اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
72522 |
نام:
نفیسه
شهر:
لس انجلس
تاریخ:
12/24/2009 3:51:26 AM
کاربر مهمان
|
سلام به رسم ادب به رسم وفا
یه تشکرویژه به مدیریت سایت به خاطرهمه چیز وبه مدیریت حرف دل بازم به خاطرهمه چیز
یه سلام باکلی اندوه،بماندبرای چی!
یه خدافظیه سرداینم بماندبرای چی!
یه عذرخواهی مخصوص تقدیم به استاد وبه تمام کسایی که یا دلشونو شکوندم یاحرفی زدم که ناراحت شدن
واقعا ناخواسته بوده...منو ببخشید...
التماس دعادارم نه برای خودم برای همه برای استادبرای امیدامیدامیدوبرای همه که گرفتارن
برای همه مادراهم همینطور
برای همه دعاکنید
گوشه ی دعاهاتون یه لطفی بکنیددعاکنیدمنم ثابت بمونم روعقایدم
تاچندوقتی که خودمم نمیدونم کامپیوترندارم من نیستم خوش باشیدهمگی!!!استادباخیال راحت بیایدوبنویسید!!! :)
هستم اگرمیروم گرنروم نیستم
بودیمو کسی پاس نمیداشت که بودیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
البته خداییش ناحقی نمیکنم خداییش دم همگی گرم که هوای منوداشتیدووقتی بودم پاسم داشتید!!! :)
بابت همه چیز ازهمگی ممنونم تابعد
یاحق
...
|
|
72521 |
نام:
ابراهیم کشاورز
شهر:
کوهدشت
تاریخ:
12/24/2009 2:49:01 AM
کاربر مهمان
|
با سلام.
به زمین زیر پایت نگاه کن که محکم و پا بر جاست.
وبه آسمان که شیرین میخندد و
بیاد داشته باش که این زمین خواهد لرزید و این آسمان فرو خواهد افتاد و تو در برهوتی در میان هزاران انسان در پیشگاه پروردگارت حاضر خواهی شد،پس حالا که فرصت داری خوبیها را دریاب.
|
|
72520 |
نام:
نگار
شهر:
تهران
تاریخ:
12/24/2009 1:57:05 AM
کاربر مهمان
|
سلام ازطرف خودم و دوست خوبم در لس انجلس
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام كه هر وقت در كوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند چه كس مرده است؟ چه غفلت بزرگی كه می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل
كرده است.
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یك نسخه عملی به یك افسانه موزه نشین مبدل كرده ام . یكی ذوق میكندكه ترا بر روی برنج نوشته،یكی ذوق میكند كه ترا فرش كرده ،یكی ذوق میكند كه ترابا طلا نوشته ،یكی به خود میبالد كه ترا در كوچك ترین قطع ممكن منتشر كرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی كنیم؟
قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان كه ترا می خوانند و ترا می شنوند ،آنچنان به پایت می نشینند
كه خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یك نفس بخوانند مستمعین
فریاد میزنند احسنت ...! گویی مسابقه نفس است ...
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یك فستیوال مبدل شده ای حفظ كردن تو با شماره صفحه ،خواندن تو ازآخربه اول ،یك معرفت است یا یك ركورد گیری؟ ای كاش آنان كه ترا حفظ كرده اند ،حفظ كنی ، تا این
چنین ترا اسباب مسابقات هوش نكنند.
خوشا به حال هر كسی كه دلش رحلی است برای تو .
آنانكه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می كنند ،گویی كه قرآن همین الان به ایشان نازل شده است
آنچه ما باقرآن كرده ایم تنها بخشی از اسلام است كه به صلیب جهالت كشیدیم
خدایا ماراچه شده؟؟؟
یاخدا
|
|
72519 |
نام:
کاوه
شهر:
تهران
تاریخ:
12/23/2009 11:44:24 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعا عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده.
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمیفهمید چه بر سر زندگیاش آمده.
اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود:
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد و ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد.
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم، این است : خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که میپسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن
---
جمله روز : اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد …
یا حق
|
|
72518 |
نام:
محمد محمودی
شهر:
سنندج روستای نگل
تاریخ:
12/23/2009 10:51:39 PM
کاربر مهمان
|
سلام اتفاقی وارد سایت شدم خیلی خوشحال شدم همچی سایتی داریم النماس دعا*** سام سهرابی از مریوان منتظرت هستم با هم بریم روستای نگل
|
|
72517 |
نام:
دیگه چه فرقی می کنه
شهر:
این هم مهم نیست
تاریخ:
12/23/2009 9:33:05 PM
کاربر مهمان
|
بسم رب الحسین(ع)
گفته بودید یه روزی همون کاری رو میکنید که ژیلا کرد. ولی صد رحمت به اون!!! من خیلی رو پدر و مادرم حساسم. نمی تونم کوچکترین اهانتی بهشون رو تحمل کنم. ازتون انتظار نداشتم. خیلی به خاطر حرفی که زدید از دستتون دلخور شدم. ازتون انتظار نداشتم. از شما انتظار نداشتم. حالا بقیه ماجرا که بماند.
ولی خیلی غصه نخورید. همون خدایی که منو از قضیه زیلا نجات داد، خاطرات شما رو هم از ذهنم پاک می کنه. ولی از این به بعد بی خودی یه کسی رو زیادی تحویل نگیرید خصوصا اکه جوون باشه، خصوصا اگه حساس باشه، خصوصا اکه دختر باشه... بعد هم بذاریدو برید به امون خدا. دلم پره از دستتون شاید حالا خیلی دیر باشه برای نوشتن این حرفا ولی می نویسم چون به شدت مشتاقم که بخونید این حرفا رو. بدونید چقدر از دتون دلگیرم. از اون حرفاتون بیشتر... خیلی بیشتر. شاید سنگدلی باشه و بی ادبی و قدرنشناسی ولی
امیدوارم دیگه هیچ وقت نبینمتون. به خاطر تلاش هایی که واسه اون قضیه کشیدید خیلی خیلی ممنون.
|
|
72516 |
نام:
عارفه
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/23/2009 6:42:17 PM
کاربر مهمان
|
نمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییدونم
|
|
72515 |
نام:
محمد
شهر:
بابل
تاریخ:
12/23/2009 4:25:30 PM
کاربر مهمان
|
آقا این نوحهی سید ذاکر ""یه رفیق دارم که نامش حسینه * خوش آن دل که ، دل آرامش حسینه""رو برا دانلود بزارین خداخیرتون بده.
|
|
72514 |
نام:
murtaza esfandyari
شهر:
mashhad
تاریخ:
12/23/2009 4:12:52 PM
کاربر مهمان
|
delam baraye emame zaman tanke shode kye miyaye khoda
|
|
72513 |
نام:
ایمان
شهر:
توکل به خدا
تاریخ:
12/23/2009 4:00:53 PM
کاربر مهمان
|
مولایم علی
هرچه میگردم بیابم واژه ای ...اما...ولی
مانده ام, دربیکران ,گویای عشقت یا علی(ع*)
چهره در هم میکشم , در محضر ویران ها
گرنیابم همچو ( تو ) ,در روزگارم همدمی
یاعلی گویان ( مدد !) ، من چاره میجویم زتو
ای مراّم و معرفت ،ای که بدنیا , مرحمی
مظهر مردان شود , آن کس شناسد نام تو
گر کسی ، راه ترا چندی رود ( حتی ،کمی)
یاورم بودی تمام زندگی ( باور ) توئی
منکه هستم ؟، ریزه سنگی ,زیر پایت, ( کمتری)!
یا علی (ع) , درنام تو, هرگز نکردم شبهه ای
خودهمی دانم ( توئی) مولای من (مولا علی(ع*))
|
|