شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
71672
نام: هانی
شهر: تهران
تاریخ: 11/17/2009 11:25:01 PM
کاربر مهمان
  از کُره‌گی دُم نداشتن

از «كتاب كوچه»، اثر احمد شاملو

...مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون كشیدن آن درمانده. مساعدت را (برای كومك كردن) دست در دُم خر زده قُوَت كرد (زور زد). دُم از جای كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه "تاوان بده!"

مرد به قصد فرار به كوچه‌یی دوید، بن‌بست یافت. خود را به خانه‌یی درافگند. زنی آن‌جا كنار حوض خانه چیزی می‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه‌خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم‌آواز شد.

مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به كوچه‌یی فروجست كه در آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایه‌ی دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان‌كه بیمار در جای بمُرد. پدر مُرده نیز به خانه‌خدای و صاحب خر پیوست!

مَرد، همچنان گریزان، در سر پیچ كوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!

مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانه‌ی قاضی افگند كه "دخیلم!". مگر قاضی در آن ساعت با زن شاكیه خلوت كرده بود. چون رازش فاش دید، چاره‌ی رسوایی را در جانبداری از او یافت: و چون از حال و حكایت او آگاه شد، مدعیان را به درون خواند.

نخست از یهودی پرسید.

گفت: این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است. قصاص طلب می‌كنم.

قاضی گفت: دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم بركند!

و چون یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید، به پنجاه دینار جریمه محكومش كرد!

جوانِ پدر مرده را پیش خواند.

گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام.

قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه این است كه پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرود آیی، چنان كه یك نیمه‌ی جانش را بستانی!

و جوانك را نیز كه صلاح در گذشت دیده بود، به تأدیه‌ی سی دینار جریمه‌ی شكایت بی‌مورد محكوم كرد!

چون نوبت به شوی آن زن رسید كه از وحشت بار افكنده بود، گفت: قصاص شرعاً هنگامی جایز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالی می‌توان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) این مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش! مردك فغان برآورد و با قاضی جدال می‌كرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دوید. قاضی آواز داد: هی! بایست كه اكنون نوبت توست!

صاحب خر هم‌چنان كه می‌دوید فریاد كرد: مرا شكایتی نیست. محكم‌كاری را، به آوردن مردانی می‌روم كه شهادت دهند خر مرا از کره‌گی دُم نبوده است!
71671
نام: یگانه
شهر: کابل
تاریخ: 11/17/2009 11:14:04 PM
کاربر مهمان
  کاروان رفت و تودر خوب وبیابان در بیش

کی روی؟ ره زکه برسی؟

چه کنی؟ چون باشی؟
71670
نام: دلتنگ
شهر: شیراز
تاریخ: 11/17/2009 9:18:26 PM
کاربر مهمان
  آقا جان!پس کی میای؟
آقا دل ما دیگه نمی تونه این دوری رو تحمل کنه
یا شما بیا،یا رخصت بده ما شهید بشیم
71669
نام: saghy
شهر: tr
تاریخ: 11/17/2009 7:50:52 PM
کاربر مهمان
  سلام

الله اکبر... شما راست می‌‌گید چون من هم فراموش کرده بودم.

باید دنبال کار زندگی باشم چه کنم.

از بیکاری دیگه از یاد آوری شما کمال تشکر را دارم .

دوست عزیز .....از.......

یا حق

71668
نام: reza
شهر: engales
تاریخ: 11/17/2009 7:22:00 PM
کاربر مهمان
  khastah shodam
71667
نام: غلامحسین فرهنگ
شهر: فلاورجان بهاران محله سهلوان
تاریخ: 11/17/2009 5:44:18 PM
کاربر مهمان
  ای کاش میشد لشگر ۱۴ سایتی را طراحی میکرد وگردانها وواحدهای لشگر شهدای گردان ورزمندگان وجانبازان با هم ارتباط پیدا میکردند ومن هم از مخابرات لشگر شهدا ی مخابرات مثل شهید سردار حاج محسن زاهدی شهید معنوی شهید شیرزادی ودیگر شهدا را دوباره در ذهنمان متجسم میکردیم واز انها استعانت میجستیم
71666
نام: نويد
شهر: رشت
تاریخ: 11/17/2009 5:37:27 PM
کاربر مهمان
  کاری که دلم میخاد بکنم انجامش میدم ولی دو دل میشم
71665
نام: ........
شهر: ........
تاریخ: 11/17/2009 5:12:31 PM
کاربر مهمان
  سلام بر بیکاران گرامی

مگه کار و زندگی ندارین ، من هفته ای یا ماهی یک بار به اینجا سر میزنم ... بابا بعضی ها اینجا رو کردن تالار گفتگو از ساعت به ساعت مینویسن ، مثل اینکه کار و تمام مشغلشون شده این دنیای مجازی کوفتی ، فکر نمیکنین این احساساتی بازی ها دیگه داره شور هرچیزی رو در میاره ... شما بچه شیعه ها اینجا خاله بازیتون رو بکنین اونوقت مسیحی کتابشو به دوهزار زبان مختلف دنیا معنی میکنه ... قرآن من و تو هم سیصد و پنجان زبان ... این حرف و من از یکی از نزدیکان آیت الله بهجت (رضی الله عنه) با دو تا گوش خودم شنیدم که میفرمودن : همیشه بشاش بودن ...یک روز جوانی از محضرشون پرسیدن : آقا جان من ظهور آقا رو میبینم؟ فرمودن : من هم میبینم چه برسد به تو جوان ... این دوست ما میگفت : اواخر عمرشون خیلی پریشان بودن ... دائما دعای فرج میخواندند و به ما سفارش می کردند و به پیشگاه خدای تعالی در مورد فرج اشک میریختن و جزع میکردند تا اینکه بعد از رحلتشون بنده فهمیدم که علت گریه این بزرگ چی بود بازهم تعویق فرج ... حالا چند شیعه مثل من و تو با اعمال قبیح ، دل مهدی رو خون کردیم و ظهور رو به تعویق انداختیم ... اگه اینطور نیست شما رو با وجدانتون تنها میذارم ... حالا فکر نمیکنین بازم بی حرکتی و بیکاری ؟؟؟!
71664
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 11/17/2009 3:48:07 PM
کاربر مهمان
  سلام بر آقا سید مرتضی

سلام بر تک تک دوستان و همراهان آقا سید مرتضی

سلام بر انسیه گرامیم امروز ترا پریشان دیدم کمی اگر به خودت بیای می بینی کاری را که با خودت می کنی بسیار زیادتر از حق توست کمی بیشتر به خودت و سلامتی ات فکر کن هیچ چیزی ارزش نابودی خودت را ندارد از کلمه نمی توانم استفاده نکن باید بگوئی می خواهم و می توانم

سلام بر مریم گرامی از انتظار بهار و باران دلم می خواهد بیشتر بنویسی تا بیشتر از اون احساسات پاک و بهاریت استفاده کنم التماس دعا یاعلی

سلام بر ساقی گرامی امروز ترا پریشان احساس می کنم چه چیزی باعث رنجش شما شده است من فکر می کنم بیش از حدی که باید داری خودت را عذاب میدی کمی صبرو تحمل و البته بیش از همه اینها توکل به خدا می تواند قدری سبک و آرامت کند من هر کاری که از دستم بیاد تا بتواند شما و فیروزه را به آرامشی که می خواهید برساند کوتاهی ندارم و دوست دارم روزی بنویسید که بدون مشکل جدی دارید به زندگی خوبتون ادامه میدهید بهر حال اینرا هم مد نظر داشته باش در هر زندگی پستی و بلندی زیادی وجود دارد و الان تو این دوره و زمونه کسی را پیدا نمی کنی که مشکل نداشته باشه هر کسی بنا به موقعیت و جای زندگیش و بزرگی و کوچکی زندگیش مشکل دارد اینجا فقط خودت به خودت می توانی کمک کنی با توکل بیشتر بر خدا . صبر وتحمل را فراموش نکن کمتر عصبانی شو و نگذار این عصبانیت با روح و روانت بازی کند و خدای نکرده موردی را برایت پیش بیاورد . فیروزه را هم مراقب باش و امیدوارم آینده خوبی داشته باشید. یاعلی

از همه دوستان حاضر و غایب این محفل و نامشان راذکر نکردم التماس دعا دارم . یاعلی
71663
نام: sssssssssssss
شهر: اصفهان
تاریخ: 11/17/2009 2:31:39 PM
کاربر مهمان
  من می خوام یکی منو درک کنه
<<ابتدا <قبلی 7173 7172 7171 7170 7169 7168 7167 7166 7165 7164 7163 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved