شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
69692
نام: شهادت
شهر: غربت
تاریخ: 9/2/2009 11:04:08 AM
کاربر مهمان
  سلااااااام به همگی!امیدوار عزیز لطفا برای من جزء۲۰ روثبت بفرمایید البته من ۱۲۰۰ گل صلوات محمدی هم در خواست کرده بودم ولی اسم حقیر ثبت نشده بوده...التماس دعای کثیر
69691
نام: sara
شهر: ازت
تاریخ: 9/2/2009 10:27:18 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه و به ایمان عزیز.

سلام به ساکنان شهر رمضان........


فرازي از دعاي ابوحمزه ثمالي:

مولای من اگر تو از لغزشهایم در نگذری پس من به سوی که پناه آورم و به درگاه که زاری کنم
ای آقای من : اگر تو مرا به خودم واگذاری هلاک خواهم شد

ای آقای من : بنده مسکین تو را فقر و بیچارگی به درگاه کرم تو بازداشته و حلقه بر در احسانت می زند پس تو به بزرگواری و کرم روی از وی مگردان و تقاضایم قبول فرما که من به این دعا تو را خواندم و امید آن دارم که دعایم را رد نفرمایی چرا که من به رأفت و مهربانی تو آگاهم.

ای آقای من اگر تو بر من رحم نکنی من که را دارم .. اگر فضل تو شامل حالم نگردد به فضل و کرم که روز بیچارگی امیدوار باشم و به سوی که از گناهانم آنگاه که اجلم فرا رسد توانم گریخت...

ای خدای من به عزت و جلالت قسم که اگر تو از من به گناهانم بازخواست کنی من هم به عفو بخششت از تو بازخواست خواهم کرد و اگر از من به خواریم بازخواست کنی من هم به کرم و بزرگواریت از تو بازخواست خواهم کرد و اگر به دوزخم داخل سازی اهل آتش را از محبتم به تو آگاه می سازم...
69690
نام: مجنون مهدی(عج)
شهر: عشق
تاریخ: 9/2/2009 10:13:46 AM
کاربر مهمان
  سلام مهدی جان،...
حال همهٔ ما خوب است. ملالی نیست جز دوری تو که طاقت ما را طاق کرده. می‌‌دانم، دوباره شروع کردم. می‌‌دانم که هنوز مهیا برای پذیرایی و استقبال از تو نیستم...
نه طاق نصرتی، نه چراغانی، نه فرشی، حتی دریغ از یک میوه و شیرینی‌، هیچ کار برایت نکردیم...

باور کن که اینقدر از اصل خود دور شده ایم، که اگر هم بیایی گمان نکنم که دیگر بشناسیمت....

چه کنیم که با اینکه حال پختگان را نمی‌‌دانیم ولی‌ باز دیوانه دیدارت هستیم. دیگر سایه طوبی‌ و دل جویی حور و لب حوض هم به ما افاغه نمی‌‌کند و الف قامتت بد جور بر این لوح سیاه حک شده است.

پس بگذار از اول دوباره برایت بنویسم.


سلام مهدی جان،
حال همهٔ ما خوب است ولی‌ تو بشنو و باور مکن چون دلها همه خون است.....دیگربس نیست؟طاقتمان سرآمده....
یادم هست که همیشه پا برهنه و بدون کفش راه می‌‌رفتی‌. می‌‌گفتی‌ تو این وادی بدون خارو خس که کسی‌ کفش نمی‌‌خواهد. تازه این راه را با پای دل می‌‌روند نه با پای جسم؛ ولی‌ باز برات بگویم که من هنوز کفش‌هایم را دو دستی‌ چسبیده ام، حتی تازگی‌ها یک جفت اضافه هم خریدم که مبادا کفش‌های قدیمی‌ سوراخ شده و خاری پای راه نرفته مرا بگزد....

چرا اینقدر تعجیل برای رفتن داشتی؟ چرا دفعه ی قبل که آمدی زود از پیش ما رفتی‌؟

نمی‌‌دانم چرا همیشه کوله بارت آمده رفتن بود؟

مهدی جان،

ما که قدم رفتن نداریم لااقل تو کمی‌ بیشتر پیش ما می‌‌ماندی....

می‌‌دانم، خواسته‌ام بی‌ جاست. من باید پا به راه شوم، ولی‌ چه کنم که هنوز دست و دلم یکی‌ نیست، پی کار نمی‌‌رود...

راستی‌ شنیدم که ماه تا قمر روی تو را نبیند افطار نمیکند...

میگفتن هر شب از دیدن تو هلهله راه می‌‌اندازد. با دیدن تو افطار را سحر کرده و جایش را به تو میدهد...

آه، مهدی جان، میدانم که اون از من به تو عاشق تر است.


سحر است و سحری را خوردیم، نان و پنیر و خرما و یک کاسه تگری عاشقی. فرصتی نیست، دمی مانده به صبح، به طلوع معراج، به عروج خورشید....

وقت کم داریم و اعمال بسیار، ملتمس دعا ایم....دعای فرج رازمزمه می کنیم... از شوق دیدن تو بشقابی به سر سفر گذاشتیم که اگر به ناگاه از در در آمدی فی البداهه بگوییم بسم الله....

مهدی جان، یادم هست که در رمضان همه چیز مهدی روزه دار بود: قالبش، قلبش، روحش، نفسش.

کاش می‌‌توانستم برایت بگویم که این دل نا شکیب چقدر برایت بی‌ قراری می‌کند.

آه، که حتی فکر کردن به آن نیز قلبم رامی‌‌لرزاند.

آره، درست حدس زدی، هنوز قلبم لرزان است. من که مثل تو نیستم که قلبم از قالبم بزرگتر باشد. من که مثل تو نیستم که تمام وجودم قلب باشد....
هیچ وقت درست نشناختمت. ...

هروقت می‌‌خواستی‌ خود را معرفی‌ کنی‌ می‌‌گفتی‌ اسم من اسم اوست، صفت من صفت اوست، فعل من فعل اوست، ذات من ذات اوست....

تعجب نکن که هنوز نه مهدی را شناخته‌ام و نه خدای مهدی را....

‌ای کاش می‌‌دانستم که چه سان با او سخن می‌‌گویی. هر گاه خواستم با او حرف بزنم در می‌‌یافتم که دارم با خودم حرف میزنم. چقدر دلتنگ آن دیدگانت هستم که تا ته دنیا آبی‌ است...

از مرگ هنوز هم می‌‌ترسم، خوشا به حال تو که حنای مرگ برایت بی‌ رنگ است....

از همهٔ رنگ ها گذشته ای، دیگه نه سفیدی می‌‌شناسی‌، نه سبزی، نه سرخی، نه سیاهی....

خودت عین بو
69689
نام: بنده
شهر: یزد
تاریخ: 9/2/2009 10:06:13 AM
کاربر مهمان
  یا الله
با سلام به همه شما عزیزان گرامی اهل دلان پاک و بی ریا که همه برا هم دعا می کنید
۵۰۰صلوات هم برا من ثبت کنید به نیت سلامتی امام زمان و تعجیل در فرجش و رفع گرفتاری از همه مسلمین جهان و آمرزیده شدن اموات همه و عاقبت بخیری بازم همه
ممنون و التماس دعا
69688
نام: دیگر هیچ و عدم هر چه است اوست
شهر: هرجا خدا هست منهم اهل آنجایم
تاریخ: 9/2/2009 9:39:43 AM
کاربر مهمان
  دنگ دنگ
آی بيا پهلوان، وارد ميدان بشو
نوبتت آخر رسيد...
معرکه کشتی تو با خداست
***
اين طرف گود منم يک تنه،
آن طرف گود خدا با همه
زور خدا از همه کس بيشتر
زور من از مورچه هم کمتر است
آخرش او می برد
او که خودش داور است
***
بازوی من را گرفت
برد هوا، زد زمين
خرد شدم اين چنين...
آخر بازی ولی،
گفت: بيا
جايزه بازی و بازندگی
يک دل محکم تر است
يک زره آهنی
پاشو تنت کن ولی،
باز نبينم که زود
زير غمم بشکنی...!
69687
نام: سیب
شهر: همدان
تاریخ: 9/2/2009 8:58:38 AM
کاربر مهمان
  سلام به ملیحه زیاد غصه نخور با گذشت زمان همه چیز رو فراموش می کنی برات آرزوی یک زندگی آسمانی دارم.به یادتم...
*سلام به یگانه دلم برات تنگ شده بود
*سلام به همشهری خوبم علیرضا از تو و همه دوستانی که به من تبریک گفتید ممنونم
*سلام به ساقی. خدا قوت. ما رو از دعا فراموش نکنی
* سلام به فیروزه. بهتری؟
*سلام به محمدی از شهر آرزو ها. ممنونم که اینقدر صریح با من حرف زدید اما دوست عزیز مساله اصلا ناشکری نیست یه چیز دیگه است
* سلام به معلم خوب سایت شهاب بزرگوار من از شما یه درخواست دارم که شاید عجیب باشه. من واقعا تمایلی به ثبت نام توی دوره ارشد رو ندارم .خیلی وقته یعنی از زمان فوت برادرم دیگه هیچ اتفاق مهمی برام مهم نیست و خوشحالم نمی کنه. خیلی وقته به هیچ چیز واکنش نشون نمی دم.می دونم اگه از ارشد انصراف بدم دیگه تا آخر عمر سراغش نمی رم اما از یه طرف هم کارم توی دانشگاه سنگینه ...من دلم می خواد وقت آزاد زیاد داشته باشم نمی خوام لای ورق باطله کتابها که تا جنبش نرم افزاری نشه هیچ حرفی برای گفتن ندارند عمرم رو تلف کنم.می خوام استخاره کنم اما این استخاره های اینترنتی رو اصلا قبول ندارم.می شه از طرف من از یک جای موثق برای من استخاره بگیرید؟ اگر خواسته غیر معقولی دارم عذر خواهی می کنم.
69686
نام: رضا
شهر: كوير
تاریخ: 9/2/2009 8:58:03 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم
****************
سلام به همراهان حرف دل .طا عات و عباداتتان مورد قبول در گاه حق باشد انشا الله

دعای روز دوازدهم
****************

اَللّهُمَّ زَيِّنِّي فيهِ بالسِّترِ وَ الْعَفافِ ، وَ اسْتُرني فيهِ بِلِِِباسِ الْقُنُوعِ و َالكَفافِ ، وَ احْمِلني فيهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الْإنصافِ ، وَ آمنِّي فيهِ مِنْ كُلِّ ما اَخافُ بِعِصْمَتِكَ ياعصمَةَ الْخائفينَ

خدايا در اين روز مرا به زيور شرم و خويشتن داري بياراي و به جامه قناعت و كفاف بپوشان و به كار عدل و انصاف بدار و از هر چه ترسانم مرا ايمن ساز، به نگهباني خود اي نگهدار عصمت بخش خدا ترسان.

************************************
اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم
************************************

التماس دعا
69685
نام: مسافر
شهر: حسینیه تخریب
تاریخ: 9/2/2009 8:36:41 AM
کاربر مهمان
  ای آسمانیان که زمین جایتان نبودمانده است خاطرات شما لای دفترم حرام شیر حلالی که خورده ام روزی اگرزخون شما ساده بگذرم.یادجنگصدای گلوله دلهای عاشق رفقای باحال مردان بی ادعابخیر. قربون اون موقع ها قربون اون صفاتون دستمنم بگیری دلم تنگه براتون.
69684
نام: خوشبخت انشاءالله
شهر: خوشبختی
تاریخ: 9/2/2009 7:30:50 AM
کاربر مهمان
  خدایا تو میدانی که زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است ...تو میدانی که دل شکستن هنر نیست ....امروز از تو اینو میخوام : اونی که دلمو شکست یا هدایتش کن یا دلشو بشکن که درس عبرت بگیره . اونی که زخم زبونم زد خنجر بزن تو قلب سیاهش . به خودت سوگند هرگز نمیبخشمش خدایا تو هم نبخشش . به خدا در این دنیا از چندین نفر بد دیدم و خودشان میدانند که خودشان مقصر بودند انهارا میبخشم امادو نفر رانه : یکی او که زخم زبانم زد و دیگری او که همیشه مانع ازدواجم شده .به خدا اگه جهنمی باشم و این دو نفر بهشتی باشن فردای قیامت اگه دارم با آتیش میسوزم با همون آتیش میام سد راهشون میشم تا جواب قانع کننده ای _ که هرگز نخواهند داشت _ بهم بدن..... خدایا مگه من چه گناهی کردم ؟ نقاشی من دست تو بود اما من بسوزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
69683
نام: مصطفی
شهر: .
تاریخ: 9/2/2009 6:38:04 AM
کاربر مهمان
  سلام.
بنظرم خیلی لازمه که تاریخ شهادت شهدا و بویژه سرداران شهید بصورت یک لینک و مقاله ارائه شود.
که خیلی ضروری است
<<ابتدا <قبلی 6975 6974 6973 6972 6971 6970 6969 6968 6967 6966 6965 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved