شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
71522
نام: saghy
شهر: tr
تاریخ: 11/11/2009 6:25:26 PM
کاربر مهمان
  سلام

با سلام خدمت خانم ایمان گرامی.همیشه نوشتهای شما برای من پر امید به زندگی بوده وهست.

خانم ایمان گرامی من خطای خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ .....بزرگی و غیر قابل بخششی کردم که این را هم فیروزه می‌‌داند.

ولی برای حلالیت گرفتن با من همکاری نمی‌کند یعنی‌ شدم تنهای تنها مگر لطف خداوند شامل حالم شود.

به خداوندی خدا برای هزینه که کردم به اندازه یک سر سوزن هم ناراحت نیستم من نوشتم به پای سفر تفریحی با اعمال .....

البته فیروزه هم حق داره فهمیده که کار من اشتباه بود فقط برام دعا کنید که این جریان ختم به خیر شود.

چون اون شخص فقط میگه مرغ یک پا داره که داره باشه ما هم صبر می‌کنیم با اینکه برام سخته و دارم داغون میشم.

تا ببینیم چه زمان مورد عفو ایشان قرار میگیریم چون شخص اصلا همکاری نمیکنه البته بی‌ وجدانی هم نکنم چون اگه من هم بودم نمی بخشیدم.

فقط دوست دارم که آن شخص بدونه در شرایط عادی نبودم اشتباهی کردم که هنوز برای خودم هم غیر قابل باور هست من چطور؟

و از توجه شما هم کمال تشکر را دارم.در پناه خداوند باشید . فقط برام دعا کنید که خیلی‌ خیلی‌ داغون هستم.

یا حق

71521
نام: سید
شهر: تهران
تاریخ: 11/11/2009 5:59:52 PM
کاربر مهمان
  دلم گرفته از این روزه دلم تنگ است
میان ما و شهادت هزار فرسنگ است
71520
نام: آشنا
شهر: دانشگاه فردوسي
تاریخ: 11/11/2009 5:25:31 PM
کاربر مهمان
  درين سراي بي كسي كسي به در نمي زند به دشت پرملاله ما پرنده در نمي زند( كارشناس ارشد الهيات)
71519
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 11/11/2009 4:39:39 PM
کاربر مهمان
  سلام بر ساقی گرامی از ترکیه و سلام بر فیروزه دختر خوبم

بچه های خوبم ، علی الخصوص آقا ساقی (معراج) باید یه چیز را قبل از هر چیزی بگم تا تجربه کسب نکنیم نمی توانیم به اون هدف اصلی و مقصد نهائی مون برسیم
مرحوم پدر من همیشه می گفت : کباب پخته نگردد مگر به گردیدن .
این مثل او همیشه در ذهن من طنین انداز است و هر بار مشکلی دارم که با صبر و تحمل رفع میشه می گویم باباجان خدا رحمتت کنه که با اندک سوادی که داشتید حرفائی می زدید که برای ما جاودانه مانده است .
بلی پسرم هر شکستی پلی است برای موفقیت های بعدی . من نمی دانم چه شده یا نمیخواهم بدانم چه اتفاقی افتاده اما می دانم سفر سختی را رفتید و برگشتید و هر دو خورد و خسته و کلی متضرر شده اید اما بهتر است بیشتر به باهم و در کنار هم بودن و تلاش برای ساختن آینده موفقیت آمیزتر فکر کنید تا مشکلاتی که از سر گذروندید.
ساقی مهربان که می دانم هستی ،اگر نبودی که در زندگی گذشت نداشتی ، اگر چه کرده ای اما می دانم راه بدست آوردن دل اون بنده خدا را بهتر از هر کسی می دانی چگونه بدست آوری و از اون حلال خواهی کنی چون هر انسانی راهی دارد که بشود بدی و ناراحتی را که در قلبش می باشد بیرون کند با تلاش و مهربانی بیشتر و با کمک فیروزه به این مورد غلبه کنید در این میان فیروزه می تواند همراه خوبی برایت باشد چون بیش از هرکسی فیروزه است که ترا می شناسد و در کشور غریب تنها مونس و همراه توست با هم و برای هم باشید و با هم به مشکلات غلبه کنید و اگر کسی را هم ناراحت کرده اید با هم تلاش در فراموشی و بدست آوردن دل اون شخص کنید . البته من را ببخشید که دخالت می کنم فقط برای آرامش یافتنتان می گویم

فریاد را بخاطر بسپار

(سکوت) مردنی ست!!!


التماس دعا
یاعلی
71518
نام: ایمان
شهر: توکل به خدا
تاریخ: 11/11/2009 4:27:57 PM
کاربر مهمان
  دیروز سارا باز سعادت زیارت حرم آقا امام رضا را داشت و در این زیارت هم دورادور من را هم سهیم و شریک می کند

نمی دانی چه حالی می کنم وقتی می گوید وقتی رسیدم بهت خبر میدم که رسیدم و من هم خودم را درست پشت پنجره پولاد می بینم جائی که هر وقت رفته ام نشسته ام و درد دلهام را آنجا کرده ام وای چقدر صفا داره و چقدر ماشاالله حاجت میده ، خدایا شکرت هر کسی با هر حاجتی که میاد دست خالی بر نمی گرده

سارا می گوید امروز روز زیارت آقاست و بیائید از همین جا همه متصل بشیم

با شماره زیر تماس بگیریم و با آقا امام رضا ارتباط بگیریم

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ( ع)

05112003334

التماس دعا

یاعلی
71517
نام: اتنا
شهر: کجا جا دارم که بگم کدوم شهر
تاریخ: 11/11/2009 4:19:49 PM
کاربر مهمان
  تو همیشه هستی و اما این منم که از تو دورم...

سلام گلای خوشبوی اوینی..


هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وای چه قدر مزه داد...جاتون خالای ...اگه بدونید چی شده...نمی دونید که خوب الان میگم...

جایزه گرفتم.به خاطر مسابقه...
خیلی کوچولو و دخترونه... ولی خوب ارزششو داره...
به عنوان دانش اموز فعال معرفی شدم..
بعد ..دیگه.. اسممو برای بسیج فعال فرستادن اداره ی اموزش و پرورش..
درسامو خوب خوندم و بیست گرفتم...

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خوب چه خبراااااااااااااااااا
من نبودم دور هم جمع بودینااااا

ایمان گرامی سلام ......چه خبر استاد این محله..نوشته هایی که می نویسین خیلی دلنشینن..
التماس دعا ..

محمدی از زیباییها... کم پیدایید....التماس دعا..
الهی همیشه شاد باشین..

امید امید برای خوبیها خداروشکر نمی دونی چقدر خوشحال شدم..ایشالله دیگه براتون مشکلی پیش نیاد ...
اصلا برای هیچکس مشکلی پیش نیاد..
مطمئن باشید همشونو بیست میگیرم...البته با دعاهای شما..

علیرضا سلام ... شما چرا یه روز میاین ...بعد میرین..یه هفته دیگه میاین....؟

غزاله سلام...چه عجب ...از خاطره هات بگو.
افتاب ابی ...ایشالله همیشه شاد باشی..
نفیسه ، مریم برات دعا میکنم تا هر مشکلی داری حل بشه..

انیسه .....چرا میای و زود میری نکنه ..ما شدیم تکراری. امیدوارم بتونی با مشکلاتت و تنهایی جنگ کنی و مقابله.هرچند که تنها نیستی چون خدا بالا سرته..

سرباز گمنام واقعا نمی دونم راجب نوشته هاتون چی بگم..

فریال محترم.. امیدوارم حال برادر کوچولوتون زود زود خوب بشه..

اقا شهاب مثل اینکه دیگه راست راسی رفتینااا به هر حال منتظرتونیم...

چه فرقی میکنه ی ...شما کجائید ..
ملیحه .. یگانه.. بوی سیب. نه مثل اینکه اصلا مارو یادتون نمیاد..


یا علی..
71516
نام: saghy
شهر: tr
تاریخ: 11/11/2009 4:01:47 PM
کاربر مهمان
  سلام خدمت تمامی دوستان و همراهان حرف دل

با سلام خدمت آقا سید ومدیریت حرف دل

سلام خدمت خانم ایمان گرامی.خانم محمدی گرامی.امید امید امید گرامی.نفیسه خانم گرامی و برادر خوبم علیرضا.ممنون از همه شما که جویای احوال بودید.نفیسه خانم ما شکر خدا خوب هستیم خواهر خوبم ممنون از لطف شما که نگران حال ما بودید.ولی نشد باشه چه کنیم.علیرضا ما هستیم تو کجای؟

آقا سید خیلی‌ دلم پر آمدم که حسابی دلم خالی‌ کنم. منی که همیشه سکوت را به هر چیزی ترجیح میدادم ولی این بار حرف نزنم روانی میشم.نشد برگشتیم ناراحت نیستم از برگشتنم.ولی اشتباهی کردم که پنج شش روز هست که برگشتم هنوز نتونستم جبران کنم.این هم تجربه‌ای بود پشیمان نیستم چون تو کتاب من پشیمانی جای نداره.فقط می‌‌خوام برام دعا کنید شاید که نه حتما دعای شما راه نجاتی برام خواهد شد.سید دل یک بنده خدای را درد آوردم که هر کاری می‌کنم قابل جبران نیست نمیدونم باید چکار کنم که بتونم جبران اشتباهم را انجام بدم.امیدوارم که مورد عفو خداوند وخودش قرار بگیرم.کاری کردم که هیچ زمان انجام نداده بودم ولی چرا نمیدونم .فقط میدونم که خطای خیلی‌ خیلی‌ بزرگی انجام دادم که امکان داره مسائل خیلی‌ خیلی‌ بدی و غیر قابل جبران برام پیش بیاد برام دعا کنید که ختم به خیر بشه خیلی‌ خیلی‌ داغون هستم.التماس دعا از تمامی خوبان را دارم من را از دعای خیر خودتان محروم نفرماید.در پناه خدا باشید.

یا حق

71515
نام: نیاز
شهر: تبریز
تاریخ: 11/11/2009 3:14:42 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان عزیز ، روز بخیر و التماس دعا

امیدوار لطفا برای من هم سوره حج ثبت کنید. ممنون
71514
نام: غریبه ای اشنا
شهر: مینودشت
تاریخ: 11/11/2009 3:11:39 PM
کاربر مهمان
  با ابا صالح تا ابا صالح
71513
نام: غزاله
شهر: کرج
تاریخ: 11/11/2009 2:03:13 PM
کاربر مهمان
  به نام خالق

سلامي به طراوت و تازگي باران پاييزي

سلامي به لطافت قطره باران نشسته بر روي يک گل سرخ ...

سلامي به زيبايي لحظه افتادن قطره اي آب از گلبرگ يک گل سرخ افسونگر ...

و سلامي گرم در اين روزهاي سرد پاييز خدمت همه ي دوستان مهربان و دوست داشتني و گلم مخصوصا اتنای نازنین آبجی کوچیکه ی خودم و باران گرامی و خانم محمدی و ایمان خانم گرامی و عرض ابد فراوان به دوستان محترم .
.
.
.

پیر زن چادر مشکی ِ بور و کهنه ای به سر داشت. تیر ِ قامت اش، کمان ِ خمیده ای بود، یادگار ِ گذشته های دور و سالیان دراز ِ زحمت و رنج. چروک ژرفِ صورتش، نشان از اخم روزگار بود. و خشکی و گندمگونی ِ گونه هایش، بر جای مانده از مِهر و قهر آفتاب ِ روستا. با دستهایی به غایت لاغر، که تنها پوستی بر استخوانی تکیده بود با رگهایی بر آمده و ناخن هایی حنایی. نرم نرمک راه می رفت و بقچه ی کوچک ِ سجاده و چادر نماز و مهر و تسبیح اش در دست. چشمهایش چنان می درخشید که انگار دارد گریه می کند. نمی دانم یکپارچه نور بود که به چهره اش می تابید یا چهره اش یکپارچه نور بود که می تابید. به سرسرای صحن رسید. ایستاد. به سختی قامتش را راست کرد. سرش را آرام به نشانه ی احترام و تعظیم پایین آورد. لحظه ای مکث کرد. زیر لب چیزی گفت و باز سر را بلند کرد. انگار چیزی در دلش سنگینی می کرد. انگار رازی داشت در سینه اش و یا درد ِدلی و یا خواهشی شاید. چشمهایش را به گنبد دوخت. تلالو نور گنبد، چشمهایش را خیره می کرد. انگار آخرین بار باشد که به زیارت آمده. حسرتی در دلش می جوشید. و آنقدر جوشید و جوشید تا ظرف دلش پر شد. تا بغضش شکست. تا اشکش بر گونه جاری شد. آه که چه سخت است اشک یک پیر را دیدن. این را -آقا- بهتر از هر کس میداند. پیرزن می لرزید و اشک می ریخت. بر پا ایستاده بود و سوز سرما در پوست و گوشت و استخوانش داشت نفوذ می کرد. زیر لب چیزی زمزمه کرد و آنگاه با صدایی لرزان و بغض آلود، در حالیکه صورتش خیس اشک بود شروع کرد به سخن گفتن:

آقا! علی ابن موسی! قربون حرم ات! شاهد باش! قرض کردم ها!... قرض کردم و از اون راه ِ دور اومدم. با این پاهای پیر و علیل و خسته اومدم. هر طوری که بود به دیدنت اومدم. پیدات کردم و توی غربت زیارتت کردم.

آقا! علی ابن موسی! یا غریب الغرباء! شاهد باش! توی این دنیا هر طور که بود ،من به دیدن تو اومدم. اما آقاجان! توقع دارم اون دنیا که دیگه پاهای من ناتوانه تو به دیدار من بیای و من رو از غربت در بیاری!.
.
..
...
دعاگوی دوستان عزیز بودم.انشا الله قسمت همتون بشه عزیزان.

<<ابتدا <قبلی 7158 7157 7156 7155 7154 7153 7152 7151 7150 7149 7148 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved