اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
70932 |
نام:
ثناء
شهر:
شیراز
تاریخ:
10/17/2009 3:05:18 PM
کاربر مهمان
|
سلام به دوستان عزیز حرف دلی
سلام به ایمان گرامی از شهر توکل به خدا، آقا شهاب گرامی ، سبکبار بزرگوار، امیدوار عزیز و بقیه ی عزیزانی که مطالبشان مایه ی دلگرمی ماست. امیدوارم در تمام مراحل زندگیتان موفق و پیروز باشید.
*******
بنام یگانه ی دوست
زندگی را باور کن همان گونه که هست، با همه ی دردها و رنج هایش ، با همه ی شادیها و غمهایش، با همه ی سختیها و غصه هایش، با همه ی دلفریبی هایش، با همه ی شکست ها و پیروزی هایش و با همه ی خاطرات تلخی ها و شیرینی هایش، و زندگی را دوست بدار و به سرنوشت ارزش ده.
در تمام مراحل زندگی امیدوار باش و هر روز را با امید و ایمان به خداوند و فردایی بهتر به شب برسان.
این گونه باش تا زندگی برایت سهل تر و زیباتر شود.
یقین داشته باش که از دید خداوند پنهان نخواهی ماند.
یا علی مددی
|
|
70931 |
نام:
.
شهر:
.
تاریخ:
10/17/2009 2:49:22 PM
کاربر مهمان
|
سلام به حرف دلیهای عزیز
***********************
معبودا!
کاش می شد چون پیچک نیلوفران دعا بر سجاده نماز برویم
و تو را در التهاب دستان نیایشم بجویم
یا چون چلچله های عاشق تو را به شایستگی بخوانم
و سکوت فاصله ها را با ترنم ذکرت بشکنم
و جانم را از وسوسه های ابلیس تطهیر کنم
و تو مرا از خنکای بخششت لبریز گردانی.
آمین
یا مهدی ادرکنی
|
|
70930 |
نام:
باران
شهر:
دوست دارم کربــلا باشه
تاریخ:
10/17/2009 2:21:41 PM
کاربر مهمان
|
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام به همگی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دعاکنیم دلامون دست نخورده بمونه برای خودش
یازهـــــــــــــــــــــــــــــــرا
|
|
70929 |
نام:
هادی
شهر:
روستا:گاماسیاب
تاریخ:
10/17/2009 2:18:50 PM
کاربر مهمان
|
سلام . یه گنهکاری می خواد براش دعا کنید می دونم همتون اهلشیت التماس دعا.
سخن ملاصدرا با خداوند :
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
نا امیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلی
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها-ناراستی ها-نامردمی ها
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند.
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟
|
|
70928 |
نام:
آب
شهر:
زمین
تاریخ:
10/17/2009 1:06:24 PM
کاربر مهمان
|
سالها منتظرسیصدواندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم ؟؟
|
|
70927 |
نام:
مریم
شهر:
انتظار بهار و باران
تاریخ:
10/17/2009 1:04:12 PM
کاربر مهمان
|
سلام
خسته ام!
|
|
70926 |
نام:
علیرضا . . .
شهر:
همدان
تاریخ:
10/17/2009 12:47:14 PM
کاربر مهمان
|
به تو بستم این دو بال خسته رو . . .
یا هو
سلام به دوستای گلم...
خیلی گلین خدا کنه عمرتون مثه گل نباشه
دلاتون شاد...انشالله
زنهار گوهر دوستی خود را به کس که وفا ندارد نبخش...
.:امیر مومنان علی (ع):.
یا حق
|
|
70925 |
نام:
ایمان
شهر:
توکل به خدا
تاریخ:
10/17/2009 12:07:47 PM
کاربر مهمان
|
عشق خداست، وزیستن در عشق زیستن در خداست.
عشق یکی از راه های دریافت شفای الهی است واصلی ترین وکوتاه ترین راه.
عشق شفای درون است که نتیجه آن شفای بیرون نیز هست .
عشق مانندیک پل عمل میکند پل اتصال، پل رسیدن به دروازه زندگی.
عشق تجربه ای است که درآن تمام ناخالصیهای انسان زدوده می شود وانسان تطهیر می گردد.
درست همانطور که حرارت سرشت آتش است و خنکی سرشت آب، عشق سرشت روح است.بنابراین اول روح را شفا میدهد چون هر آن چه که به روح وابسته باشد انتهائی ندارد و نقطه پایان برای آن نیست ، بدن میمیرد ، ذهن میمیرد ، ولی روح به بودن ادامه میدهد ،بنابراین شفای اصلی شفای روح شماست.که با آمدن عشق به زندگیتان میسر میگردد.
شفای دوم شامل قلب میشود که (نتیجه شفای روح است) ، قلب در جائی هست که نمیتواند لمس شود ، تنها خداوند است که به قلبتان دسترسی دارد .
وچون درطول زندگی این قلب سخت وسخت تر شده است ، بایستی به مصاف با زره درون خویش برویم ، عضلات سخت شده اند ، سرما بر قلبها سایه افکنده و زندگی بی روح است . ولی هر قدم که دراین نبرد به پیش برویم ، راه هموارتر میشود وبه تدریج یخها ذوب شده و رودخانة شفا جریان می یابد.
تمامی انسانها باعشق پا به عرصه وجود می گذارد ولی در طول مسیر زندگییشان آن راگم می کنند . بدلیل این گم شدگی عشق در درون نوعی خلاء نوعی جای خالی ، نوعی تهی شده گی درما بوجود ،آمده است . ما بدنبال آن عشق هستیم ، نه خدا .زیرا ما هرگزخداوند را ندیده ایم . ولی اگر عشق را دوباره باز یابیم ، آنوقت پشت دراو ایستاده ایم!
زیرا ما خداوند را نمیشناسیم، او برای ما ناشناخته است پس حقیقت ما را احاطه کرده اما ما توان دیدن نداریم مشکل اصلی این است که ما آن بینائی را نداریم . خورشید همواره در حال تابش است ، ولی ما نابینا اگر شما بینائی نداشته باشید ، حتی اگر خورشید بغل دست شما هم باشد ،
چه می توانید بکنید ؟ شما قادر به دیدن آن نخواهید بود و درتاریکی باقی خواهید ماند . بینائی لازم است . وآن بینائی عشق است ...پس بینایی از دیگر اثرات شفا بخش آمدن این موهبت آسمانی است...در عشق تمامی درهای انسان باز میگردد زیرا در زیر باران خداوند قرار میگیرد (باران شفا ).
ابرهای عشق باریدند روی من قلبم را خیساندند جنگل درونم را سبز کردند... آری چنین است آثار باران عشق.
اما چشمهای انسان بر روی ابرهای عشق معطوف نیست! فراموش نکنیم مرغ از آن روز زینت بخش سفره های ما شد که پرواز را فراموش کرد، مرغ دل را رها کنیم تا عشق بورزد.
|
|
70924 |
نام:
سعيدسناتور
شهر:
زاهدان
تاریخ:
10/17/2009 11:51:54 AM
کاربر مهمان
|
سلام
تقديم به روح پدرم
دلم برايت تنگ مي شود
گرچه اينجا نيستي
هرجا مي روم، هر کار مي کنم
صورت تو را در خيال مي بينم
و دلم برايت تنگ مي شود
دلم براي همه چيز گفتن با تو تنگ مي شود
دلم براي همه چيز نشان دادن به تو تنگ مي شود
دلم براي چشم هاي مان تنگ مي شود که پنهاني به هم دل مي دادند
دلم براي نوازشت تنگ مي شود
دلم براي هيجاني که با هم داشتيم تنگ مي شود
دلم براي همه چيزهايي که با هم داشتيم تنگ مي شود
دلتنگي براي تو را دوست ندارم
احساس سرد و تنهايي ست
کاش مي توانستم با تو باشم
همين حالا تا گرماي عشق ما
برف هاي زمستان را آب کند
اما چون نمي توانم همين حالا با تو باشم
ناچارم به روياي زماني که
دوباره باهم خواهيم بود قانع باشم
از من پرسيدي:«من را دوست داري يا زندگيت؟»
گفتم:«زندگي ام را.»
ناراحت شدي و رفتي، و ديگر نيامدي؛ اما هيچ وقت ندانستي،
تمامِ زندگي ام "تو" بودي!
|
|
70923 |
نام:
مریم
شهر:
تهران
تاریخ:
10/17/2009 10:42:01 AM
کاربر مهمان
|
دوست داشتم بدانم اگر شهید اوینی در سازمان یا اداره ای گیر می افتاد که به ظاهر مسلمانند و از طرف سران مسلمان و شیعه هم حمایت می شوند ولی در باطن به شدت به مردم ظلم می کردند ضمنا بخوبی بلد بودند که همه کار خود را توجیه کنند و با بازی با قوانین فسادهای خود را موجه جلوه دهند ایشان نیز به خاطر نیاز مالی و شرایط خاصش مجبور به کار در این اداره بود و در صورت مخالفت با ابرو ریزی و انگ مخالفت با اسلام اخراجش می کردند چه عکس العملی نشان می داد
|
|