اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
69482 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
8/28/2009 3:13:43 PM
کاربر مهمان
|
امام حسین علیه السلام می فرمایند:
مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ .
كسی كه بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود.
|
|
69481 |
نام:
ذیگر هیچ و عدم وقتی خدا هست
شهر:
هر جا خدا هست منهم اهل آنجایم
تاریخ:
8/28/2009 1:40:25 PM
کاربر مهمان
|
اي خداي بزرگ به بهشت تو طمعي ندارم و ازدوزخ تو نمي هراسم،من تو را مي پرستم،زيرا شايسته پرستشي.اگر مي خواهي مرا بسوزان،وخاکسترم را به باد بسپار،همه را تحمل مي کنم،ولي يک لحظه مرااز خود دور مکن که نمي توانم تحمل کنم.من به تو عاشقم،من تاجر پيشه نيستم که در ازاي عبادت تو پاداش بخواهم. -حضرت علي (ع)-
این سخن حضرت امیر(ع) مرا آتش زده است بخدا که لایقی تو را امیر بخانند وبس
اگر پرستش غير از خدا مجاز بود، علی را ميپرستيدم
به خود اجازه نميدهم كه برای شناخت علی كلمهای بر زبان برانم و با قدرت عقل شخصيت او و زندگی پرماجرايش را تجزيه و تحليل كنم.
شناخت علی فقط به قدرت عشق ميسر است و فقط عشق اجازه دارد به حريم علی نزديك شود.
من هم فقط به قلب سوختهی خود اجازه ميدهم كه از علی سخن بگويد و فقط به حرمت عشق جرأت ميكنم به علی نزديك شوك. اگر شعلهی عشق او در دلم زبانه نميكشيد، ابداً به ساحتش جسارت نميكردم و نامش به زبان نميراندم.ولی چه كنم كه سرتاپای وجودم در آتش عشق او ميسوزد. هر وقت كه نام او بر زبان ميرانم يا ياد او بر دلم ميافتد، به خود ميلرزم، اشك از چشمانم فرو ميچكد، آتش دردناك و لذتبخشی وجودم را فرا ميگيرد، در او محو ميشوم، عاشقانه با او راز و نياز ميكنم، و روحم آشفتهوار عليعلی ميگويد…
آخر چگونه ميتوان خدای بزرگ را پرستيد و به علی عاشق نشد؟ چگونه ممكن است به خدا كه كمال مطلق است چشم دوخت ولی كمال متعالی علی را نديده گرفت؟ عشق به علی جزوی از پرستش خداست
|
|
69480 |
نام:
تنها
شهر:
اصفهان
تاریخ:
8/28/2009 1:05:19 PM
کاربر مهمان
|
سلام.من چندساله عاشق پسری هستم.خیلی همدیگه رو دوست داریم اون یه دلایلی داره که هنوز نتونستیم ازدواج کنیم رابطه ی خیلی نزدیکی باهم داریم.مامان من از اول درجریان بودولی به شدت مخالفه ومیگه هیچوقت نمیذاره مابه هم برسیم.من تواین سایت استخاره کردم چندباربه نیت ازدواجمون ولی بداومدچیکارکنم خیلی بهش وابسته م نمیتونم ازش بگذرم بیست ساله از اصفهان
|
|
69479 |
نام:
محمد
شهر:
ميبد
تاریخ:
8/28/2009 12:19:40 PM
کاربر مهمان
|
خدایا !
من همانم که در خلوت از تو حیا نکردم و در آشکار نیز مراقب فرمانت نبودم
من آنم که وقتی مژده گناهی را شنیدم، شتابان به سوی آن رفتم
تو مهلتم دادی، توجه نکردم
تو پرده پوشی کردی، حیا نکردم، با آنکه میدانستم از همه چیزم خبر داری
ولی با تمام این حرفها، خدایا !
با بردباریت مهلتم دادی و گناهانم را پوشاندی و مرا عقوبت نکردی
..گویی که گناهانم را از یاد برده ای و از کیفرم در گذشته ای
از این بالاتر، گویا تو از من شرم داری
ولی خدایا !
این را هم خودت میدانی که وقتی گناه میکردم، اعتقاد نداشتم که تو خدای من نیستی
و میدانستی که قصد لجبازی با تو ندارم
..گناه من، ناشی از غلبه هوای نفسم بود
پس خدایا !
مرا به حال خودم رها نکن
چون با وجود تمام این گناهان، خودت میدانی که دوستت دارم.
|
|
69478 |
نام:
عاشق امام زمان(عج)
شهر:
شهر عشق
تاریخ:
8/28/2009 11:44:08 AM
کاربر مهمان
|
سلام علیکم
اولا بر قامت دل ربای مهدی صلوات
بیا مهدی که با تو آسمانیم تودریائی و ما رود روانیم
برای تعجیل در ظهور آقا صلوات
|
|
69477 |
نام:
آوینی دات کام
شهر:
حرف دل
تاریخ:
8/28/2009 11:19:41 AM
کاربر مهمان
|
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم
آوینی دات کام
|
|
69476 |
نام:
.................
شهر:
چه اهمیت داره وقتی یار نیست
تاریخ:
8/28/2009 8:53:28 AM
کاربر مهمان
|
آیا تاکنون نام سرهنگ ساندرس را شنیدهاید؟ میدانید او چگونه یک امپراطوری بزرگ که او را میلیونر کرد، بنا نهاد و عادتهای غذایی ملتی را تغییر داد؟
زمانی که شروع به فعالیت کرد، مرد بازنشستهای بود که طرز سرخ کردن مرغ را میدانست، همین و بس !!!
نه سازمانی داشت و نه چیز دیگر. او مالک رستوران کوچکی بود و چون مسیر بزرگراه اصلی را تغییر داده بودند، داشت ورشکست میشد...
اولین چک تأمین اجتماعی را که گرفت، به این فکر افتاد که شاید بتواند از طریق فروش دستورالعمل سرخکردن مرغ، پولی به دست آورد.
بسیاری از مردم هستند که فکرهای جالبی دارند اما سرهنگ ساندرس با دیگران فرق داشت. او مردی بود که فقط دربارهی انجام کارها فکر نمیکرد بلکه دست به عمل میزد. او به راه افتاد و هر دری را زد، به هر صاحب رستورانی، داستان را گفت:
من یک دستورالعمل عالی برای طبخ جوجه در اختیار دارم و فکر میکنم اگر از آن استفاده کنید، میزان فروش شما بالاتر خواهد رفت و میخواهم که درصدی از افزایش آن فروش را به من بدهید.
البته خیلیها به او خندیدند و گفتند: راهت را بگیر و برو.
آیا سرهنگ ساندرس مایوس شد؟ به هیچوجه.
هر بار که صاحبان رستوران، دست رد به سینهاش میزدند، بهجای اینکه دلسرد و بدحال شود، به سرعت به این فکر میافتاد که دفعهی بعد چگونه داستان خود را بیان کند که مؤثر واقع شود و نتیجهی بهتری بهدست آورد.
بهنظر شما سرهنگ ساندرس پیش از اینکه پاسخ مساعد بشنود چندبار جواب منفی گرفت؟
او 1009 بار جواب رد شنید تا سرانجام یک نفر به او پاسخ مثبت داد!!!
او 2 سال وقت صرف کرد و با اتومبیل کهنهی خود، شهرهای کشورش را گشت. با همان لباس سفید آشپزی شبها روی صندلی عقب اتومبیل خود میخوابید و هر روز صبح با این امید بیدار میشد که فکر خود را با فرد تازهای درمیان بگذارد.
به نظر شما چند نفر ممکن است در مدت 2 سال، 1009 بار پاسخ منفی بشنوند و باز هم دست از تلاش برندارند؟!
خیلیکم؛ به ایندلیل که در دنیا فقط یک سرهنگ ساندرس وجود دارد.
بیشتر مردم طاقت 20 بار جواب منفی را هم ندارند چه رسد به 100 یا 1000 بار!
با این وجود گاهی تنها عامل موفقیت همین است.
اگر به موفقترین مردان تاریخ بنگرید یک وجه مشترک در میان همهی آنان پیدا میکنید:
آنان از جواب رد نمیهراسند، پاسخ منفی را نمیپذیرند و اجازه نمیدهند هیچ عاملی، آنان را از عملیکردن نظرها و هدفهایشان باز دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
جمله روز : کسی که در تکاپوی دستیابی به هدفی کوچک باشد، باید کمی از خود مایه بگذارد ولی آن کسی که در جستوجوی هدفی متعالی و بزرگ است، باید هر آنچه در توان دارد، در طبق اخلاص بگذارد و تقدیم کند. جیمزآلن
|
|
69475 |
نام:
sara
شهر:
از ت
تاریخ:
8/28/2009 5:40:33 AM
کاربر مهمان
|
مولانا ******* كيمياي مراقبه
در جهان تنها يك فضيلت وجود داردو آن آگاهي است
و تنها يك گناه،وآن جهل است...
و در اين بين ، باز بودن و بسته بودن چشم ها،
تنها تفاوت ميان انسان هاي آگاه و نا آگاه است...
نخستين گام براي رسيدن به آگاهي توجه كافي به كردار گفتار و پندار است.
زماني كه تا به اين حد از احوال جسم،ذهن و زندگي خود با خبر شديم،آن گاه معجزات رخ مي دهند...
در نگاه مولانا و عارفاني نظير اوزندگي ، تلاش ها و روياهاي انسان سراسر طنز است!چرا كه انسان نا آگاهانه همواره به جست و جوي چيزي است كه پيشاپيش در وجودش نهفته است!!!!
اما اين نكته را درست زماني مي فهمدكه به حقيقت مي رسد!!......نه پيش از آن!
مشهور است كه بودا درست در نخستين شب ازدواجش، در حالي كه هنوز آفتاب اولين صبح
زندگي مشتركش طلوع نكرده بود، قصر پدر را در
جست و جوي حقيقت ترك مي كند. اين سفر ساليان
سال به درازا مي كشد و زماني كه به خانه باز مي گردد,فرزندش سيزده ساله بوده است! هنگامي كه
همسرش بعد از اين همه انتظار چشم در چشمان بودا مي دوزد، آشكارا حس مي كند كه او به حقيقتي بزرگ دست يافته است. حقيقتي عميق و متعالي....
بودا كه از اين انتظار طولاني همسرش شگفت زده شده بود از او مپرسد: چرا به دنبال زندگي خود نرفته اي؟!همسرش مي گويد: من نيز در طي اين سال ها
همانند تو سوالي در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش
مي گشتم! مي دانستم كه تو بالاخره باز مي گردي
و البته با دستاني پر! دوست داشتم جواب سوالم را
از زبان تو بشنوم، از زبان كسي كه حقيقت را
با تمام وجودش لمس كرده باشد. مي خواستم بپرسم
آيا آن چه را كه دنبالش بودي در همين جا و در
كنار خانواده ات يافت نمي شد؟!!!!!
و بودا مي گويد: حق با توست! اما من پس از
سيزده سال تلاش و تكاپو اين نكته را فهميدم كه
جز بي كران درون انسان نه جايي براي رفتن هست
و نه چيزي براي جستن!
حقيقت بي هيچ پوششي كاملا عريان و آشكار در كنار ماست آن قدر نزديك كه حتي كلمه نزديك هم نمي تواند واژه درستي باشد!چرا كه حتي در نزديكي هم نوعي فاصله وجود دارد!....
ما براي ديدن حقيقت تنها به قلبي حساس و چشماني تيزبين نياز داريم....تمامي كوشش مولانادر حكايت هاي رنگارنگ مثنوي اعطاي چنين چشم و چنين قلبي به ماست
او مي گويد:معجزات همواره در كنار شما هستند
و در هر لحظه از زندگي تان رخ مي دهندفقط كافي است نگاه شان كنيد..او گويد:به چيزي اضافه تر از ديدن
نيازي نيست!...لازم نيست تا به جايي برويد!
براي عارف شدن,و براي دست يابي به حقيقت
نيازي نيست كاري بكنيد!...بلكه در هر نقطه از زمين،
و هر جايي كه هستيد..به همين اندازه كه با چشماني كاملا بازشاهد زندگي و بازي هاي رنگارنگ آن باشيد،
كافي است!...اين موضوع در ارتباط با گوش دادن هم
صدق ميكند!...تمامي راز مراقبه...در همين دو نكته خلاصه شده است...شاهد بودن و گوش دادن...اگر بتوانيم چگونه ديدن و چگونه شنيدن را بياموزيم
عميق ترين راز مراقبه را فرا گرفتهايم!
|
|
69474 |
نام:
گمنام
شهر:
کاشکی کربلا
تاریخ:
8/28/2009 5:20:15 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب الحسین(ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوست دارم که یک جمعه
صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم ز سمت حجاز
نغمه ی دلخوش اناالمهدی (عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
با زمزمه ی یا مهدی(عج) نذر گل نرگس صلواتی بفرست
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
|
|
69473 |
نام:
محمد رضا
شهر:
تربت
تاریخ:
8/28/2009 2:35:02 AM
کاربر مهمان
|
تو را دوست دارم...
تو را دوست دارم كه بوی بهشت می دهی.
تو را دوست دارم كه به بودنم هستی دادی.
تو را دوست دارم كه زندگی را تو برایم تفسیر كردی...
.
.
.
سلام بر سید مرتضی.
سلام بر اهالی دل!
سلام بر خدا!
سلام خدا. کی میخوای ما رو از این چاه بکشی بیرون؟!
اینجا دیگه خیلی داره تاریک میشه...
|
|