شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
70482
نام: علی کیا
شهر: تهران
تاریخ: 9/29/2009 6:07:27 PM
کاربر مهمان
  خدارا درپس کوچه های تنهاییم بانم ناکی کوچه های اشک آرام صدا میزنم واز سنگینی آرزوهای دور ودراز به روی دوشم به او تنها بی نیاز عالم امکان التماس می کنم
که راه جاده شلوغ خشبختی را از پس غبار این کوچه تنهایی نشانم دهد
70481
نام: مریم
شهر: انتظاربهار و باران
تاریخ: 9/29/2009 5:51:13 PM
کاربر مهمان
  سلام

دعاش کنید
http://www.goorban.blogfa.com/
70480
نام: ...
شهر: ...
تاریخ: 9/29/2009 5:51:09 PM
کاربر مهمان
  http://tis.parsiblog.com/
70479
نام: غزاله
شهر: کرج
تاریخ: 9/29/2009 4:57:29 PM
کاربر مهمان
  سلام خدمت تمامی خواهران و دوستان گرامی

وقتی به خانه رسید هوا حسابی تاریك شده بود. كیفش راانداخت گوشه اتاق خسته و كوفته رفت پشت میز تحریر كنار پنجره نشست. نا نداشت تكون بخوره. آروم داشت جورابش رو در می آورد كه چشمش خورد به سررسیدی كه توش درد و دل می كرد و مناجات هاش رو می نوشت.
سررسید را از روی زمین برداشت و آروم آروم ورق زد. اشك تو چشمش جمع شده بود و منتظر اجازه یا بهونه بود كه آزاد بشه. نمی دونم سر كدوم درد و دل بود كه اشكش این اجازه را پیدا كرد كه آروم از گوشه چشمش قل بخوره و از شیار روی گونه هاش بریزه رو صفحات سیاه شدهء سر رسیدش.


یه نفس عمیق كشید. قلم را برداشت كه بازم با خدا درد و دل كنه. سینه اش رو صاف كرد و خواست بنویسه:
بسم رب

.
.

قلمش نتونست ادامه بده. خسته شد. فقط همین دو كلمه را نوشت. برگشت به پنجره نگاه كرد. بیرون تاریك تاریك بود. پنجره شده بود یه قاب كه عكس خودش رو تو انعكاس تاریكی پشتش نشون می داد. به عكس خودش خیره شد. بازم یه نفس عمیق كشید. شیشه بخار كرد و عكس خودش محو شد. انگشتش بی اختیار انگار كه منتظر یك صفحه جدید واسه نوشتن بود با ناز و خیلی کودکانه گانه رو بخار شیشه نوشت:

بسم رب

خدااااا! خیلی دوستت دارم.

قول می دهم حالا كه به دستت آورده ام، هرگز فراموشت نكنم.

.

یهو تلفنش زنگ زد.

- الو

- سلام

- سلام خوبی؟

- بیا دم در منتظریم كه بریم استخر بچه ها همه هستن. تند بیا بعدش هم دور همیم.

- باشه الان میام.

خواست پاشه كه بره یاد نوشتش روی شیشه افتاد. برگشت كه تمومش كنه كه دوباره عكس خودش رو دید. خواست دوباره رو شیشه _ها _كنه و بنویسه ولی وقت نداشت و رفت.
.
رفقا!دوستان! عزیزان! می دونم شما هم مثل من از این قول ها خیلی به خدا دادین و یادتون رفته. می دونین راه حلش چیه؟! اینكه برگردیم(یک) و روی همون بخار شیشه ای كه با انگشتمون نوشتیم كه خدا دوستت دارم ها كنیم(دو). اونوقت همون نوشته قبلیت(سه) رو می بینی.


یک_ همان توبه است.


دو_ همان ذكر است.


سه_ همان فطرت است.

یادت هم باشه كه وقت نداریم سریع پاك می شه. عمرمون مثل همون بخار روی شیشه است. پس حواسمون باشه كه نوشته هاش از بین نره!
70478
نام: سجاد
شهر: ايلام
تاریخ: 9/29/2009 4:49:23 PM
کاربر مهمان
  نمي دانم چرا با انکه ميدانم ازان من نخواهي شد ولي با تاروپود جان برايت خانه مي سازم اي دوست عزيزتر ازجانم
70477
نام: ?
شهر: ?
تاریخ: 9/29/2009 4:22:13 PM
کاربر مهمان
  سلام اینجا دیگه مثل قبل نیست حس میکنم همتون خیلی خوشید وقتی میخونم نوشته هاتونو فقط برا همدیگه در نوشابه باز میکنید و از هم تعریف میکنیدووقبلنا اینجا یه صفای دیگه ای داشت ...یادش بخیر...خوشبحالتون که خوشید خدا این خوشی رو ازتون نگیره ..آمین...دعا کنید برام
70476
نام: zahra
شهر: تهران
تاریخ: 9/29/2009 4:04:05 PM
کاربر مهمان
  خدایا کمکم کن تابه راه راست برم
70475
نام: امیرحسام
شهر: گله دار
تاریخ: 9/29/2009 3:54:15 PM
کاربر مهمان
  دلم اینجا تنگ است
فصلها بی معنی
آسمان بی رنگ است
باز کن چشمت را تا که گل باز شود
تا که از پنجره چشمانت عشق آغاز شود
تا دلم باز شود ... تا دلم باز شود


آرزوي توفيق روز افزون براي مردم خوب شهرم گله دار
70474
نام: تنهای با خدا
شهر: تهران
تاریخ: 9/29/2009 3:11:56 PM
کاربر مهمان
  خداجون سلام . خیلی دلتنگم. خودت میدونی چرا. پس به دادم برس چون فقط تو رو دارم . ( هرچه مقربتر است جام بلا بیشتر است )از اینهمه نامردمی خسته ام.
70473
نام: محمدی
شهر: شهرزیبایی ها
تاریخ: 9/29/2009 2:51:50 PM
کاربر مهمان
  سلامی چو نرگس ......چو یاس
تقدیم به همه ی اونهایی که دلی دریایی و چشمانی آسمانی دارند .

هانیه از مشهد :
خیلی با احساس و از صمیم قلب نوشته ای . حرفی بود ناگفته که شمااونو نگاشتی . موفق باشی . باز هم از این نوشته های ناب داشته باش

امید امید امید گرامی از خوبیها :
از لط شما ممنونم شما هم منو دعا بفرمایید

خوشبخت انشاالله از خوشبختی :
انشاالله بیشتر نوشته هاتو ببینم و به امید خدا هر چه زودتر به آرامشی که دلتو شاد کنه برسی . از صمیم قلبم براتون و برای خواهران عزیز شما بهترینها رو آرزو می کنم .صبر جمیل شایسته ی شماست . بکوشید حالا که برزگتر خواهرانتان هستید هر چه زود تر اونو پیدا کنید .

فرزانه ی گرامی از تبریز :
زیبا و گیرا نوشته اید . منتظر نوشته های بیشتری از شما هستیم.


ایمان :
برای من هم دعا بفرمایید . دل تنگتونو انشاالله آقامون (ع) خریدار باشند .

فیروزه از ترکیه :
نمی دونی چقدر از اینکه دوباره شادی رو می بینی و به آرامش رسیده ای خوشحالم . سلام ما رو به جناب معراج هم برسونید و از طرف همه ی بچه های سایت از اینکه ایشون خونه رو سبز و خندان کرده اند تشککککککککککککککککککککککککککککککککککککککر کنید .
هیچ چیز مانند بقای یک زندگی و استواری و تلاش برای بهتر ساختن اون و شادی زیر یک سقف نباید برای یک زن و شوهر مهم باشه .
بیایید همیشه بخندید و به هیچ قیمتی نگذارید مهربونیهاتون کم شه .
**********************************************

یه خواهش از مولایم :

نگذار آقا (ع) دیر بشه
باور من ها پیر بشه
نگذار آقا (ع) بگذره
تموم بشه
این زمان حروم بشه
ماه و خورشید و فلک ید به یدند
تا بیایی و ببینند قدمت
پس بیا :
نگذار آقا (ع) دیر بشه
چشمهای منتظران بیشتر از این تحقیر بشه
نگذار آقا (ع) دیر بشه
***********************************
بخدا عاشقتیم مولای من
اشکای منتظرا پیش کشتون
...............................
التماس دعای بسیار
<<ابتدا <قبلی 7054 7053 7052 7051 7050 7049 7048 7047 7046 7045 7044 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved