره...
|
|
72908 |
نام:
ایمان ( به نیابت از طرف سارا)
شهر:
توکل به خدا ( مشهد الرضا)
تاریخ:
1/19/2010 2:37:55 PM
کاربر مهمان
|
با سلام خدمت آقا سید مرتضی آرامش دهنده روح و روانم
سلام بر تک تک دوستان و همراهان
سلام بر ساقی گرامی امیدوارم به آرامشی که لازمه رسیده باشی و سخت نگیر چون مطمئنم با همت والایت همه چیز درست میشه و لطف خداوند همیشه شامل حالت می باشد
سلام بر سارای گرامیم دخترخوبم من همیشه به تو و داشتنت افتخار می کنم
سلام بر دوست گرامیم خانم محمدی معذرت از اینکه دیر متوجه شدم و تسلیت مرا برای درگذشت ماد رگرامیتان بپذیرید امیدوارم خداوند صبر به شما و رحمت و مغفرت برای آن عزیز از دست رفته عنایت فرماید.
از عزیزان و بزرگواران می خوام شما هم در ختمهای قرآنی که برای مادر سارای گرامی از مشهد برداشتیم شرکت کنید دوستانی که مایلند جهت اطلاع:
تا پنجشنبه آینده ثبت نام و ختم تمام شود ممنون!
جزء اول سارا(زهرا)
جزء دوم
جزء سوم
جزء چهارم
جزء پنجم
جزء سی : ایمان از توکل به خدا
سارای گرامیم می دونم به دلیل مشغله کاری ممکنه دیر به دیر سر بزنی من سعادت داشته باشم ثبت این ختم را بعهده می گیرم برایم دعا کن آرامش بگیرم
التماس دعا!
|
|
72907 |
نام:
بدری
شهر:
كرمان
تاریخ:
1/19/2010 1:58:31 PM
کاربر مهمان
|
سلام... نسيم جان از تهران .. ببخشيد اين شماره تلفن كه گذاشتي براي نرم افزار قراني من چندين بار تماس گرفتم كسي جواب نداد.ميشه يكبار ديگه شماره را چك كنيد
|
|
72906 |
نام:
نیاز
شهر:
تهران
تاریخ:
1/19/2010 11:40:11 AM
کاربر مهمان
|
سلام به همه دوستای گلم امیدوارم که حال همتون خوب باشه ببخشید یه مدتی گرفتارم و سعادت نداشتم بیام اینجا
همتونو دوست دارم
ما یاد گرفته ایم که از خدا تشکر کنیم به خاطر اینه جواب دعاهای ما را با "نه" و "حالا نه" پاسخ می دهد.
التماس دعا
|
|
72905 |
نام:
امیدوار
شهر:
ایران
تاریخ:
1/19/2010 9:10:20 AM
کاربر مهمان
|
باسلام وروزبخیربه همه بزرگواران حرف دل
**************************************
وباتشکرازکلیه عزیزانی که دراین مدت یادی ازحقیرنمودندهمواره به یادشماهستم ان شاءالله درروزهای آتی باسری جدیدختمهای مبارکه به مناسبتهای مختلف درخدمت شمابزرگواران خواهم بود.
التماس دعاازهمه شمادریادلان حرف دل.
***اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم***
|
|
72904 |
نام:
زهرا(سارا)
شهر:
مشهدالرضا(ع)
تاریخ:
1/19/2010 8:40:49 AM
کاربر مهمان
|
*السلام علیک یا ابا عبدالله*
سلام به سید مرتضی عزیز دل و چشم و چراغ اهالی این محفل همیشه سبز!
سلام به عاشقان و دوستداران شهدا و سید مرتضی و شهداء!
سلام به کسانی که برای من و مادرم دعا کردند و حتی کسانی که من و یاد کردند در دلهایشان!
سلام به خواهرانم هستیِ عزیز دلم! من همیشه شرمندت بوده و هستم بخاطر اینکه نذاشتی جای خالیش و حس کنم شاد و غمگین کنارم بودی!یاس عزیز و فائزه که هر روز و شاید ساعتها پیامهایش رو خوندم و فقط شرمسار شدم همچنین زهرا* همراه همیشه سبز باغ سید مرتضی در همسایگی حرف دل!که با پیام و تک زنگاش به من گفت با منه !ممنونم از عزیزانی که به وبلاگم آمدند و با پیامهاشون باعث شدند من و امیدوار کنند به ادامه به زندگی در این دنیای فانی!
سلام به ساقی و فیروزه گرامی و عزیز ممنونم از لطف شما!
بارها آمدم که بنویسم نشد دست و دلم به صفحه کلید نرفت!
میدونم اینجا همه به حضور و نوشته های هم نیاز داریم!
نمیشه گفت مشکلاتمون و با مشورت با یک نفر بشه حل کرد باید همه بنویسند و از هر کدوم از افراد چیزی یاد گرفت خودم و میگم!اگه الان اینجا هستم بخاطر نوشته های عزیزانیست که در این دنیا باهاشون آشنا شدم!
از وقتی مادرم رفت بیشتر نسبت به این دنیای فانی احساس بدی دارم!
وقتی مادرم رفت هیچ با خودش نبرد کفن و تربت پاک امام حسین (ع) و عشقی مالامال که از ائمه تو سینه داشت عشقی که از امام حسین داشت و خود آقا توی این ماه مهمونش کرد! یا حسین!
دلتنگ حرم آقام هستم دلتنگ صحن و سرای امام هشتم هستم از بعد مادر نرفتم ازش خواستم بطلبه ولی با خود مادرم!کبوتر دلم راهی شده از دیروز دیشبم خوابش و دیدم!بارها فکر میکردم مادرم شاید من و نبخشیده باشه ولی وقتی من و فرستاد و ازش دور شدم تعجب کردم که چرا به این راحتی اجازه داد اون من و بخشیده بود میدید من گرد تختش می چرخم و دمادم به دهانش عاشقانه آب و غذا میدم و براش داروهاش به موقع میدم نگرانشم نگاهای کودکانه و پرازمحبتش و یادم نرفته عشقش و نمیتونم با چیزی توی این دنیای فانی عوض کنم میخوام همین حس و داشته باشم که هنوز کنارمه هنوز من برایش دختری و او برام مادری می کنه باهاش حرف می زنم مثل همیشه برای بیرون رفتن باهاش مشورت میکنم هنوز وقتی در مسیر برگشتنم اون و منتظرم میدونم که منتظر بود تا ساعت دو یا سه بشه و باهم نهار بخوریم و حالا پدرم منتظر می مونه تا من برگردم پس چطور بگم مادرم مرده؟! مادرم با منه توی حیاط, آشپزخونه, توی همه ی اطاقها شبها کنارم خوابه و صبح زود برای نماز بیدارم میکنه!مادرم منتظره روضه ی ماه صفرش و برگزار کنم من هنوز به احترام مادرم کامپیوترم و جابجا نکردم هنوز منتظرم خودش رضایت بده از این اطاق سرد اسباب کشی کنم!مادرم چشای بارونیم و میبینی؟! با ذکر ابالفضلی که روزای آخر تو روبیمه اش کردیم دارم برای عشقت برای تو که اینقدر خوب بودی که دیشب بعد راز و نیاز داداش کوچیکه با عکست از من خواستی صبح زود براش پیام بدم اون بیاد کنار سفره ی صبحانه ی ما!
مثل همیشه نگران همه ی ما هستی فدات بشم با افتخار همیشه گفته و میگم شیر پاکی که به من دادی حلالم!شیری که با عشق حسین(ع) به من دادی که منم اینجور مثل تو از صبح تا شب به عشقش عاشقونه عزاداری و یا بهتر بگم از این راه منحرف نشم!سعی میکنم نمازم و اول وقت بخونم به سفارش آقا!امر به معروف و نهی از منکر کنم !مادرم از تو با دل پاک و صاف و صادق و عاشقی که داشتی میخوام برای من دعا کنی من هنوز محتاج دعای مادرانه ات هستم هنوز استغاثه ها در سجاده
|
|
72903 |
نام:
زهرا(سارا)
شهر:
مشهدالرضا
تاریخ:
1/19/2010 8:30:04 AM
کاربر مهمان
|
السلام علیک یا ابا عبدالله
من و دیوونه کردی یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
تو دلم خونه کردی یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
مست نگاتـــــــــم بخدا بخدا بخداااااااا
محو چشاتــــــم بخدا بخدا بخدااااااااااا
تو خوب و مهربونی یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
جگرِپهلوونی یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
عاشق شدن گناهه یا االفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
تو خودت این و میدونی یا ابالفضل(ع)
با هیشکی کار ندارم یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
اسیرو و بیقرارم یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
توی صحن صفایت یا یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
دلم و جا میذارم یا ابالفضل(ع) یا ابالفضل(ع)
ابالفضل(ع) ابالفضل(ع) ابالفضل(ع)
سلام!
از دیروز با این ذکر خیلی اشک ریختم!
ممنونم از مادرم که این مدت شبها اومد به خوابم که من تنهائیش و حس نکنم
سیدای محفل خیلی التماس دعا سید علی بزرگوار شبای قبل خوابی دیدم از خانوم سیدی که دو روزه دخترش فوت کرده مادرم یک پارچه ای سبز و بزرگ گرفته بود که به من داد گفت به دیوار خونه نصب کن نصبش کردم باورم نمیشد دور تا دور حیاطمون و پوشوند من یقین داشتم و دارم مادر سادات لطفشون شامل مادرم شده!
از عزیزان و بزرگواران می خوام شما هم در ختمهای قرآنی که برای مادرم برداشتیم شرکت کنید دوستانی که مایلند جهت اطلاع:
تا پنجشنبه آینده ثبت نام و ختم تمام شود ممنون!
جزء اول بنام خودم ثبت می کنم
جزء اول سارا(زهرا)
از عزیزان و بزرگوارانی که وقت دارند و یا بیشتر به این محفل میان تقاضا دارم عزیزان و ثبت نام کنند با تشکر!
التماس دعا!
|
|