اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
71832 |
نام:
ملیحه
شهر:
.
تاریخ:
11/24/2009 11:08:32 AM
کاربر مهمان
|
یا هو
خداوندا می گویی : ان الانسان لفی خسر
مگر
ایمان بیاوریم
کارهایمان شایسته باشد
به حق بپیوندیم
و صبر کنیم
نه که نفهمم چه می گویی می فهمم. ولی خودت قاضی، سخت تر و سنگین تر از این مفاهیم در دو دنیایت وجود دارد؟
|
|
71831 |
نام:
ایمان
شهر:
توکل به خدا
تاریخ:
11/24/2009 10:28:03 AM
کاربر مهمان
|
سلام بر سید مرتضی آرامش دهنده روح و روان خسته من
سلام بر تک تک دوستان و همراهان و مدیران زحمتکش خونه سید مرتضی
سلام بر خروش بزرگوار( حاجی دیگه خدائیش نگرانتون شدیم التماس دعا از سقاخونه باصفاتون )
سلام بر چه فرقی می کنه گرامی ( حاج آقا دیگه غیبت طولانی شده و این سکوت حزن غزیبی به خونه سید داده التماس دعای یاعلی یا فاطمه دارم )
سلام بر امیدوار گرامی التماس دعا خسته نباشی لطفا ثبت فرمائید
یک سوره مبارک طه و یک سوره مبارک یس به نام من حقیر
سوره مبارک طه ویک سوره مبارک یس به نام همسر مرحومم
سلام بر سبکبار شیرین کلام که دیگه جای خالی صلواتهای آرامش بخشتون خیلی خالی شده مومن
سلام بر ساراخانمهای گرامی / مریم خانمهای گرامی ( مریم خانم ۱ هم جز این احوالپرسی میشن ) / آتنای عزیزم / عزاله مهربانم / خانم محمدی گرامی / امید امید امید ( باز هم امید و توکل برخدا همه چیز را حل خواهد کرد ) / نفیسه گرامی ممنون از احوالپرسیتون و بابت نوشته های امیدبخشتون ممنون / انسیه گرامیم / انتظار از مشهد / عاشق مهدی گرامی / مجنون الحسین ارجمند / یاس سفید گرامیم / فائزه و فریال گرامی / فیروزه و ساقی مهربان و ارجمندم ( پسرم ساقی من هیچ دلخوری از شما و نه هیچ کس دیگری ندارم و قضاوت هر کسی هم معمولا ندیده برخلاف دیدن هاست و کسی نباید دلخور از قضاوت بشه خصوصا این قضاوت به قول شما ، از طرف پسر خوبم ساقی باشه امیدوارم با فیروزه زندگی خوب و خوشی را داشته باشید و قایق زندگیتان به ساحل خوشبختی روز به روز نزدیکتر گردد) / خوشبخت انشاالله / سعید سناتور گرامی / بنده های خدا از جزیره و بروجرد و ترهان و دیگر دوستان و همراهان که نامشان ذکر نگردید و تازه واردهای گرامی همگی خیر مقدم و التماس دعا
دوست گرامی لیلا از کرمان من قبل از هر چیزی به شما خیر مقدم می گویم و دیگر اینکه دختر خوبم خودت که در نوشته ات متذکر شده ای که اولا ایشان همسرشان دوست شما هستن ودیگر اینکه کسی که زن و زندگی داره اگر شما بخواهید به زندگیش وارد شوید می دانی سرانجامش چه خواهد شد ؟ نه خدا را خوش می آید نه بنده خدا را . کمی عاقلانه فکر کنید و خیلی راحت خودتان را از زندگیشان کنار بکشید رفتن شما از زندگی آنهابهتر است تا ادامه دوستی و نابودی زندگی دوستتان
یاعلی
|
|
71830 |
نام:
ناهيد
شهر:
tehran
تاریخ:
11/24/2009 10:11:19 AM
کاربر مهمان
|
سلام صبح زيبا
و سلام بر همه ي دوستان عزيز
بخنديد به روي دنيا تا همه روزها يبا باشد .
|
|
71829 |
نام:
مهدي
شهر:
همدان
تاریخ:
11/24/2009 9:56:47 AM
کاربر مهمان
|
از همه ي خوانندگان عزيز ملتمسانه تقاضا دارم كه براي رها شدنم از بند گناه دعام كنن
|
|
71828 |
نام:
ناهيد
شهر:
تهران
تاریخ:
11/24/2009 9:11:47 AM
کاربر مهمان
|
خانههای ژاپن با دیوارهایی ساخته شده است که دارای فضای خالی هستند و آن را با چوب میپوشانند. در یکی از شهرهای ژاپن، مردی دیوار خانهاش را برای نو سازی خراب میکرد که مارمولکی دید.
میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود. مرد چشم بادامی، دلش سوخت و کنجکاو شد.
وقتی موقعیت میخ را با دقت بررسی کرد حیرتزده شد و فهمید این میخ 10 سال پیش هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده شده اما در این مدت طولانی چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه مارمولک در این 10 سال و در چنین موقعیتی زنده مانده؛ آن هم در یک فضای تاریک و بدون حرکت؟ چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است!
شهروند ژاپنی متحیر این صحنه، دست از کار کشید و به تماشای مارمولک نشست. این جانور در 10 سال گذشته چه کار میکرده؟ چگونه و چی میخورده؟
محو نگاه به جانور اسرارآمیز شده بود که سر و کله مارمولک دیگری پیدا شد. این مارمولک، تکه غذایی به دهان گرفته و برای جفتش برده بود.
مرد ژاپنی، ناخواسته انگشت به لب گذاشت و به خود گفت: 10 سال مراقبت بیمنت؛ چه عشق قشنگ و بیکلکی. چطور موجودی به این کوچکی میتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد اما خیلی وقتها ما انسانها از هم گریزانیم؟
|
|
71827 |
نام:
ایمان
شهر:
توکل به خدا
تاریخ:
11/24/2009 8:47:26 AM
کاربر مهمان
|
من امشب دلتنگ رهگذری غریب گشته ام …
و زانوان ناتوان ، از راه هزاران ساله خویش را ، به آغوش گرفته ام ،
و چشمان خسته ام را در خویش پنهان کرده ام ، در اعماق خویشتن دردمند تاریخی ام …
و به همه آنچه بر این روح گذشته است ، می نگرم …
به تمامی …
به تمامی خاطراتش …
و قلبم را از گذرگاههای بی نور و هولناک قرون گذر می دهم …
از گردنه های جهالت های تاریک انسان …و از دره های غفلت های خاموش ...
و او را میزبان بارش تمامی خاطرات بارانی بشر می کنم ...
و خود نیز با او می بارم ...
تمام چشمهای گریان را می بینم ...
و اشک های حلقه زده را ، به نظاره نشسته ام ...
و مظلومانه ترین آه های تنهایان بی یاور را می شنوم ...
و آه می کشم ...
و آه می کشم ...
قلبم " امن یجیب ... " می خواند ...
من امشب دلتنگ رهگذری غریب گشته ام ...
" امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ... "
" کیست آنکه جواب گوید مضطر را ، آنگاه که می خواندش ، و بد حالیش را پرده بردارد ؟ "
دلم تنگ شده است ...
دلم برای باقیمانده خداوند در زمین تنگ شده است ...
دلم به اندازه هزار و سیصد و اندی سال تنگ شده است ...
|
|
71826 |
نام:
نفیسه
شهر:
لس انجلس
تاریخ:
11/24/2009 4:47:46 AM
کاربر مهمان
|
دوباره سلام!
اینونه به امیدامیدامیدگرامی نه بلکه به همه میخوام بگم.اسم نمیبرم.
امیدامیدامیدجان حالاکه داری دوباره شروع میکنی بذاریه چیزی روصمیمانه بهت بگم خیلی فکرمیکردم که چیکارمیتونم برات بکنم تااینکه دیروزدفتری روکه برای یه دوستی مینویسم روبازکردم تاتوش بنویسم صفحه ای بازشدکه منویادشماانداخت وحالامیخوام بهت بگم که:
تازه داری دوباره شروع میکنی دیگه خب من میگم بیاو نوع خواسته ونوع خواستنتو عوض کن میدونی؟ یعنی اینکه اگه تاحالابه خدامیگفتی خدایا مشکلمو حل کن حالابیاوبه خدابگو خدایا مشکلم اینه برای حل کردنش به اینواینواین احتیاج دارم خدایا تویی دانای مطلق من باعقل ناقص خودم فکرمیکنم برای اینکه به اینواینواین برسم بایداین کاروبکنم بایداون کاروبکنم اینوهم لازم دارم خدایا اگه میشه ایناروبهم بده یا کمکم کن بدست بیارمشون تامن بااستفاده ازاینابه خواستم برسم وبه امیدخودت مشکلم هم برطرف بشه خدایامیبینی من حتی برای به دست اوردن کوچیکترین چیزهم به تواحتیاج دارم خدایا توبرزگ مطلقی ومن عاجزم بدون تو.یه کم ازخداتعریف کن یعنی اسماشوصدابزن که این میشه اون قسمت دعاومناجات باخدا/میدونی بااین کارت به خدانشون میدی که قدرت تمام اونه وتوخیلی کوچیکی و باکوچیک کردنت پیش خدابه بزرگی میرسی وحالا نوبت خداس که توروبزرگ کنه!شیطون چون تکبرکردرانده شدتوبااین کارت به خدانشون میدی که هیچ تکبری نداری همه چیزازان خداست مال اونه واونه که میتونه کمکت کنه واسه کوچیکترین چیزهم به اون احتیاج داری حالا چطورخالقی که میگن ازمادردلسوزتره دلش نمیسوزه؟خودتوبه دستش بسپار!به خودش قسم یه موقعیتایی اینجابرام پیش اومدکه اگه این کارونکرده بودم الان هیچی نداشتم اره بچگونه به نظرمیرسه اماکارسازه چه عیبی داره گاهی مثل بچه هاازخداچیزبخوایم.شنیدم میگن حتی نمک سفرتون روهم ازخدابخوایدبخداباورداشتم وداد...یه جاهایی کمک میکنه که باورت نمیشه.اینجام ازخودش بخواه این تنها کافی نیست بایدباورداشته باشی ازته قلبت اطمینان قوی محکم بی عیب ونقص تمام وکمال!اگه باورعمیق داشته باشی میده!اما اگرنداد دوحالت داره یاباورت یه جاش لنگیده وعمیق نبوده که عیبی نداره دوباره بخواه اینبارعمیق تر ویااینکه خدانخواسته که دراین صورت اصلا حرفشم نزن بذاراون برات تصمیم جدیدبگیره تاشگفت زدت کنه به اینم باورداشته باش که بهترینو اون بهت میده اگه باورت اینجام بلنگه وقتی بهت دادیامیگی اینکه اونیکه من میخواستم نیست یامیگی کمه یاناشکری میکنی که دیگه فاتحه!!!
دعای مام همیشه پشتته بروببینم اینبارچه میکنی اینبارم دست خدامیسپارمت چون مهربون ترازاون سراغ ندارم که تورودستش بسپارم.نه تنهاتوروبلکه همه همسنگریهارو.باورکنیدبه یادهمه هستم.اتناقشنگه وانسیه ومریم-۱و(خانمی کارمن ازاین حرفادیگه گذشت)نقطه!!!واقامحمدحسینوکه کوتاه اماپرمغزمینویسن خانم محمدیوگمناموعاشق سخنان کوتاهتونم ایمان بزرگوارواقامعراجوفیروزه خانموهمه وهمه رو...
راستی فیروزه جان ازچای سبزوعسل و سیب وسیر غافل نشوکه ارامش بخشومسکنوضدمیکروبن.
فکرکنم خیلی حرف زدم ببخشیدسرتون درداومد.به یادهمه باشید
|
|
71825 |
نام:
نفیسه
شهر:
لس انجلس
تاریخ:
11/24/2009 4:15:41 AM
کاربر مهمان
|
سلام به رسم ادب به رسم وفا
علیکم السلام جمیعاورحمه الله
میخوام یه چنددقیقه ای وقتتون روبگیرم با عرض پوزش قبلی!
یکی از دوستان مثال واقعاقشنگی زد.هاجر(س)!یه نگاه بهشون بندازیددقیق نه داستان وار.چرااینجوری رفتارکرد؟چون ایمان داشت به خداوکمکی که میکنه قلباباورداشت.موسی(ع)وقتی لب دریا رسیداسترس نداشت نگران هم نبودچون میدونست یا خداسپاه دشمنونابودمیکنه یازمین دهن وامیکنه دشمن میره توزمین یا دریا میشکافه اونانجات پیدامیکنن که خداهم دریاروشکافتوند!!!ابراهیم(ع)وقتی قرارشدبندازنشون تواتیش نگران نبودچون میدونست یا منجنیق خراب میشه یا دورتر یا نزدیکتراز اتیش میوفته یا اگرم تواتیش بیافته نمیسوزه وباورداشت وتو اتیش افتادونسوخت!!!یا مریم(س)وقتی باشگفتی تمام مسیح روبه شهراوردوبهش الهام شدکه به بچه اشاره کن نگران نبودچون مطمئن بودیا اطرافیان صدایی میشنون که فکرمیکنن بچه داره حرف میزنه یا بچه حرف نمیزنه اونم که روزه ی سکوت گرفته خب فردا جواب میده تافردام که خدابزرگه یا واقعابچه حرف میزنه که خب درکمال ناباوری بچه حرف زد!!!یا یونس نبی(ع)وقتی قرارشدبه دریاانداخته بشه نگران نبودچون باورداشت که این کاربه نفعشه چون همه چیز به دست وامرخداست وخدابهترینوبرای بنده اش میخوادونگران هیچی نبودچون فکرمیکردیا دریا خشک میشه اون نیازی به شناپیدانمیکنه یایه تیکه چوب پیدامیکنه خودشوبالاخره به ساحل میرسونه یابالاخره اون خدایی که اینو براش پسندیده یه کاری میکنه دیکه براش به خاطرهمین باخیال راحت پریدتوی آب!!!یا نوح نبی(ع)وقتی بهشون امرشدکشتی بسازخب توی اون سرزمین بی اب ملت حق دارن بهش بخندن واسه کشتی ساختن،اما ایشون صبرکه هیچ اعتقادی داشت راسخ میدونست یا زمین میشکافه دریادرست میشه یاانقدربارون میاد که اینجادریا میشه یامجبورمیشن کشتی روتادریا ببرن بندازن تو اب وخب خداهم دمش گرم ازهرجافکرکنیداب پدیداوردتا سرزمین به دریاتبدیل شدوبقیه ی ماجرا!!!یا وقتی به خاتم انبیاتوی غارحرا گفته شد بخوان به نام پروردگارت خوندن بلدنبود یارب من بلدنیستم توکه میدونی...اماباورداشتن یا صدایی میشنون وبعدازاون تکرارمیکنن میشه خوندن یا جبرئیل(ع)میادیادمیده به ایشون که چطوربخونن یا بالاخره اونچه روکه درقلب خودش حس میکنه رو میخونه و خوندن!پیامبردرکمال ارامش و ناباوری خوندن به اذن پروردگارو بانام خداخوندن!!!
میدونید چرا این اتفاقات اینقدرراحت افتادن؟چون باتمام وجودبه خدا باوردارشتندواعتقادداشتن.ازته قلب خودشونو به خداسپردن به یه نیروی بی حدوحساب...
چرابعضی ازماهایادمون میره که خدامون کیه؟به خداییش قسم خیلی بزرگه!چرابعضی ازماهاتا میخوایم یه کاری روشروع کنیم توی سرخودمون میزنیم که وای چه کنم چی میشه اگه نتونم چی؟چراماهاناامیدمیشیم؟چرافوری استرس میگیریم که اخ من دارم یه کاری روشروع میکنم وای حالا چنان حالاچنان.به نظرمن اگه خودمونو به دست خدا باخیال راحت بسپریم هیچی نمیشه همه چیزهم خوب پیش میره.یه دوستی یه روزی بهم گفت خیلی خیالاتی فکرمیکنی منم واسه یه کارخیلی مهم خودمو به خداسپردم باورنمیکنیداگه بگم درکمال ناباوری همه خواسته ی من به نحواحسن انجام که شدهیچ بهترین نتیجه هاروهم گرفتم.من بارهاوبارهاخداروباکمال بیشرمی امتحان کردم نه تنهاجواب گرفتم بلکه باورکردم که اگه بهش اعتمادکنم بهترینوبرام میخواد ازمادربرام دلسوزتره چراکه نه؟
|
|
71824 |
نام:
سید محمد طباطبایی
شهر:
تهران
تاریخ:
11/24/2009 12:43:59 AM
کاربر مهمان
|
...
لئوناردو داوينچي موقع كشيدن تابلو "شام آخر" دچار مشكل بزرگي شد: مي بايست "نيكي" را به شكل عيسي" و "بدي" را به شكل "يهودا" يكي از ياران عيسي كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند، تصوير مي كرد. كار را نيمه تمام رها كرد تا مدلهاي آرمانياش را پيدا كند.
روزي در يك مراسم همسرايي, تصوير كامل مسيح را در چهره يكي از جوانان همسرا يافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از چهره اش اتودها و طرحهايي برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقريباً تمام شده بود ؛ اما داوينچي هنوز براي يهودا مدل مناسبي پيدا نكرده بود.
كاردينال مسئول كليسا كم كم به او فشار مي آورد كه نقاشي ديواري را زودتر تمام كند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شكسته و ژنده پوش مستي را در جوي آبي يافت. به زحمت از دستيارانش خواست او را تا كليسا بياورند , چون ديگر فرصتي بري طرح برداشتن از او نداشت. گدا را كه درست نمي فهميد چه خبر است به كليسا آوردند، دستياران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع داوينچي از خطوط بي تقوايي، گناه و خودپرستي كه به خوبي بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداري كرد.
وقتي كارش تمام شد گدا، كه ديگر مستي كمي از سرش پريده بود، چشمهايش را باز كرد و نقاشي پيش رويش را ديد، و با آميزه اي از شگفتي و اندوه گفت: "من اين تابلو را قبلاً ديده ام!" داوينچي شگفت زده پرسيد: كي؟! گدا گفت: سه سال قبل، پيش از آنكه همه چيزم را از دست بدهم. موقعي كه در يك گروه همسرايي آواز مي خواندم , زندگي پر از رويايي داشتم، هنرمندي از من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي بشوم!
"مي توان گفت: نيكي و بدي يك چهره دارند ؛ همه چيز به اين بسته است كه هر كدام كي سر راه انسان قرار بگيرند."
پائولو كوئيلو
...
|
|
71823 |
نام:
کاوه
شهر:
تهران
تاریخ:
11/24/2009 12:21:53 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان خوشحالم که دوستان خبرهای خوبی میدن از خودشون به امیداون روز که همه خبراومدن صاحب عصرروبه هم بدیم
اینم یه داستان دیگه،امیدوارم لذت ببرید:
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند!
زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است.
آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را میخواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگ آور ترین سلاح بشری مرد!"
آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟
سریع وصیت نامهاش را آورد. جملههای بسیاری را خط زد و اصلاح کرد.
پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزهای برای صلح و پیشرفتهای صلح آمیز شود.
امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزههای فیزیک و شیمی نوبل و ... میشناسیم.
او امروز، هویت دیگری دارد.یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است!
----------------------
جمله روز : تفاوت بين نابغه و کودن بودن در اين است که نابغه بودن محدوديت هاي خودش را دارد .
آلبرت انيشتين
یاحق
|
|